کلام علی در نظم
«اَلصِّدْقُ اَمانَةُ اللِّسانِ» (۱)
راستگویى و صداقت، امانتدارى زبان است.
این نکته امیر مۆمنان گفت از «صدق» و امانتِ زبان گفت
تا وردِ زبان خویش، سازی «اَلصِّدْقُ اَمانَةُ اللِّسانْ» گفت
***
«خَیْرُ الْمَواهِبِ الْعَقْلُ» (۲)
بهترین بخشش هاى خداوند، عقل است.
آدمی را، گره گشا، عقل است روشنی بخش و رهنما، عقل است
سَرورِ مۆمنان، علی فرمود: بهترین بخششِ خدا، عقل است
***
« اَلْمَعْصِیَهُ تَمْنَعُ الاِْجابَةَ» (۳)
گناه، سبب اجابت نشدنِ دعا، مى شود.
هر گناهی، حساب می گردد همه، رنج و عذاب می گردد
مرتضی گفت: «با وجود گناه کِیْ دعا، مستجاب می گردد؟»
***
« مَنْ حَسُنَتْ سیرَتُهُ، لَمْ یَخَفْ اَحَداً» (۴)
انسان نیكو سرشت، از هیچ كس نمى هراسد.
مۆمن از ابتلا، نمی ترسد از غم و، از بلا نمی ترسد
مردِ خوش باطن و نکو سیرت از کسی جز خدا نمی ترسد
***
« اَلصَّمْتُ وَقارٌ» (۵)
خاموشى، سبب وقار و هیبت انسان است.
مسلمان در دو عالَم، رستگار است و از بیهوده گویی، برکنار است
خموشی، پیشه کُن، ای دوست! زیرا علی فرمود: «خاموشی، وقار است»
***
پی نوشت:
۱) غررالحكم، ص 65.
۲) همان، ص 420.
۳) همان، ص 201.
۴) همان، ص 253.
۵) همان، ص 31.
برخورد احسن با دارایی هامون:
خداوند در فردای قیامت از دارایی های ما سوال میکند
وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ (صافات24)
آنجا نگهشان بداريد كه بايد بازخواست شوند .
تنها دارایی حقیقی ما خداست:
«مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَا الّذِى فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟».
امام حسين (ع) فرمود: «پروردگارا! آن كه تو را ندارد ، چه دارد و آن كه
تو را دارد، چه ندارد؟”
(بحار الانوار، ج ۹۵ ص ۲۲۶ ح۳ )
خدا دارایی حقیقی ما انسانهاست. هر کس که دارایی اش خدا باشد همه چیز را
بدست می آورد و آنکه که دارایی اش خدا نباشد همه چیز را از دست میدهد
چگونه ما میتوانیم خدا را در زندگی مون داشته باشیم؟
حدیث قدسی: من طَلَبَنی وَجَدَنی(هرکس من را طلب کند با طلب حقیقی خدا می یابد مرا)
در ضمن حديث قدسي که مخاطب آن حضرت داود مي باشد آمده است که
( و من طلبه غیری لم یجدنی( هر کس غير مرا طلب کند مرا نخواهد يافت)
چرا که جمع نقیضین محال است
پس ما باید در اصل طالب حقیقی خداوند عالمیان باشیم و برقراری ظهور مهدی
فاطمه(عج) , ان شاءالله.
اللهم عجل لولیک الفرج
خادم ارباب کیست؟
(قسمتی از کتاب خادم ارباب کیست؟ اثرعلی اصغرعلوی)
جایی که کلاسی به استادی غلام سیاه امام حسین جناب جونبنحوی بر پاست…
خیلیها به دنبال امام گذشته میگردند و نه حال، دنبال امام حی و حاضر بودن صفت کلیدی حضرت جون است.
تکلیفگرا بودن جان این اتفاق بزرگ است، از امام علی سراغ امام حسن رفتن و از امام حسن تا امام حسین را پیمودن و با امام حسین همراهی تا پایان خط ویژگی ممتاز حضرت جون است، در به در بودن کوی اهل بیت زیباترین عنوان برای سبک زندگی حضرت جون است.
بسیاری در هر زمانه به بهانه امام ماضی سر خود را از فرمان امام مضارع باز میکنند و حال آن که حقیقت آن است که در زمان امام حسن، امام حسین، حسین است نه امام، او مأموم است و امام حسن امام او.
هر امام در زمان هر امام دیگری باشد مأموم میشود. تکلیف در یافتن امام زمان است: «مَن مَاتَ وَ لَم یَعرِف ِامَامَ «زَمَانِه»»،یافتن امام زمان هر زمان وظیفه هر انسانی است که بنا دارد به مرگ جاهلی نمیرد.مرگ تبلور زندگی است.تجلی تمامِ زندگی در نحوه مرگ انسانها نمود مییابد. کسی که به مرگ جاهلی بمیرد یعنی تمام عمر در زندگی جاهلی بوده است و در عصر جاهلیت زیسته است. باید امام زمان را شناخت و با او همراه شد مانند جون که خود را به امام زمانش رساند. رساندن به امام زمان و گوش به فرمان او بودن، حتی پس از شهادت!
اصحاب پس از شهادتشان ـ که در محضر رسول خدا وارد میشدند ـ آنگاه که فریاد «هل من ناصر» امام زمانشان را شنیدند این پیام را جواب گفتند. برای همین بود که بدنهایشان تکان خورد وقتی حضرت صدایشان زد و این قصه هنوز قصه جاری و سکه رایج روز است. هنوز عدهای در ولایت امام قبلی ماندهاند و خط خود را خط او میدانند، یک عنوان پوششی برای رفع تکلیف و سرباز زدن از امر امام حی. اینها از امام مضارع فرمان نمیبرند به بهانه امام ماضی و حال آنکه امام مضارع، امامِ امامِ ماضی است.
هدف قیام امام حسین علیه السلام
این جمله در آن وصیتنامه معروفی است که مولا به برادرش محمدبن حنفیه می نویسد
البته این وصیتنامه نه به عنوان وصیتنامه است که مامیگوییم بلکه بیشتر سفارش نامه و توصیه نامه است که وضع خودش را روشن میکند که حرکت وقیام من چیست وهدفش چیست.
ابتدا فرمودند :
انی لم اخرج اشرا ولا بطرا ولامفسدا ولاظالما وانما خرجت لطلب الاصلاح فی امةجدی
اتهاماتی که میدانستند بعدها به ایشان میزنند را ردکردند
خواهند گفت : حسین دلش مقام میخواست ؛ دلش نعمتهای دنیا میخواست ,حسین یک آدم مفسد واخلال گربود , حسین یک آدم ستمگر بود
دنیا بداند که حسین جز اصلاح امت هدفی نداشت ؛ من یک مصلحم
بعد فرمود :
ارید ان امر بالمعروف و نهی عن المنکرواسیر بسیرة جدی وابی
هدف من یکی امر به معروف ونهی از منکر است ویکی سیره احیا کنم وقراردهم همان سیرة جدم وپدرم را.
چرا امام حسین بعد از انکه فرمودند امربه معروف ونهی از منکر میکنم , اضافه کرد میخواهم سیرة جدم وپدرم را بپاکنم ؟
ممکن است کسی بگوید همان گفتن امر به معروف ونهی از منکر کافی بود , مگر سیرة پدروجدش غیر از امربه معروف است ومگر تفاوتی هم دارد؟
درآن زمان دردنیای اسلام گذشته از امربه معروف مساله دیگری وجود داشت وآن اینکه :
اکنون سال شصت ویک هجری قمری است وحدود 50سال است که پیامبر از دنیا رحلت کرده ( شهید شده)
و حدود 4سال واندی هم امیر المومنین حکومت کرده و رهبری به روش پیامبر اکرم برگشت داده شده اما درمقام اجرای رهبری امام نیز باز مردم قد علم کردند ونگذاشتند که روش پیامبر اجراشود لذا 50سال است برامت اسلامی گذشته ؛ که علاوه بر کتاب الله وسنت رسول لله , شیوه رهبری تغییر کرده است
و سخن امام که فرمودند اسیربسیرة جدی وابی میخواهم سیره ام سیره وروش جدم وپدرم باشد .
این است که در حادثه عاشورا ما جلوه هایی را میبینیم که علاوه بر مساله امربه معروف و نهی از منکر کار دیگری نیز هست وآن احیای سیره رسول اکرم و پدر بزرگوارش ست .
منبع : خلاصه ای از کتاب حماسه حسینی ج 1