baran

میتوان زیر باران گام برداشت و تا خدا پرواز کرد
  • جستجو 
  • بانوی گیسوحنایی نور نیمه شعبان 
  • تماس  
  • ورود 

دحوالارض وشمس

07 شهریور 1395 توسط طيبه قيدي
  • امروز که روز بیست وپنجم ماه ذیقعده است وروز گسترده شدن زمین کعبه وخواندن نماز مستحبی باسوره شمس سفارش بزرگانه وادعیه خاص خودش رادارد ،مناسب دیدم کمی از سوره شمس بگم و اندک تاملی که درش کردم را بازگوکنم ان شاالله که مفید باشه . هرچند که دوستان اندیشه های ژرف وناب دارند ودراین مقوله خود استادند …

سوره شمس موضوعش انسان است که رستگاری را به اونشان میدهد ،   اولا خدا قسم یادکرده تاانسان بداند که مهم است ، دوم نشان دادن عالم تکوین است که خللی درآن نیست وهمیشه درحال حرکت به صورت نظم واعتدال است وازمسیراعتدال خارج نمیشود که اگربشه همه چیزبهم میخورد لذا انسان نیز نباید ازاعتدال خارج شود که ارزش آدمی به اعتدال است ، اگرازمسیر اعتدال آدمی خارج شود دیگر انسان نیست ومقامی ندارد… کالانعام بل هم اضل(44فرقان)

دراین سوره خدا از یازده قسم استفاده کرده و دو تاکید( قَد ) که درکل قرآن بی نظیراست  ( قسم به تک تک جان آدمها ؛ قسم به آفرینش وعالم تکوین ؛وقسم به جان مقدس خودش ) درواقع خدامیخواهد یک مطلب خیلی خیلی اساسی رابیان کند تزکیه نفس،  که درمقابل آن   د سّ نفس است

ورستگاری ،عاقبت تزکیه نفس وخسران وناکامی ،عاقبت دسّ نفس .

نفس ، آینه الهی تشخیص تقوا ازفجوراست . هرکس این آینه راپاک داشت ، تقواراازفجور بازشناخت وبه رستگاری رسید وهرکس این آینه رازیر غبارگناه دفن کرد ، ازآن بهره ای نبرد وخسارت دید چون اگر انسان دچار دس ّ نفس شود ناکام می ماند، مانند قوم ثمود که براثرطغیان ، حق آشکار الهی راتکذیب کردند وگرفتارعذاب سخت  الهی شدند.

خدای رحمان دراین سوره جفت جفت ، آفتاب وتابشش و ماه ونورش را ، روز وشب وآسمان وزمین ؛  یعنی عالم تکوین را دریک کفه ترازو قرارداده وانسان رادر دیگر کفه ترازو تابگه باباانسان توخیلی ارزش داری  ، ( همه یک طرف تویک طرف )  پس بیخود بیخود خودت را نابودنکن  ودچار گمراهی نشو و مورد عذاب الهی قرارنده ! من فطرت تورا باودیعه اعتدال و وجدان بیدار قراردادم،  که بهت گوشزدکنه، کجای کاری؟  واز اعتدال خارج شدی یانه ؟ اون وقت تو، باغبارگناه از هوشمندی درش میاری وخارج از اعتدال مسیر شقاوت راطی میکنی!  اما چه سود که خسارت دیده شدی؟  پس بپا! ای بشر شرافتمند که با تزکیه نفس رستگاربشی و فلاح را دریابی  ….  وفلاح ورستگاری به فرموده رحمت للعالمین کسی ندارد جز علی علیه السلام و رهروان او . وای که تازه آدم میفهمه زمین کعبه گسترده شد برای خورشید عالم تاب خلقت که اهل بیت رسول خدایند وبس  ورستگارکسی است که پیرو آنان باشد وولایت آنان راپذیرفته باشد … بیخود نیست که افضل اعمال مستحبی این روز زیارت فرزند علی ؛ رضای آل محمد سفارش شده و من ازهمین جا پشت دکمه وکیبرد و … باتمام وجودم میگم سلام به شاه طوس وغریب آل الله ؛ علی بن موسی الرضا (علیه السلام )

پس خدایا با امید به درگاه ربوبیت و شفاعت فرزند رسولت ، امروز قدم میگذاریم برای تزکیه ورستگاری وتوبهترین دستگیری و توبه پذیر مارا به فلاح ورستگاری زینت ده .

 1 نظر

به کودکان بیاموزیم ...

30 مرداد 1395 توسط طيبه قيدي

خرد ورزی                 خودباوری                 بردباری

کارجمعی وتعاون      مطالعه وکتابخوانی     همت بلند

امید به آینده           کنجکاوی                   تن به کاردادن

 نظر دهید »

سلسلة الذهب

22 مرداد 1395 توسط طيبه قيدي

این روزها که دهه کرامت است و همه محافل به نوعی از هشتمین دردانه عالم و ماه ذی قعده که به قول قدیمی ها “ماه رضا است ” ، سخن سرایی میکنند ؛ دیدم صورت خوشی ندارد اگر از مولای طوس  که ایرانیان تاقیامت مدیون قدوم مبارک اویند ، نگویم .  اما  دلم نمیخوایت از بیان کلمات ادبی و تعریف و تمجید وبه به وتبریک  استفاده کنم و دروبلاگم بنویسم  . نمیدانم چقدر بانوشتن این مطلب وظیفه خودم را نسبت به امام ادا کردم واصلا چقدر معرفت داشتم و دارم اما امید دارم که مورد رضای سریع الرضای عالم قرار بگیره و اندکی به موحد بودنم کمک کنه ودرردیف محبان آن امام عزیز غریب  قرارم بده  ان شاالله .

در تاريخ نقل شده که امام رضا (ع) در سال 200 هجري قمري ظاهرا به دعوت مأمون شهر مدينه را بسمت مرو که مرکز خلافت مأمون بود، ترک کردند، اما در باطن اين حرکت تبعيد بوده است. دليل آن نيز نحوه ي خداحافظي حضرت رضا (ع) هنگام خروج از شهر مدينه بوده است. ايشان هنگام وداع از خانواده خود فرمودند: براي من گريه کنيد! عرض کردند: گريه در بدرقه مسافر شايسته نيست. امام فرمودند: گريه بر مسافري خوب نيست که اميد به بازگشتش باشد. در حقيقت با اين دستور، به شيعيان پيغام رساندند که اين سفر اجباري و در حکم تبعيد است. امام (ع) در زمان تبعيد از مدينه به مرو، به شهر نيشابور رسيدند. برخي از شيعيان خدمت حضرت رسيده و از ايشان يادگاري خواستند. امام نيز حديث شريفي را بيان فرمودند که به “حديث سلسلة الذهب” معروف شد.


حدیث سلسلة الذهب

در تاريخ نقل شده که امام رضا (ع) در سال 200 هجري قمري ظاهرا به دعوت مأمون شهر مدينه را بسمت مرو که مرکز خلافت مأمون بود، ترک کردند - مرو در گذشته جزء ايران بود و امروز در ترکمنستان کنوني واقع است- اما در باطن اين حرکت تبعيد بوده است. دليل آن نيز نحوه ي خداحافظي حضرت رضا (ع) هنگام خروج از شهر مدينه بوده است. ايشان هنگام وداع از خانواده خود فرمودند: براي من گريه کنيد! عرض کردند: گريه در بدرقه مسافر شايسته نيست. امام فرمودند: گريه بر مسافري خوب نيست که اميد به بازگشتش باشد. در حقيقت با اين دستور، به شيعيان پيغام رساندند که اين سفر اجباري و در حکم تبعيد است.
امام (ع) در زمان تبعيد از مدينه به مرو، به شهر نيشابور رسيدند. برخي از شيعيان به خدمت حضرت رسيدند از ايشان خواستند که يادگاري از حضرت داشته باشند. امام نيز حديث شريفي را بيان فرمودند که به “حديث سلسلة الذهب” معروف شد. معناي آن در لغت، سلسله ي طلايي است. دو وجه تسميه براي نامگذاري اين حديث ذکر کرده اند:
1- به دليل اينکه راويان اين حديث، ائمه معصومين (ع) هستند، اين سلسله بسيار ارزشمند است و از اين جهت به سلسلة الذهب معروف شده است. مراد از طلايي بودن اين سلسله، ارزش و اعتبار عالي رتبه ي ايشان است.
2- عده اي گفته اند زمانيکه امام رضا (ع) در شهر نيشابور اين حديث را بيان فرمودند، والي نيشابور دستور داد تا اين حديث را با طلا بنويسند. بهمين علت روايت به سلسلة الذهب معروف شد. البته اين وجه تسميه بسيار ضعيف است.
امام صادق (ع) فرمودند: « حديث من، حديث پدرم و پدرانم و رسول خداست » بنابراين زماني که امام (ع) حديثي را نقل مي کنند، مانند اينست که اين روايت را اجداد طاهرين ايشان فرموده اند. با عنايت به اين مطلب، امام رضا (ع) حديث را اينگونه بيان کرده و فرمودند: « سَمِعْتُ أَبِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ سَمِعْتُ جَبْرَئِيلَ يَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِن عَذَابِي » از پدرم موسي بن جعفر (ع) شنيدم که فرمود: از پدرم امام صادق(ع) شنيدم که فرمود: از امام باقر (ع) شنيدم که فرمود: از پدرم امام زين العابدين (ع) شنيدم که فرمود: از پدرم امام حسين (ع) شنيدم که فرمود: از پدرم علي بن ابيطالب شنيدم که فرمود: از رسول خدا شنيدم که فرمود: از جبرئيل شنيدم که فرمود: از خداوند متعال شنيدم که اينگونه فرمود: توحيد حصار و حصن امن من است، هر کس که در مقام توحيد قرار بگيرد از عذاب من در امان است.
قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا: « بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا » امام سوار بر موکب در حال حرکت شيعيان را مورد خطاب قرار داه و ندا دادند: اما شرط دارد و من شرط آن هستم.
دو نکته در اين روايت وجود دارد که بسيار مهم است:
1- پذيرش اصل توحيد وابسته به پذيرش اصل ولايت است.
امام رضا (ع) توحيد را منشأ سعادت و نجات انسان از عذاب معرفي کردند. اما شرط پذيرش آن را قبول اصل ولايت دانستند. پذيرش ولايت اهل بيت و در رأس آن ولايت حضرت علي (ع) شرط اساسي براي ورود به دايره ي توحيد است. اين مطلب در حديثي از رسول گرامي اسلام نيز مورد تأييد قرار گرفته است که فرمودند: « مَن اَنکَرَ عَلياً بعدي کَمَن اَنکَرَني في حَياتي وَ مَن أنکَرَني في حَياتي کَمَن أنکَرَ الله » اگر کسي بعد از رحلت من ولايت علي بن ابيطالب (ع) را انکار کند مانند اينست که رسالت مرا در زمان حياتم انکار کرده است و کسيکه رسالت مرا در زمان حياتم انکار کند مانند اينست که توحيد خداوند را انکار کرده است.
پس شرط ورود به دايره توحيد، پذيرش اصل امامت و ولايت است.
2- امام رضا (ع) شرط پذيرش توحيد را پذيرش ولايت خود معرفي کردند.
سؤالي که مطرح مي شود اينست: با اينکه ولايت علي بن ابيطالب (ع) ريشه ي ولايت اهل بيت است و همواره از ولايت ايشان نام برده مي شود، چرا امام رضا (ع) پذيرش ولايت خود را بعنوان شرط توحيد مطرح کردند؟
براي پاسخ به اين سؤال به حديثي از اميرالمؤمنين علي (ع) اشاره مي کنيم که از رسول خدا نقل کرده و فرمودند: « إِنَّ أُمَّتِي سَتَفْتَرِقُ عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً، فِرْقَةٌ نَاجِيَةٌ وَ الْبَاقُونَ فِي النَّار » همانا امت من بزودي به 72 فرقه متفرق مي شوند. همه ي آنان اهل جهنم هستند مگر يک گروه. و در ادامه حديث فرمودند که از اين 71 فرقه ي اهل دوزخ، 13 فرقه ولايت من را قبول دارند.
برسي در تاريخ نشان مي دهد که با شهادت امام موسي کاظم (ع) و آغاز ولايت و امامت علي بن موسي الرضا (ع) قصه ي تلخي در تاريخ اتفاق مي افتد. در عصر امام کاظم (ع) جمعيت شيعه حدود يک و نيم ميليون نفر بوده است. نقل تاريخ است که براي تدفين پيکر امام هفتم، سه روز تشييع به تاخير افتاد تا شيعيان از بلاد مختلف حضور پيدا کنند. اين ظرفيت شيعه همواره بسيار خطر ساز بود. از اين رو دشمنان در فکر بودند تا تشيع را منحرف کنند.
بنابر اقوال مختلف امام کاظم (ع) بين 7 تا 14سال در زندان بودند. در طول مدت اسارت در زندان، ارتباط امام با شيعيان بواسطه افرادي که مورد وثوق امام بودند انجام مي شد. حضرت ? نفر را بعنوان وکلاء خود منصوب کردند. اين افراد چهار نفر علي بن حمزه بطائني، زياد بن مروان قندي، عثمان بن عيسي رواسي و احمد بن ابي بشر سراج بودند. آنان پل ارتباطي شيعيان با امام (ع) بودند. مردم وجوهات خود را از طريق اين افراد به امام (ع) مي رساندند و دستورات حضرت را به افراد منتقل مي کردند. به اين ترتيب وجوهات زيادي در اختيار وکلاء بود. طبق نقل تاريخ، علي بن حمزه بطائني 30 هزار دينار، زياد بن مروان 70 هزار دينار، عثمان بن عيسي 30 هزار دينار و احمد بن ابي بشر سراج 10 هزار دينار در اختيار داشتند. هر دينار، يک مثقال طلاست.
زماني که امام (ع) در زندان به شهادت رسيدند، آنان به طمع مال فراوان، منکر امام بعد از موسي بن جعفر (ع) شدند تا وجوهات را باز پس ندهند. در کتابهاي سيره نويسان، اقوال متعددي از وکلاء مبني بر صحت اين مطلب وجود دارد. در کتاب غيبت شيخ طوسي آمده است که حسين بن فضال مي گويد: در بغداد پيرمردي نزد عموي من علي بن حسين فضال آمده بود که داماد احمد بن ابي بشر سراج بود. او در ضمن صحبتهاي خود مي گفت: روزي که احمد بن ابي بشر درحال احتضار بود به من گفت: “ما وکلاء امام کاظم (ع) چهار نفر بوديم. براي اينکه پولي که در اختيار داريم را به علي بن موسي الرضا (ع) ندهيم، امامت او را انکارکرديم. الان خود را در آستانه جهنم مي بينم. اين پولها را به او بازگردان و از طرف ما از او عذرخواهي کن” پيرمرد شروع به خنديدن کرد و ادامه داد: احمد از دنيا رفت و ما پولها را به علي بن موسي الرضا باز پس نداديم.
طمع مال به حدي بود که در تاريخ، انحراف عقيدتي ايجاد کرده و امامت امام رضا (ع) و امامان بعدي را قبول نکرده و بر امامت امام موسي کاظم توقف کردند. نام اين گروه را “واقفيه” گذاشتند. اين گروه از مهمترين مخالفان امام رضا (ع) بودند.
امام رضا (ع) به عثمان بن عيسي نامه اي نوشتند و اشاره کردند پدر من از دار دنيا رفته، اموالي که نزد توست را بازگردان. عثمان در جواب نوشت: پدر تو از دار دنيا نرفته است. والسلام.
امام نامه ي ديگري نوشتند و فرمودند آنطور که به من خبر رسيده، در شهرتان اعتراف داريد که پدرم از دنيا رفته است، بنابراين اموال و وجوهاتي که در اختيار داري را باز گردان.
عثمان در جواب نوشت: آنطور که تو ادعا مي کني اگر پدرت از دنيا رفته باشد، نسبت به امام بعد از خود وصيتي نکرده است! ما تو را بعنوان امام نمي شناسيم.
گروه واقفيه در کلام امام رضا (ع)
امام رضا (ع) در باره ي فرقه واقفيه فرمودند: « يَعِيشُونَ حَيَارَى وَ يَمُوتُونَ زَنَادِقَةً » آنان در سرگرداني و حيرت زندگي مي کنند و در حالت الحاد و بي خدايي از دنيا مي روند- در حاليکه ادعا مي کنند مسلمان بوده و ولايت اميرالمومنين (ع) را قبول دارند-
عده اي از امام رضا (ع) سؤال کردند: آيا مي توانيم به فقراي واقفيه زکات پرداخت کنيم؟ امام فرمودند: « لَا تُعْطِهِمْ فَإِنَّهُمْ كُفَّارٌ مُشْرِكُونَ زَنَادِقَةٌ » به آنان زکات ندهيد، زيرا آنان کافر، مشرک و ملحد هستند - امام (ع) آنان را به مسلماني قبول ندارند-
شخصي بنام علي بن عبد الله زبيري در مورد واقفيه از حضرت رضا (ع) سؤال مي کند که وضعيت اين گروه چيست؟ حضرت در جواب فرمودند: واقفيه از حق منحرف هستند، آلوده به گناه مي باشند و اگر در اين حالت بميرند جايگاه ابدي آنها دوزخ است.
فرقه هاي واقفيه
واقفيه به ده گروه اصلي با ده عقيده خاص تقسيم مي شود که ما به پنج دسته از آنها اشاره مي کنيم:
دسته اول: عده اي که قائل بودند امام موسي کاظم (ع) زنده است و او همان قائمي که مي آيد و زمين را از عدل و داد پر مي کند. اعتقاد دارند موسي بن جعفر (ع) از زندان خارج شده در حاليکه کسي او را نديده است. او از نظرها غايب است. آنها قائل به امامت علي بن موسي الرضا (ع) نيستند.
گروه دوم: اعتقاد داشتند موسي بن جعفر (ع) در زندان به شهادت رسيده اما امامي بعد از ايشان وجود ندارد. او رجعت خواهد کرد و امام قائم اوست.
گروه سوم: اعتقاد داشتند که امام موسي کاظم (ع) شهيد شده و روحش مانند عيسي بن مريم (ع) به آسمان چهارم عروج کرده است. اما او باز خواهد گشت و امام قائم اوست.
بهمين دليل است که در زمان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) روايات متعددي از ايشان نقل شده که فرموده اند: “ما امام قائم نيستيم” تا کسي بعد از ايشان ادعا نکند که امام قائم است.
گروه چهارم: مي گفتند که ما نمي دانيم امام موسي کاظم (ع) زنده است يا نه! اما امام منتظَر اوست و بعد از ايشان امامي نيست. او باز خواهد گشت.
گروه پنجم: قائل بودند موسي بن جعفر(ع) زنده است و کار امامت را به دست “محمد بن بشير” سپرده است. او تمام خصوصيات امام از قبيل معجزه و علم و … دارد اما معصوم نيست! او قائم مقام امام موسي بن جعفر (ع) است و هر زمان که امام (ع) صلاح بداند، مي آيد و صدارت امور را از محمد بن بشير مي گيرد و خود امور را اداره مي کند.
زيديه
گروه ديگري در زمان امام رضا (ع) بودند که “زيديه” نام داشتند. اين گروه چهار امامي بودند. يعني امامت اميرالمؤمنين (ع)، امام حسن مجتبي(ع) و امام حسين (ع) را قبول داشتند اما امام چهارم را زيد بن علي مي دانستند. زيد بن علي، فرزند امام زين العابدين (ع) و برادر حضرت امام باقر (ع) است.
اسماعيليه
گروه ديگر ” اسماعيليه” نام داشت که قائل به امامت شش امام بودند. آنها بعد از امامت حضرت صادق (ع) شخصي بنام اسماعيل بن جعفر (ع) که فرزند امام صادق(ع) بود را به امامت قبول داشتند.
در عصر امام رضا (ع) گروه ديگري بنام غُلات وجود داشت که ادعاي خداوندي حضرت علي (ع) را داشتند. از ديگر گروههاي انحرافي، صوفيه بود که فعاليت آنان در اين روزگار نيز بيشتر شده است.
متکلمين، مورخين و سيره نويسان بعد از علي بن موسي الرضا (ع) هيچ گروه انحرافي را شناسايي نکرده اند. يعني هرکس ولايت و امامت امام رضا (ع) را پذيرفته است به امامت همه امامان بعد از ايشان تا امام زمان (عج) اعتقاد دارد. بهمين جهت حضرت براي نشان دادن مرز حق و باطل فرمودند ولايت من نشان دهنده ي مرز حق و باطل است چون هرکس ايشان را به امامت پذيرفته، شيعه ي دوازده امامي بوده و هست.
درسي از مکتب امام رضا (ع): ملاک نجات اطاعت خداست، نه انتساب به ذريه رسول خدا (ص)
حضرت امام رضا (ع) برادري به نام “زيد” داشتند که امامت و ولايت ايشان را نپذيرفت. او در بصره گروهي از علويان را جمع کرد و بر عليه بني عباس قيام کرد و خانه هاي آنان را به آتش کشيد. به اين جهت او را “زيد النار” مي نامند.- امام (ع) سخت ترين شرايط امامت را داشتند و در اين ميان علويان بيشترين ضربه را به ايشان زدند، بهمين دليل به ايشان “غريب” مي گويند- مأمون گروهي را فرستاد تا زيد را اسير کرده و به مرو بياورند. مأمون دستور داد تا او را نزد علي بن موسي الرضا (ع) ببرند. پس از اينکه او را به حضور امام بردند.
حضرت به زيد فرمودند: « يَا زَيْدُ أَ غَرَّكَ قَوْلُ سَفِلَةِ [سِفْلَةِ] أَهْلِ الْكُوفَةِ إِنَّ فَاطِمَةَ أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَحَرَّمَ اللَّهُ ذُرِّيَّتَهَا عَلَى النَّارِ ذَاكَ لِلْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ خَاصَّةً إِنْ كُنْتَ تَرَى أَنَّكَ تَعْصِي اللَّهَ وَ تَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ أَطَاعَ اللَّهَ وَ دَخَلَ الْجَنَّةَ فَأَنْتَ إِذاً أَكْرَمُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ اللَّهِ مَا يَنَالُ أَحَدٌ مَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِطَاعَتِهِ وَ زَعَمْتَ أَنَّكَ تَنَالُهُ بِمَعْصِيَتِهِ فَبِئْسَ مَا زَعَمْتَ‏، اي زيد! حرف ابلهان کوفه تو را گول نزند که گفتند: فاطمه پاکدامني پيشه کرد، پس ذريه اش بر آتش حرام هستند- در روز قيامت فرزندان زهرا (س) را نمي سوزانند!- آناني که در آتش نمي سوزند، حسن (ع) و حسين (ع) هستند. اي زيد! اگر تو در سايه ي عصيان خود به بهشت بروي و پدرت موسي بن جعفر(ع) در سايه ي طاعت و بندگي خود به بهشت برود، تو نزد خداوند از پدرت عزيزتري! بخدا قسم کسي مراتب بهشت را درک نمي کند مگر اطاعت خدا را داشته باشد. تو فکر مي کني با گناهکاري و انتساب به فاطمه زهرا (س) به بهشت مي روي؟! هرگز اينگونه نيست. »
زيد به امام عرض کرد: من زيد هستم، برادر تو و پسر پدرت، موسي بن جعفر (ع).
امام فرمودند: « أَنْتَ أَخِي مَا أَطَعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ نُوحاً ع قَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ فَأَخْرَجَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَهْلِهِ بِمَعْصِيَتِهِ، اي زيد! تو تا زماني برادر من هستي که در مسير اطاعت خدا باشي.- سپس امام به آيات قرآن استشهاد کرده و فرمايش خود را ادامه دادند- نوح به خداوند متعال عرض کرد: فرزند من از خانواده من است و تو وعده کردي که خاندان مرا غرق نکني، همانا تو بهترين حکم کنندگان هستي. اما خداوند به او پاسخ داد: او اهل تو نيست چون در مسير اطاعت نيست. »
بنابراين ملاک پيوند نسبي با اهل بيت، اطاعت است.

 

 

 نظر دهید »

شیعه جعفری

16 مرداد 1395 توسط طيبه قيدي

تعاليم مذهب جعفري -

امام صادق (ع) در حوزه ي درسي خود و در جمع بعضي از شاگردان، فرمودند: از من چه چيزي ياد گرفته ايد؟ منظور حضرت اين بود شما که سالهاست در جلسات درس و بحث من شرکت مي کنيد، چه توشه اي گرفته ايد؟ يکي از آنان دست بلند کرد و گفت: مولاي من! هشت مطلب از محضر شما ياد گرفتم. حضرت فرمودند: آنچه را ياد گرفته اي بگو تا بدانيم چه آموخته اي. امام با اين بيان شاگرد خود را امتحان مي کنند. سپس اين هشت مورد را بيان مي کند و حضرت يک به يک تصديق مي کنند. در اين جلسه، پيرامون اين تعاليم و آموزه ها در مکتب امام صادق (ع) بحث شده است.
کليد واژه ها: امام صادق (ع)، مذهب، عمل خير، تقوي، عبوديت، شيطان، حسادت، رزق.


 

حوزه ي درس امام صادق (ع)
مشهور است که در حوزه ي درس حضرت امام جعفر صادق (ع) 4000 نفر حضور داشته و شاگردي مي کردند. اما نقل هاي متعددي وجود دارد که امام (ع) فقط در حوزه ي فقه و حديث، 4000 شاگرد داشته اند. بيشترين تعداد شاگردان امام (ع) را حدود 12000 نفر نقل کرده اند که در طول حيات. چرا که درس و بحث حضرت محدود به فقه و حديث نبوده است. ضمن آنکه امام (ع) بصورت متناوب در حوزه ي درس خود 4000 نفر را بعنوان شاگرد داشته اند.
آموزه هاي مکتب حضرت صادق (ع)
امام صادق (ع) در حوزه ي درسي خود و در جمع بعضي از شاگردان، فرمودند: « أيَّ شَيء تَعَلَّمتَ مِنّي؟ » از من چه چيزي ياد گرفته ايد؟ منظور حضرت اين بود شما که سالهاست در جلسات درس و بحث من شرکت مي کنيد، چه توشه اي گرفته ايد؟ يکي از آنان دست بلند کرد و گفت: مولاي من! هشت مطلب از محضر شما ياد گرفتم. حضرت فرمودند: « قَصِّها عَلَي لِأعرِفَها » آنچه را ياد گرفته اي بگو تا بدانيم چه آموخته اي. امام با اين بيان شاگرد خود را امتحان مي کنند.
1- عمل خير، بهترين مونس
اَلأولى: رَأيتُ كُلَ مَحبوبٍ يُفارِقُ عِندَ الموت حَبيبَه، فَصَرَفتُ هِمَّتي اِلى ما لا يُفارِقُني، بَل يُؤنِسُني في وَحدَتي، و هو فعل الخير. گفت: يا بن رسول الله! اولين چيزي که از محضر شما ياد گرفتم اينست: مردم به هنگام مرگ از آنچه که دوست دارند جدا مي شوند. تمام تلاشم را صرف آن کردم تا به چيزي دل بندم که در شب اول قبر از من جدا نشده و مونس و همراه من باشد و آن عمل خوب است.
امام (ع) فرمودند: « أحسَنتَ وَ الله » به خدا قسم که خوب فهميدي.
در متون ديني در يک تقسيم بندي، اعمال را بر دو قسم مي دانند: اول، عملي که لذتش مي رود و رنجش مي ماند. دوم عملي که رنجش مي رود و لذتش مي ماند. عمل خير از دسته دوم است، يعني عملي است که به ظاهر لذتي در آن نيست اما در باطن لذتش براي قيامت ماندگار است. غالب امور دنيوي از دسته اول هستند.
از ام سلمه يکي از همسران پيامبر (ص) پرسيدند: محبوب ترين عمل در نظر پيامبر اکرم چه بود؟ پاسخ داد: بهترين عمل نزد ايشان، مداومت بر عمل خير بود، اگر چه آن عمل کم باشد. از رسول خدا نقل است که فرمودند: « الْخَيْرُ كَثِيرٌ وَ فَاعِلُهُ قَلِيلُ » عمل خير بسيار است اما انجام دهندگان آن کم هستند.
رسول خدا در حديثي فرمودند: « وَ أَمَّا الْمُدَاوَمَةُ عَلَى الْخَيْرِ فَيَتَشَعَّبُ مِنْهُ تَرْكُ الْفَوَاحِشِ وَ الْبُعْدُ مِنَ الطَّيْشِ وَ التَّحَرُّجُ وَ الْيَقِينُ وَ حُبُّ النَّجَاةِ وَ طَاعَةُ الرَّحْمَنِ وَ تَعْظِيمُ الْبُرْهَانِ وَ اجْتِنَابُ الشَّيْطَانِ وَ الْإِجَابَةُ لِلْعَدْلِ وَ قَوْلُ الْحَقِّ فَهَذَا مَا أَصَابَ الْعَاقِلُ بِمُدَاوَمَةِ الْخَيْر» مداومت بر عمل خير نه اثر در انسان ايجاد مي کند: ترک زشتي ها، دور بودن از سبک سري، دور شدن از گناه، رسيدن به مقام يقين، علاقمندي انسان به رستگاري، قرار گرفتن انسان در مسير اطاعت خداوند، دور بودن از شيطان، پذيرش عدالت، جاري شدن سخن حق بر زبان. اينها نه اثر مداومت بر عمل خير به انسان داده مي شود.
2- تقوي، فخر عظيم
اَلثانِيَة: رَأَيتُ قَوماً يَفخَرونَ بِالحَسَب وآخَرين يَفخَرونَ بِالمالِ وَالوَلَد، وَ إذا ذلِكَ لِاَفخَر، وَ رَأيتُ الفَخرَ العَظيم في قَولِهِ تعالى: « إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ » فَاجتَهَدتُ أن أكونَ عِندَهُ كَريمًا. دومين چيزي که از مکتب ايشان ياد گرفته ام، اين بود که ديدم عده اي از مردم به حسب و مال و فرزندانشان افتخار مي کنند اما افتخار بزرگ را در فرمايش خداوند ديدم که “گرامي ترين شما نزد خداوند کسي است که با تقواترين باشد” پس تلاش کردم که نزد خدا گرامي باشم، يعني اهل تقوا باشم.
امام (ع) فرمودند: « أحسنت والله! » به خدا قسم که خوب فهميدي.
امام صادق (ع) در حديثي فرمودند: « إنّ وَلَايَتِي لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع أفضَلُ مِنْ وِلَادَتِي مِنْهُ لِأَنَّ وَلَايَتِي لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَرْضٌ وَ وِلَادَتِي مِنْهُ فَضْلٌ » همانا من ولايت علي بن ابيطالب (ع) را داشته باشم افضل است از اينکه فرزند علي بن ابيطالب (ع) باشم. زيرا فرزند علي (ع) بودن فضل است اما بهره مندي از ولايت او فريضه است.
در سوره مبارکه سبأ آيه 35 مخالفان انبياء مي گفتند: شما آمده ايد تا ما را از قيامت بترسانيد و بگوييد که در قيامت ما را عذاب مي کنند ولي اموال ما و تعداد فرزندان ما زياد است و ما عذاب نمي شويم. « نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ »
اين منطق در اعصار قبل از پيامبر عظيم الشأن اسلام و عصر جاهليت هم بوده است اما از سوي قرآن مردود است. خداوند در سوره تغابن آيه 15 مي فرمايد: « إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَ أَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ » همانا اموال شما و فرزندانتان، مايه آزمايش شما هستند. همچنين در سور? منافقون آيه 9 مي فرمايد: « لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ » اموال و فرزندانتان شما را از خدا غافل نکند که اگر غافل شديد اهل زيان هستيد.
دانش آموخته ي مکتب امام صادق افتخار بزرگ خود را در فرمايش خداوند ديده استکه “گرامي ترين شما نزد خداوند کسي است که با تقواترين باشد ” پس تلاش کرده که نزد خدا گرامي ترين باشد.
امام صادق (ع) در حديثي، کامل ترين تعريف از تقوي را بيان فرمودند: « اَلتّقوي أن لا يَفقُدَکَ الله حَيثُ اَمَرَک و لا يَراکَ حيثُ نَهاک » تقوا آن است که آنجا که خداوند ما را مي خواهد، باشيم و آنجا که نمي خواهد، نباشيم.
اين معناي تقوي است: اطاعت از خدا؛ انجام فرائض، اجتناب از گناه.
3- عبوديت، خواسته ي خداوند
الثالثة: رَأيتُ كَدحَ النّاس وَ اجتِهادِهِم في طَلَبِ الرِّزق، وَسَمِعتَ قَولِهِ تَعالي « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ » و « ما أُريدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُريدُ أَنْ يُطْعِمُونِ » ، « إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتينُ »، فَعَلِمتُ أنّ وَعدَهُ حَق ّو َقَولُهُ صِدق، فَسَكَنتُ اِلى وَعدِه، وَ رَضيتُ بِقَولِهِ، وَاشتَغَلتُ بِما لَهُ عَلَيّ عَما لي عِندَه.
سومين نکته: تلاش مردم را براي بدست آوردن روزي ديدم، ولي فرمايش خداوند را شنيدم که “ما جن و انس را خلق نکرديم، مگر اينکه به مقام عبوديت برسند” و “ما از آنها نه روزي نمي خواهيم و نه اطعام"، “خدا روزي دهنده اي است که هم قدرت و هم قوّت دارد” پس دانستم که وعده ي خداوند حق است و فرمايش او راست و درست است. پس آرام شدم به وعده ي خداوند و در صدد برآمدم آنچه را که خدا از من مي خواهد انجام دهم.
امام (ع) فرمودند: « أحسنت والله! » به خدا قسم که خوب فهميدي.
انسان آنچه از او خواسته شده را کنار گذاشته و فقط به دنبال کسب رزق و روزي، عمر سپري مي کند. در حاليکه خداوند رازق است.
آنچه پيامبر و آل پيامبر در امور دنيوي از خداوند درخواست کرده اند بميزان کفاف و عفاف بوده است. يعني بدان اندازه که آبرو حفظ شود و دست به سوي کسي دراز نشود. براي همين مقدار هم تلاش مي کردند و بقيه ي عمر را به عبوديت خدا مي گذراندند.
4- دشمني با شيطان
الرابعه: رَأَيتُ عَداوَةَ بَعضُهُم لِبَعضِ في دارِ الدُّنيا، و الخَزاراتِ الَّتي في صُدورِهِم، وَ سَمِعتُ قَولَ الله تَعالى: « إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا » فاشتغلت بعدواة الشيطان عن عدواة غيره.
چهارم: ديدم بعضي از مردم با بعضي ديگر بخاطر کينه هايي که در دل دارند دشمني مي کنند اما فرمايش خداوند متعال را شنيدم که فرمود: “شيطان دشمن شماست، او را دشمن بدانيد” به دشمني با شيطان مشغول شدم و از دشمني با مردم منصرف شدم.
امام (ع) فرمودند: « أحسنت والله! » به خدا قسم که خوب فهميدي.
5- حسادت نورزيدن به روزي ديگران
الخامسة: رَأَيتُ اَحسَدَ النّاس بَعضُهُم بَعضاً فِي الرِّزق وَ سَمِعتُ قَولَهُ تَعالى: « نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ » فَما حَسَدتُ أحَدا، وَلا آسَفتُ عَلى ما فاتَني.
ديدم بعضي از مردم به بعضي ديگر در رزق و روزي آنان حسادت مي کنند، در حاليکه شنيدم خداوند متعال فرمود: “معيشت دنياي مردم را ما تقسيم کرديم، ما بعضي از مردم را بر بعضي ديگر به درجاتي برتري داديم تا به يکديگر کمک کنيد و زندگي دنيا را بگذرانيد. اما رحمت خداوند بهتر و بيشتر از آن چيزي است که براي خود جمع کرده ايد” پس به هيچکس حسادت نکردم و از اينکه چيزي از دست داده ام افسوس نخوردم و احساس تأسف نکردم.
امام (ع) فرمودند: « أحسنت والله! » به خدا قسم که خوب فهميدي.
تقسيم کننده روزي خداست و او بر اساس چهار صفتي که دارد بهترين قسمت را نصيب بندگانش مي کند: خدا کريم است، پس بخل ندارد و از کرمش عنايت مي کند. خدا قدير است، پس به قدرتش عاجز نيست و هر آنچه بخواهد انجام مي دهد. خدا عليم است، پس به علمش غافل نيست و نسبت به همه ي خلايق توجه دارد. خدا حکيم است، پس به حکمتش مصالح و مفاسد بندگان را مي داند.
با اين ميزان از معرفت به خداوند متعال، کسي بخاطر نداشته هاي خود به خداوند اعتراض نمي کند. حسادت به ديگران، ناديده گرفتن حکمت خداوند است. اگر چيزي را نداده، شايد از آن جهت است که قابليت بيش از اين را نداشته ام.
ابوحمزه ثمالي از امام زين العابدين (ع) نقل مي کند که فرمودند: به شيعيان ما خبر بده که بين الطلوعين (از اذان صبح تا طلوع آفتاب) بيدار باشند. اين ساعت، زمان تقسيم روزي است و بهترين اوقات براي طلب رزق از درگاه خداوند است.

 

6- خروج از غفلت و ترک هواي نفس

السادسة: رَأيتُ لَهوَ النّاس وَ طَرَبَهُم، وَ سَمِعتُ قَولَهُ تَعالى :« وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى » [1] فَاجتَهَدتُ في صَرفِ الهَوى عَن نَفسي، حَتَّى استَقَرَّت عَلى طاعَةِ الله تَعالى.
ششم: ديدم که مردم سرگرم هستند و از اين سرگرمي شادمانند، فرمايش خدا را در قرآن کريم شنيدم که فرمود: « هر کس که از مقام خدا بترسد، اين ترس موجب مي شود که از هواي نفس باز بماند، ثمره بازماندن او از هواي نفس اينست که جايگاه او در آخرت بهشت است. » پس عمرم را در اين راه صرف کردم و سعي کردم که از هواي نفس خودم را نگه دارم تا از غفلت خارج شوم و در مقام مسير اطاعت خداوند قرار گيرم.

امام (ع) به او فرمودند: احسنت، درست فهميدي.

دنيا، سرگرمي مردم

خداوند در سوره مبارکه حديد آيه 20 مي فرمايند: « اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ » بدانيد زندگي دنيا - في نفسه- بازي و سر گرمي و زينت است و موجب فخر فروشي بين شماست و …..

پس در حقيقت سرگرمي مردم، دنياست. مردم به دنيا سرگرمند و در پيچ و خم آن به دارايي، ثروت و فرزندان خود به يکديگر فخر فروشي مي کنند و از اين بازي شادمانند.

در آيه ي شريفه « وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى » خوف از مقام پروردگار عامل بازدارنده ي هوي نفس معرفي شده که مانع از سرگرمي و سرمستي در حيات دنيوي است.

ماهيت هوي نفس چيست؟

امير المومنين علي (ع) در خصوص اهميت توجه به هوي نفس فرمودند: « إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ »[2] دو چيز است که من از همه بيشتر بر شما مي ترسم، تبعيت از هواي نفس و آرزو هاي طولاني.

خداوند دو حقيقت را در نهاد انسان قرار داده است: حقيقت جسماني و مادي و ديگري حقيقت روحاني و معنوي.

حقيقت جسماني و مادي همين بدن است که شامل گوشت و پوست و خون و استخوان است. اين جسم ماست که عنصري و مادي است. اما حقيقت معنوي و روحاني، مجرد است. اين حقيقت بر مبناي اعتبارات مختلف، اسامي ديگري پيدا مي کند. (بحث اعتبارات مختلفه در فلسفه مطرح مي شود) اين حقيقت مجرد به يک اعتبار، روح است. به يک اعتبار، عقل است. به يک اعتبار، قلب است و به اعتباري نفس است.

در واقع يک حقيقت است اما به اعتبارات مختلف، اسامي و معاني متعدد پيدا مي کند. مثلا انسان يک حقيقت است، اما در حالات مختلف اعتبارات متفاوت دارد. پسر پدرش است، عموي فرزندان برادرش است، دايي فرزندان خواهرش است، پدر فرزندان خودش است. شوهر زنش است. اين عناوين مختلف، حقيقت انسان را متعدد نکرده است. حقيقت روحاني در انسان يک چيز است اما اعتبارات مختلف، نام آن را تغيير مي دهد.

مراتب نفس

حقيقت معنوي و روحاني به يک اعتبار نفس نام دارد. نفس انسان نيز مراتبي دارد.

مرتبه اول نفس، نفس نباتي است که باعث رشد و نمو و تبادل و تناسل و خوراک مي شود. اين مرتبه بين انسان، حيوان و نباتات مشترک است و جدا کننده انسان از جمادات است.

دومين مرتبه نفس، نفس حيواني است که بين انسان و حيوان مشترک است. اين مرتبه از نفس شامل دو قوه است:

1- قوه غضبيه، انسان تمام آنچه را که بعنوان ضرر از خود دفع مي کند، بواسطه اين قوه است.

2- قوه شهويه، انسان همه آنچه را که بعنوان منفعت در زندگي جذب مي کند، بواسطه اين قوه است.

هر يک از اين دو قوه درخواستي دارند که ضامن بقاي حيات است. يعني اگر بخواهيم زندگي را ادامه دهيم بايد به درخواستها پاسخ بدهيم. هرگاه انسان در مقام پاسخ به اين نيازها و درخواستهاي نفس - يعني قوه غضبيه و قوه شهويه- خارج از چارچوب عمل کند، از هواي نفس تبعيت کرده است.

انسان در طول حيات دنيوي خود سه دشمن دارد. دشمن اول شيطان، دشمن دوم نفس و دشمن سوم غفلت است.

اين چارچوب شارع مقدس و عقل است. بنابراين پاسخ به نياز نفس امري ضروري است اما بايد در چارچوب شرع و عقل باشد.

مقام رب

کسي که از مقام ربّ خوف داشته باشد، دچار تبعيت از هواي نفس نمي شود. براي اين مقام سه تفسير بيان شده که به اجمال بيان مي کنم.

1- مراد از “مقام ربّ” مواقف بازرسي خداوند در صحراي قيامت است که براي حسابرسي اعمال انسان برپا کرده است. نقل است که 50 موقف وجود دارد که هر در موقف، خداوند سريع الحساب، از بندگان حسابرسي مي کند. اين حسابرسي در هر موقف 1000 سال بطول مي انجامد. بهمين دليل است که قرآن مي فرمايد يک روز قيامت معادل 50000 سال دنياست.

2- عده اي مي گويند مراد از “مقام ربّ” اراده علمي خداوند نسبت به مخلوقات و بندگان است. خداوند مي فرمايد: « فرزندان آدم! جايي گناه کنيد که من نباشم. » احاطه علمي و عيني خداوند در تمام موارد، در جزئي ترين و کلي ترين مباحث دارد.

امام صادق (ع) مي فرمايند: « مَنْ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ يَرَاهُ وَ يَسْمَعُ مَا يَقُولُ وَ يَعْلَمُ مَا يَعْمَلُهُ مِنْ خَيْرٍ أَوْ شَرٍّ فَيَحْجُزُهُ ذَلِكَ عَنِ الْقَبِيحِ مِنَ الْأَعْمَالِ فَذَلِكَ الَّذِي خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى »[3] هر کس بداند که خدا او را مي بيند و آنچه را که مي گويد مي شنود و هر عمل خير و شري که انجام مي دهد را مي داند، اين علم باعث مي شود که انسان از اعمال قبيح باز بماند. همين که بداني خدا تو را مي بيند، خوف از مقام ربّ و بازدارنده هوي نفس است.

3- سومين تفسير مقام ربّ، مقام عدالت خداوند است. قرآن در وصف عدالت خداوند در روز قيامت مي فرمايد: « لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ »[4] امروز حکم از آن کيست؟ حکم از آن خدامند يگانه و قهار است. اين تجلي قوه قهريه است يعني عدالت. در روايات سفارش شده که از خداوند بخواهيم: « الهي تُعامِلنا بِفَضلِک وَ لا تُعامِلنا بِعَدلِک » خدايا به فضل خود با ما برخورد کن و نه به عدالت خود!

بنابراين قرآن مي فرمايد اگر کسي که از مقام ربّ خوف داشته باشد موجب بازداري از هوي نفس مي شود. فرقي نمي کند که مقام رب را به کدام معنا تفسير کنيم. چه مواقف قيامت باشد، چه احاطه ي علمي و عيني خداوند به همه مخلوقات باشد و چه مقام عدالت خدا باشد.

نتيجه ي اين بازداري از هوي نفس، بهشت برين مي شود.

تعبد و انقياد

لازمه ي اطاعت از خداوند وجود روحيه اي بنام تعبد است. اگر اين روحيه نباشد، اطاعت هم نيست. وجود اين روحيه در انسان اينست که مثلا اگر انسان روزه مي گيرد بايد براي اين باشد که خدا امر کرده است نه اينکه روزه بگيرد تا قند خون را کنترل کند و يا لاغر بشود!

از روحيه ي تعبد بالاتر و قوي تر روحيه ي انقياد است. وجود اين روحيه سبب مي شود که انسان به مستحبات عمل کند و مکروهات را ترک کند.

7- قرض، بهترين ذخيره براي قيامت

السابعة: رَأيتُ كُلُّ مَن وَجَدَ شِيئاً يُكرِمُ عِندَه اجتَهَدَ في حِفظِه، َسَمِعتُ قَولَهُ تَعالي: « مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ »[5] فَأحبَبتُ المُضاعَفَةُ، وَلَم أر أحفظ يكون عنده، فَكُلَّما وَجَدتُ شِيئاً يُكرِمُ عِندي وَجَّهتُ بِهِ اِلَيه، لِيَكونَ لي ذُخراً اِلى وَقتِ حاجَتي اِلَيه.

هفتم: ديدم تمام سعي مردم در حفظ چيزي است که دوست دارند و من قول خداوند را شنيدم که فرمود: هر کسي که به خدا قرض بدهد، من آن را مضاعف مي کنم. من مضاعف شدن را پسنديدم. پس هر چيزي را که دوست داشتم و براي من عزيز بود در راه خدا قرض دادم تا در روز قيامت براي من ذخيره اي شود.

در روايت آمده است که « الصَّدَقَةُ بِعَشَرَةٍ وَ الْقَرْضُ بِثَمَانِيَةَ عَشَرَ … مَا كُلُّ مَنْ يَأْخُذُ الصَّدَقَةَ لَهُ بِهَا حَاجَةٌ وَ الَّذِي يَسْتَقْرِضُ لَا يَكُونُ إِلَّا عَنْ حَاجَةٍ فَالصَّدَقَةُ قَدْ تَصِلُ إِلَى غَيْرِ الْمُسْتَحِقِّ وَ الْقَرْضُ لَا يَصِلُ إِلَّا إِلَى الْمُسْتَحِقِّ وَ لِذَا صَارَ الْقَرْضُ أَفْضَلَ مِنَ الصَّدَقَةِ »[6] ثواب صدقه ده برابر است اما ثواب قرض الحسنه هجده برابر است … دليلش اين است که صدقه ممکن است که به مستحق برسد، اما قرض هميشه به آن کسي که احتياج دارد مي رسد. بنابراين هجده برابر ثواب دارد.

در روايتي ديگر از رسول اکرم (ص) آمده است: « مَنْ أَقْرَضَ مَلْهُوفاً فَأَحْسَنَ طَلِبَتَهُ اسْتَأْنَفَ الْعَمَلَ وَ أَعْطَاهُ اللَّهُ بِكُلِّ دِرْهَمٍ أَلْفَ قِنْطَارٍ مِنَ الْجَنَّةِ » [7] کسي که به مالباخته اي، مالي را قرض دهد و در باز پرداخت مهلت بدهد تا عملش را از نو شروع کند، خداوند همه گناهانش را بخشيده است و به ازاي هر درهمي که قرض داده، خداوند يک هزار قنطار از دراهم بهشتي به او مي دهد. قنطار در لغت يعني پوست گاو را خالي کردن و پر از طلا و جواهر کردن.

همچنين فرمودند: « وَ مَنِ احْتَاجَ إِلَيْهِ أَخُوهُ الْمُسْلِمُ فِي قَرْضٍ وَ هُوَ يَقْدِرُ عَلَيْهِ فَلَمْ يَفْعَلْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ رِيحَ الْجَنَّةِ »[8] اگر کسي برادر مسلمان در قرض به کسي محتاج شد که قادر است اين پول را به او بدهد، اگر ندهد خداوند استشمام بوي بهشت را بر او حرام مي کند.

8- توکل در تمام امور

الثامنه: رَأيتُ قوماً يَتَّکِلونَ عَلي صِحَّةِ اَبدانَهُم وَ قَوماً عَلى كِثرَةِ أَموالِهِم، وَقَوماً عَلى خَلقٍ مِثلِهِم، وَسَمِعتُ قَولَهُ تَعالى: « وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ »[9] فاتّكِلتُ عَلَى الله، وَ زالَ اِتِّكالي عَلى غَيرِه.

هشتم: ديدم عده اي از مردم به صحت و سلامت بدن اطمينان دارند، و عده اي به اموال خود اطمينان دارند، و عده اي هم به دوستان و همراهان خود اطمينان دارند، و من شنيدم که خداوند منان در قرآن کريم فرمود: « کسي که تقواي الهي پيشه کند، خداوند براي او روزنه خروج از سختي ها قرار مي دهد و از جايي که گمان نمي برد، روزي مي دهد. کسيکه به خداوند توکل کند، خداوند او را کفايت مي کند. » پس من توکل و اطمينان خود را بر خداوند قرار دادم و به ديگران اطمينان و اتکال نداشتم.

تقوي در يک جمله يعني آنجايي که خدا مي خواهد باشي، و آنجايي که خدا نمي خواهد نباشي. در اطاعت تو را ببيند و در گناه تو را نبيند. اين معناي تقواي الهي است.

توکل در يک جمله يعني اينکه بداني که « لا مؤثر في الوجود الا الله »[10] هيچکسي جز خداوند در امور تو مؤثر نيست. اين اعتقاد منافاتي با اين ندارد که اگر مريض شدي به دکتر مراجعه کني. اما بايد بداني که تأثير طبيب از خداست.

موسي کليم الله (ع) بيمار شد. بني اسرائيل به عيادت اين پيامبر الهي آمدند و داروي اين بيماري را معرفي کردند. موسي فرمود که دارو نمي خواهم! بني اسرائيل بازگشتند. جبرئيل نازل شد و گفت: خداوند پيغام فرستاده و فرموده است که چرا دارو نمي خوري؟ گفت: من به خدا توکل کرده ام. جبرئيل گفت: خداوند فرمود با اين توکل حکمت من را ناديده گرفته اي. حکمت من اقتضاء مي کند که هر امري در اين عالم با ابزار مادي محقق شود. براي شفاء دارو بخور، اما تأثير دارو با من است.

ثمره تعاليم همه انبياء

سپس امام صادق (ع) به شاگردان خود فرمودند: « وَالله إنَّ التّوراة و الاِنجيل و الزّبور و الفُرقان وَ سائِرَ الكُتُب يَرجِعُ اِلى هذِهِ الثَمانَ المَسائِل » بخدا قسم چکيده تعاليم تورات و انجيل و زبور و قرآن و تمامي کتابهاي آسماني، باز مي گردد به اين هشت مطلبي که گفته شد.

امام (ع) با بيان اين جمله خود را وارث انبياء الهي معرفي مي کنند.


[1]- النازعات /آيه 40 و 41

[2]- نهج البلاغه /ص83

[3]- الكافي/ج2 /ص70

[4]-غافر/آيه 16

[5]- حديد/آيه11[5]

[6]- مستدرك‏الوسائل/ج13/ص395

[7]- وسائل‏الشيعة/ج16 /ص343

[8]- من‏لايحضره‏الفقيه/ج4 /ص15

[9]- طلاق / آيه 2و 3

[10]- بحارالأنوار/ج 5 /ص150

 



 

 1 نظر

ای مردم مهمانی نزدیک است !

04 خرداد 1395 توسط طيبه قيدي
ای مردم مهمانی نزدیک است !

دلیل رفتن به خانه هرکس معمولا دیدن خانه نیست ، بلکه زیارت صاحبخانه است . گاه  تنها وگاه باخانواده تورابه مهمانی دعوت میکنند .  گاه مورد احترامی درمهمانی  وگاه به تو بی احترامی میشود و…

امااینبارمهمانی درراه است که تمامی انسانهاازسفید وسیاه ،باسوادوبی سواد، غنی وفقیر وآزادواسیر همه وهمه به این مهمانی دعوت شده اند وهمه بهره مند ازبرکت ورحمت ومورد اکرام الهی . تازه لازم هم نیست توبروی وحرکت کنی تابه مهمانی برسی بلکه این مهمانی است که به سویت می آید بابهترین روزها وبهترین شبها وبهترین ساعتها . وهمه چیز بی نقص وعیب وبوی عطر حیات وبهشت به مشام میرسددراین بزم ومهمانی که برای این دنیاوآن دنیا  است ! 

اما وظیفه ماچیست دراین مهمانی ؟ وچه عملی بهنرین است برایش ؟ 

امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: من بلندشدم وعرضه داشتم یارسول الله برترین اعمال دراین (مهمانی ) ماه چیست ؟ حضرت فرمودند: ای ابالحسن برترین اعمال ورع ازحرام است دراین  ماه (مهمانی) { خطبه رسول خداجمعه اخرشعبان در مفاتیح الجنان }

ورع !  شدت دوری ازگناه وزشتی ؛ دوری ازگناه ازسرترس ازخدا، ورع ،ملاک دین داری وحفظ دین .

یافتن خدا ؛ داشتن تقوا، حفظ حریم ورعایت حرمت (ایمان) واجتناب از حرامها  تنهاوظیفه ماست دراین مهمانی وبهترین عمل،  توجه به صاحبخانه وحفظ حرمت اوست  فقط همین .

نمیدانم چقدر بهره مندی ؟  اما زمان کم است ومهمانی نزدیک ، بیادر این روزهای پایانی شعبان بکوشیم برای رفتن به مهمانی  همانطور که آماده میشوی ازقبل برای مهمانی رفتن دراین دنیا …

 

 

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
مرداد 1404
ش ی د س چ پ ج
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • ازهردری نوشتن
  • سلام برشعبان وانوارش
  • دل نوشته ها
  • انتظار یا...
  • درمحضربزرگان
  • طرح ونقد
  • لحظه ای بابهشتیان
  • حیات طیبه
  • معرفت
  • درسایه ساردعا
  • کلام وحی
  • بهلول عاقل
  • خاطرات
  • محرم

Random photo

شهید می گوید:

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • تماس
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس