افسراسیر عراقی
05 مهر 1395 توسط طيبه قيدي
نیروهای یک افسر عراقی قوی هیکل رااسیرکرده بودند. همه اورادوره کرده بودندوازاومیخواستندتابلندبگوید :
” مرگ برصدام “ اوهم این جمله رانمیگفت . به همین خاطرچند نفراوراکتک زدند.
درهمین اثنا ، سروکله حاج احمد پیداشد وبافریاداوهمه ساکت شدند. پرسید : ” چی شده ؟”
یکی از بچه هاجلورفت وباعصبانیت گفت : میگیم به صدام فحش بده ، نمی ده ، منم زدم توی گوشش!
هنوز حرف اوتمام نشده بود که حاج احمد سیلی محکمی به اوزد وگفت :
” شما بی خودکردین ، درکجای اسلام داریم که باید اسیر رو بزنین ؟”
وبعد بلندتربه طوری که همه متوجه شوند، گفت : ” یه اسیر وقتی به اسارت نیروهای اسلام درمیاد،
باید به عنوان یک برادردینی بااون برخوردبشه وبه هیچ عنوان نباید اذیت وآزاری درکارباشه .”
سپس به دونفرازنیروها گفت : ” اونوبلندکنین وبفرستینش عقب .”
منبع : کتاب می خواهم باتوباشم ص 50