شوق دیدار
بسم الله الرحمن الرحیم
کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، جلد دوم، باب 33؛ روایات امام صادق علیه السلام درباره امام دوازدهم علیه السلام و غیبت او:
شیخ صدوق (ره) در کتاب کمال الدین و تمام النعمة ج 2 باب 33 حدیث 51 نقل میکند که:
سُدَیر صیرفی میگوید: من، مُفَضَّل بن عَمْرو، ابوبصیر و ابان بن تَغلَب خدمت مولایمان امام صادق (ع) رسیدیم در حالیکه ایشان بر خاک نشسته و جُبّه (نوعی لباس) خیبری پوشیده بودند و ایشان مانند مادر فرزند مردهی شیدای جگر سوخته میگریستند درحالیکه زمزمه میکردند:
سیدی غیبتک نفت رقادی و ضیقت علی مهادی و ابتزت منی راحة فؤادی سیدی غیبتک أوصلت مصابی بفجائع الأبد … فما أحس بدمعة ترقی من عینی و أنین یفتر من صدری عن دوارج الرزایا و سوالف البلایا إلا مثل بعینی عن غوابر أعظمها و أفضعها و بواقی أشدها و أنکرها و نوائب مخلوطة بغضبک و نوازل معجونة بسخطک
« ای آقای من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده و بسترم را بر من تنگ ساخته و آسایش قلبم را از من سلب نموده است.
ای آقای من! غیبت تو اندوه مرا به فجایع ابدی پیوند داده … من دیگر احساس نمیکنم اشکی را که از دیدگانم بر گریبانم روان است و نالهای را که از مصائب و بلایای گذشته از سینهام سر میکشد، جز آنچه را که در برابر دیدگانم مجسم است و از همه گرفتاریها بزرگتر و جانگذازتر و سخت تر و ناآشناتر است، ناملایماتی که با غضب تو در آمیخته و مصائبی که با خشم تو عجین شده است. »
سدیر گوید: حضرت به ما فرمودند: خداوند در قائم ما سه خصلت جاری ساخته که آن خصلت در سه تن از پیامبران نیز جاری بوده است؛ نوع و طرز تولدش را مانند تولد موسی (تولد پنهانی) و غیبتش را مانند غیبت عیسی و تأخیر در ظهورش را مانند تأخیر افتادن طوفان نوح مقدر کرده است و بعد از آن عمر عبد صالح(خضر) را دلیلی بر عمر او قرار داده است.
اما تولد موسی(ع)، چون فرعون واقف شد که زوال پادشاهی او به دست موسی است، دستور داد که کاهنان را حاضر کنند و آنها وی را از نَسَب موسی آگاه کردند و گفتند که وی از بنی اسرائیل است و فرعون به کارگزاران خود دستور می داد که شکم زنان باردار بنی اسرائیل را پاره کنند و حدود بیست و چند هزار نوزاد را کشت اما نتوانست به کشتن موسی(ع) دست یابد زیرا او در حفظ و حمایت خدای متعال بود و بنیامیه و بنیعباس نیز چنیناند، وقتی واقف شدند که زوال پادشاهی آنها و پادشاهی امیران و ستمگران آنها به دست قائم ماست، با ما به دشمنی برخاستند و در قتل آل رسول (ص) و نابودی نسل او شمشیر کشیدند، به طمع آنکه بر قتل قائم دسترسی پیدا کنند، اما خدای تعالی امر خود را مکشوفِ یکی از ظلمه نمیسازد و نور خود را کامل میکند، گرچه خوشآیند مشرکان نباشد.
و اما غیبت عیسی(ع)، یهود و نصاری اتفاق کردند که او کشته شده است، اما خدای تعالی با این قول خود آنان را تکذیب فرمود، « وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ » و غیبت قائم نیز چنین است، زیرا این امت به واسطه طول مدتش آن را انکار میکند، پس گویندهای به هذیان گوید او متولد نشده است، و گویندهای دیگر گوید او مرده است، و گویندهای دیگر این کلام کفرآمیز را گوید که یازدهمین ما ائمه عقیم است، و گویندهای دیگر با این کلام از دین خارج شود که تعداد ائمه به سیزده و یا بیشتر رسیده است، و گویندهای دیگر به نافرمانی خدای تعالی پرداخته و گوید روح قائم در جسد دیگری سخن می گوید.
اما تأخیر کردن نوح(ع) چنین است که چون خداوند برای قوم خود طلب عقوبت کرد، خدای تعالی روح الأمین(ع) را با هفت هسته خرما به نزد وی فرستاد و به او گفت: ای پیامبر خدا! خدای تعالی به تو میگوید: اینها خلایق و بندگان من هستند و آنها را با صاعقهای از صواعق خود نابود نمیکنم مگر پس از تأکید کردن دعوت و الزام ساختن حجت، پس بار دیگر در دعوت قومت تلاش کن که من به تو ثواب خواهم داد و این هستهها را در زمین بکار که فَرَج و خلاصی تو آنگاه است که آنها برویند و بزرگ شوند و میوه به بار آورند و این مژده را به مؤمنان پیرو خود بده.
و چون پس از زمانی طولانی درختها روئید و پوست گرفت و دارای ساقه و شاخه شد و میوه داد و به بار نشست از خدای تعالی درخواست کرد که وعده را عملی سازد، اما خدای تعالی فرمان داد که هسته این درختها را بکارد و دوباره صبر و تلاش کند و حجت را بر قومش تأکید کند و او نیز آن را به طوائفی که به او ایمان آورده بودند گزارش کرد و سیصد تن از آنان از دین برگشتند و گفتند: اگر مدعای نوح حق بوده، در وعده پروردگارش خلفی واقع نمیشد.
سپس خدای تعالی هر بار دستور میداد که هستهها را بکارد و نوح نیز هفت مرتبه آنها را کاشت و هر مرتبه طوائفی از مؤمنین از دین برمیگشتند تا آنکه هفتاد و چند نفر بیشتر باقی نماندند. آنگاه خدای تعالی وحی فرمود که ای نوح! هماکنون صبح روشن از پس شب تار دمیده و حقِ محض و صافی از ناخالص و کدر آن جدا شد، زیرا بدطینتان از دین بیرون رفتند و اگر من کفار را نابود میکردم و این طوائف از دین بیرون شده را باقی میگذاشتم به وعده خود درباره مؤمنانی که در توحید با اخلاص بودند و به رشته نبوت تو متمسک بودند وفا نکرده بودم، زیرا من وعده کرده بودم که آنان را جانشین زمین کنم و دینشان را استوار سازم و خوفشان را مبدل به امن نمایم تا با رفتن شک از قلوب آنها عبادت من خالص شود، و چگونه این جانشینی و استواری و تبدیل خوف به امن ممکن بود در حالی که ضعف یقین از دین بیرون شدگان و خُبث طینت و سوء سریرت آنها (که از نتایج نفاق است) و گمراه شدن آنها را میدانستم، و اگر رائحه سلطنت مؤمنان را آن هنگام که ایشان را جانشین زمین ساخته و بر تخت سلطنت نشانده و دشمنانشان را نابود میسازم استشمام می کردند، باطن نفاقشان را مستحکم کرده و دشمنی با برادرانشان را آشکار میکردند و در طلب ریاست و فرماندهی با آنها میجنگیدند و با وجود فتنهانگیزی و جنگ و نزاع بین ایشان چگونه تمکین و استواری در دین و اعتلاء امر مؤمنین ممکن خواهد بود، خیر چنین نیست وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا
قائم(ع) نیز چنین است زیرا ایام غیبت او طولانی میشود تا حقِ محض و ایمان صاف از کدر آن مشخص شود و هر کسی که از شیعیان طینت ناپاکی دارد از دین بیرون رود، کسانی که ممکن است چون استخلاف و تمکین و امنیت منتشره در عهد قائم(ع) را احساس کنندو نفاق ورزند.