ازدشمن بیشتربدانیم
قسمت سوم
چهره شیطان
گاهی شیطان خود را به صورت یک انسان ظاهر می کند. و یا حتی به ظاهر حیوانات یا موجودات دیگر. گاهی در ظاهر یک دوست، گاهی خویشاوند و گاهی…. روایاتی در اسلام وجود دارد که بر این مطلب صحه می گذارد
از جمله این موارد می توان به این روایت اشاره کرد که
در جنگ بدر شیطان به شکل یکی از کفار مکه به نام سراقه بن مالک که از قبیله بنی کنانه بود، به سراغ مشرکین رفته و به آنها اطمینان داد که در جنگ بدر پیروز خواهند شد. اما وقتی ورق جنگ برگشت و کفار شکست خوردند، آنها به سراقه بن مالک اعتراض کردند، ولی او انکار کرد که حتی در جنگ شرکت هم نکرده است. چه رسد به اینکه آنها را تحریک کند.
ویامانند این روایت مشهورکه معصوم علیه السلام فرمودند: الجن یتشکل باشکال المختلفه حتی الکلب والخنزیر جن به هر شکلی درمی آید حتی به شکل سگ و خوک . (شیطان نیز یکی از جنیان است ). انجیل نیز این مطلب را تأیید کرده و این گونه یاد آور می شود: شیطان خود را به فرشته نور مشابه ساخته و می تواند خود را حتی مانند چهره مسیح علیه السلام ظاهر کند
و باز هم اریک هولمبرگ می گوید: شیطان می تواند از یک خواننده محبوب، خواننده زیبای راک و یا حتی خود شما استفاده نماید . آری شیطان از درون انسان استفاده می نماید.
چنانچه حضرت علی علیه السلام می فرمایند ان فی باطن الانسان ما یجری مجری الکلب و هو الغضب و ما یجری مجری الخنزیر و هو الشره و الحرص، و ما یجری مجری الشیطان، و هذا الشیطان یوسوس دائما،ً همانا در وجود انسان حالتی از حالات سگ است، و آن هنگامی است که انسان عصبانی می گردد. و حالتی از حالات خوک است، و آن هنگامی است که حریص می گردد. و حالتی از حالات شیطان، و آن هنگامی است که دائماً وسوسه می کند
آنچه مسلم است شیطان دشمن شماره یک انسان است. در قرآن می خوانیم
الم اعهـد الیکم یا بنـیآدم ان لا تعبـدوا الشیطان انه لکم عدومبین ( یس ؛60)
اینک لطف الهی را بنگریم که برای یاری انسان، نیروهایی را گمارده است که در هر حالتی مراقب انسان باشند. ولی باید متوجه باشیم، همه کمک ها در صورتی یاری گر انسان است که ما خود را از مسیر کمک الهی خارج نکنیم و همواره ارتباط خود را با خداوند حفظ نمائیم حدیثی از امام علی علیه السلام است که ایشان خود را به چوپانی تشبیه کرده و فرموده اند
من چوپانم. چوپان انسانها. آیا چوپانی را می شناسید که گوسفندانش را نشناسد؟ راوی ادامه می دهد، شخصی به نام جویریه برخاست و عرض کرد: ای امیر المؤمنین گوسفندان تو کیستند؟ فرمود: کسانی که چهره شان (بر اثر شب زنده داری) زردو لبهایشان (به خاطر کثرت ذکر خدا) خشکیدهاست
انا الراعی ,راعی الانام افتری ,اراعی لایعرف غنمه ؟ فقام الیه جویریه وقال یا امیرالمومنین فمن غنمک ؟قال صفرالوجوه, ذیل الشفاه من ذکرالله
مشابه این جمله شریف را حضرت عیسی علیه السلام هم دارند.
آنجا که در کتاب مقدس اشاره به این جمله کرده اند
…پس ای گله کوچک من، نترسید. چون رضای خاطر پدر شما در این است که ملکوت را به شما عطا فرماید…
در جای دیگر باز اشاره شده است که … به حضور خدایی که خداوند ما عیسی را که شبان اعظم گوسفندان است، پس از مرگ زنده کرد و با خون او، پیمان ابدی را تأیید نمود
و باز آیا اتفاقی است که در بسیاری از موارد، نیروهای شیطانی را با ظاهری شبیه گرگ نمایش می دهند، که در صدد حمله به جامعه بشری بوده و قصد تخریب اعتقادات و حتی زندگی عادی مردم را دارند. و آیا این تعبیرات از بزرگان دین نیز اتفاقی است که خود را چوپان دانسته و حفاظت از توده مردم چه در بعد دینی و چه در بعد اجتماعی را وظیفه خود می دانند. و می خواهند مردم را از شر شیاطین گرگ صفت رهایی بخشند.دشمنی شیطان با انسان به قدری است که از هر وسیله ممکن استفاده می کند، و انسان را به پرتگاه هلاکت می افکند. از وسوسه های روزانه گرفته تا انحرافات جنسی و اخلاقی و گاهی خود را نیز به صورت انسان ظاهر کرده وانسان را گمراه می کند.
حال که آشنایی مختصری نسبت به شیطان بدست آوردیم نوبت آن رسیده تابه دیدگاه تصوف وصوفیان بپردازیم
شیطان از دیدگاه عین القضات همدانی
با دقت در سیره و روش صوفیان و بزرگان ایشان، شاهد تناقضات فاحشی هستیم که اگر بر بطلان عقاید و رای متصوفه همین یک مورد اقامه شود، کافی است. عبدالله بن محمد بن علی میانجی همدانی ملقب و معروف به عین القضات همدانی، از بزرگان صوفیه و جوانی جویای نام و شهرت بود که وقتی در سلک خرقه پوشان در آمد، با طی مسیری که پیش از او حسین بن منصور حلاج رفته بود، شروع به نوعی شطح گویی کرده و همین امر در آخر برای او عواقب ناگواری را به دنبال داشت. وی از قائلین به بحث اعتذار ابلیس است عین القضات با نادیده گرفتن خطای شیطان و برای تخطئه کردن عمل وی، با طرح سوالی هدفمند میگویند: گيرم كه خلق را، اضلال ابليس كند. ابليس را بدين صفت كه آفريد؟ دريغا گناه، خود همه از اوست كسي را چه گناه باشد؟![11] وی چونان وکیل مدافع، ابلیس را ستوده و لعن و نفرین را بهترین مدح برای شیطان میداند و مینویسد: نصيب او از دوست لعنت است. او به لعنت زنده است. لذت او از لعن و نفرين بيش از مدح و آفرين است: «اين جوانمرد، ابليس، ميگويد: اگر ديگران از سيلي ميگريزند ما آن را بر گردن خود گيريم.» [12]
11- صفحه ۱۸۸ تمهیدات عین القضاه همدانی
12-صفحه ۲۲۴ تمهیدات عین القضاه همدانی
وسپس عین القضاه , گناه ابلیس را عشق به خدا دانسته و حضرت محمد (صلی الله علیه واله وسلم) را مظهر جمال و ابلیس را مظهر جلال ذات حق میشمرد، و در جای دیگر میگوید: (اما هرگز دانستهای که خدا را دو نام است، یکی الرحمن الرحیم و دیگری الجبار المتکبّر؟ از صفت جباریّت ابلیس را در وجود آورد، و از صفت رحمانیّت محمد (ص) را. پس صفت رحمت غذای احمد آمد، و صفت قهر و غضب غذای ابلیس.) {13-14}
13-عین القضاة همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص 73و ص۲۲۷
14-عین القضاة همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص۱۸۷
صوفیان برای اباحه گری و فرار از شریعت راه های زیادی را رفتهاند و از جمله ی این روشها اعتماد به ظاهر آیات الهی و به اصطلاح ظاهرگرایی است مورد تناقض اعمال صوفیان، دقیقاً همین جاست که ایشان با توجه بر اصراری که در ظاهر گرایی دارند، در رابطه با ابلیس و خلافی که وی انجام داد، مسیر دیگری را پیش گرفته و قائل به اعتذار شیطان شدهاند. در حالی که صریح آیهی قرآن در این باره میفرماید: وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ(سوره بقره آیه 34) و به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده کنيد، همه سجده کردند جز ابليس، که سرباز زد و برتری جست و او از کافران بود. میبینیم که نص صریح کلام خدا، شیطان را کافر خطاب کرده و وی را دارای صفت استکبار و کبر میداند.
اقوال عین القضاة
در گفتههای عرفای دیگر نیز از این معنیبرای شیطان بسیار یاد میشود، اما تنوع تعبیرات و رنگارنگی مضامینی که عین القضاة در این باره میآورد خاص خود اوست و در آثار دیگران کمتر دیده میشود.
شیفتگی او به ابلیس و همدردی و همدلیش با او کم از حلاج نیست، و در ستایش این مطرود و ملعون ابدی، گستاخ و بیپرواست.
وی در موارد بسیار، همچون حلاّج ابلیس را در برابر محمد (ص) مینهد و تقابل و تلازم وجود آن دو را به اشکال مختلف نمودار میسازد.
با نقل شطح حلاج که گفت: «ما صَحَّتِ الفُتُوَّةُ اہلاّ لاَحمد و ابلیس»، میگوید که عشق الهی بر دو قسمت کردند: نیمی جوانمردی برگرفت، و نیمی جوانمرد دیگر… احمد ذرهای عشق بر موحدان بخش کرد، مؤمن آمدند، ابلیس ذرهای بر مُغان بخش کرد، کافر و بتپرست آمدند.
سپس در پی آن میافزاید: «آنچه بتپرستان دیدند، در بتپرستی اگر تو نیز ببینی، بتپرست شوی، و هفتاد و دو مذهب جمله منازل راه خدا آمد 16-17
هدایت و اضلال
در جای دیگر میگوید: ابلیس «دعوت میکند از او، مصطفی دعوت میکند بدو.18-19
اما هدایت محمد (ص) و اضلال ابلیس هر دو مجازی است، زیرا هدایت و اضلال حقیقی از خداوند است و اوست که آن یک را وسیله رحمت و این یک را سبب گمراهی قرار داده است.20
گناه ابلیس
گناه ابلیس عشق او به خدا بود، و گناه مصطفی عشق خدا به او. اما گناه مصطفی، که عشق خدا به او بود، همان «امانت» ربانی است که «بر آدم و آدمصفتان بخش کردند»، و ظلومی و جهولی آدم اشاره به آن است. 21
از نور محمد (ص) ایمان خیزد و از نور ابلیس کفر و خذلان خیزد، اما گوهر محمد (ص) و گوهر ابلیس هر دو از «آفتاب نور الله» سیراب میشوند.22هر که را در عالمِ ابلیس رنجور و نیز کشته کنند در عالمِ محمد (ص) او را بهشفا حاصل آرند، زیرا که کفر رقم فنا دارد و ایمان رقم بقا. تا فنا نباشد بقا نیاید. 23
خدّ و خال
خدّ و خال شاهد ازلی نور احمد است، و زلف و ابروی او نور سیاه ابلیس. چه گویی؟ هرگز خدّ و خال، بی زلف و ابرو و موی کمالی دارد؟ لاوالله، کمال ندارد.
نازی که ابلیس در سر دارد از بهر آن است که با این خدّ و خال قرین آمده است{24-25-26-} ارواح مؤمنان او نور جمال خدا باشد و ارواح کافران از نور جلال خدا باشد.
نور سیاه
نور محمد (ص) از نور جمال است، و نور ابلیس از نور جلال. آفتاب، نور محمدی است که از مشرق ازلی طلوع کرده و ماهتاب، نور سیاه ابلیس است که از مغرب ابدی بیرون میرود، اما این دو نور که از مشرق تا مغرب و از عرش تا ثَری از هم دورند، در عالمی دیگر که در آن صبح و شامی نیست (لیس عندالله صباحٌ و لا مساءٌ) دو وجه جلالی و جمالی یک نورند. [27-28-29
این نور سیاه ابلیس که عین القضاة از آن با تعبیراتی چون «ماهتاب»، «زلف و ابرو»، «سایه آفتاب محمد (ص30) یاد میکند و در قطعه شعری که سروده خود اوست آن را «سرچشمه کفر»، «مسکن شیطان» و برخاسته از «کان قهر و خشم» میگوید، 31ظلت مطلق و سیاهی محض نیست، بلکه آن را «نسبت با نور الهی ظلمت خوانند وگرنه نور است. [32
به گفته نجمالدین رازی «عقل چگونه فهم کند نور ظلمانی؟ که عقل الجمع بین الضدین را محال شناسد33عین القضاة برای تبیین این معنی به حدیثی از پیامبر اکرم اشاره میکند که فرمود «خداوند نور مرا از نور عزّت آفرید و نور ابلیس را از نار عزّت34و در جای دیگر سخنی به همین مضمون از حسن بصری نقل میکند. 35
16-تمهیدات عین القضات همدانی ص 284و285
17-تمهیدات عین القضات همدانی ص 223
18-همان ص 228 19-نامه هاعین القضات همدانی ج 1ص 304
20-تمهیدات عین القضات همدانی ص 188
21-همان ص 186
22-همان ص229
23-همان ص 186
24-همان ص 233
25- همان ص 121
26- همان ص 30
27-همان ص 117
28- همان ص119
29-همان ص126
30-همان ص 213
31-همان ص 214
32-همان ص 248
33- مرصاد العباد نجم الدین رازی ج 1ص 307و308
34-تمهیدات عین القضات همدانی ص270
35-همان ص 119و118و267
پیش ازعین القضات نیز سایر بزرگان و نامداران تصوف، سنگ ارادت شیطان را بر سینه کوبیده و او را ستودهاند.
حسن بصری او را تا مرز خدایی میبرد و میگوید: اگر ابلیس نور خود را به خلق نمایان کند , همه او را به معبودی و خدایی میپرستند!{36}
36-تمهیدات , عین القضات ,ص212.
دفاع از شیطان وفرعون توسطحلاج
اوّلین شخصی که در تصوف، به دفاع از شیطان پرداخت، منصور حلاّج است. او دلیل سجده نکردن شیطان بر آدم را، شدّت توحید معرفی نمود,اومیگوید:صاحب من و استاد من ابلیس و فرعون است؛ به آتش بترسانیدند ابلیس را، از دعوی خود بازنگشت. فرعون را به دریا غرق کردند و از دعوی بازنگشت.
فرعون از روی کشفی که از خدا پیدا کرده بود، ادعای ربوبیت کرد{37}
37-الطواسین ,ص 51
منصور حلاج می گوید :
موسی با ابلیس در عقبه طور به هم رسیدند. موسی گفت : چه منع کرد تو را از سجود؟
ابلیس گفت : دعوی من معبود واحد را و اگر سجده کردمی آدم را مثل تو بودمی؛ زیرا که تو را ندا کردند و یکبار گفتند : « اُنظُر إلی الجَبَل » (اعراف143) بنگریدی (فوری برگشتی) و مرا ندا کردند هزار بار « اُسجد لآدم » و سجده نکردم.{38}
38-شرح شطحیات/ص58
ویا میگوید:..خدمت او (ابلیس)قدیم تروازهمه درفضل بزرگتر,درعلم کامل ترودرعمر دهر دیده تربوده است{39} .اما ابلیس مهجورومطرود ,حتی درهجران وحرمان هنوز همان محب صادق وعاشق پاکبازاست که ازیاددوست لحظه ای فارغ نیست , خدمتش اکنون صافی تر ووقتش خوشتر, ذکرش روشنتراست , زیراکه درقدم معبودومعشوق را خدمت میکرد از بهرخود , اکنون اوراخدمت میکند ازبهر او.{40}
39-حسین بن منصورحلاج ج 1ص 53
40-همان ص 47
ابوالقاسم گرگانی اورا خواجه خواجگان وسرور مهجوران میخواند و در جای دیگر میگوید : چندین سال است تارونده ابلیس صفت طلب میکنم نمیابم . {41}
41-لوایح ص 24
احمد غزالی اورا اسوه والگو شناخته وبسیاربی پروا از ابلیس دفاع میکند ومیگوید : کسی که ابلیس را موحد نداند کافر است . و یا می گوید : من لم یتعلم التوحید من ابلیس فهو زندیق. یعنی کسی که علم توحید را از شیطان نیاموزد زندقه و کافر است{42}
42-تلبیس ابلیس ابن جوزی ص 86
ویا ابوبکر واسطی میگوید : مرد آن است که معبودی که در پیراهن وی است قهرکند وجهددرقهرکردن خویش کند,نه درلعنت کردن شیطان .ابلیس میگوید –علیه لعنه- ازچهره ما آینه ای ساختند ودرپیش تونهادند وازچهره تو آینه ای ساختند ودرپیش ما داشتند .مادرتونگریم وبرخودمی گرییم وتودرمانگری وبرخودمیخندی .باری راه رفتن از او(ابلیس)بیاموزکه درراه باطل سربیفکندوملامت عالم ازاودرپذیرفت ودرراه خود مرد آمد. {43}
43-تذکره الاولیاءص 837
مولوی از شیطان دفاع کرده و سجده نکردن شیطان به پیشگاه خداوند را در مورد انسان به خاطر عشق به خداوند تلقی کرده است .
وی می گوید :
ترک سجده از حسد گیرم که بود آن حسد از عشق خیزد نه از حجود
هر حسد از دوستی خیزد یقین کِی شود با دوست غیری همنشین{44}
44-(مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص324)
بایزید بسطامی دل به حال ابلیس سوزانده طلب بخشش برایش میکند .{45}
45-تذکره الاولیاء ص 205
و یا « ذوالنون مصری » شیطان را یک موجود مخلص پروردگار مطرح کرده است.
در تفسیر کشف الاسرار میبدی به دفاع از شیطان پرداخته است/ج1 ص168
ابوالعباس قصاب از مشایخ صوفیه می گوید :ابلیس کشته خداوند است و سنگ انداختن بر شیطان
دور از جوان مردی است. زیرا شیطان مقامی بزرگ در قیامت دارد.{46}
46-تذکره الاولیاء ص729
آنچه بیان شداز سخنان صوفیان قدیم بود که امروزه نیز دربین متصوفه همچنان پابرجاست بارنگ وبوی دیگر وزبان امروزی ترکه درقسمتهای بعدی به آن خواهیم پرداخت … ادامه دارد