baran

میتوان زیر باران گام برداشت و تا خدا پرواز کرد
  • جستجو 
  • بانوی گیسوحنایی نور نیمه شعبان 
  • تماس  
  • ورود 

پنددادن بهلول به هارون

30 شهریور 1395 توسط طيبه قيدي

روزی بهلول برهارون وارد شد ، هارون گفت : ای بهلول مراپندی ده

بهلول گفت : ای هارون ؛ اگر آب دربیابانی نباشد وبرتوتشنگی غلبه کند وقریب موت شوی ، چه میدهی تاتورا جرعه ای آب دهندکه عطش خودرافرونشانی ؟

گفت: صددینارطلا.

بهلول گفت : اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد چه می دهی؟

گفت : نصف پادشاهی خودرامیدهم .

بهلول گفت : اگرپس ازآنکه آب آشامیدی به مرض حیس البول مبتلاشدی ورفع آن نتوانی بازچه میدهی تاکسی علاج آن بلیه رابنماید؟

هارون گفت : نصف دیگر پادشاهی خودرا.

بهلول گفت : پس مغرورباین پادشاهی مباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست ، آیا سزاوارنیست که باخلق خدای عزوجل نیکویی کنی!

 نظر دهید »

بهلول ومستخدم

27 شهریور 1395 توسط طيبه قيدي

آورده اند که یکی از مستخدمین خلیفه هارون الرشید ماست خورده وقدری ازماست برریشش ریخته بود

بهلول از اوسوال نمودچه خورده ای؟

مستخدم برای تمسخر گفت : کبوتر خورده ام

بهلول جواب داد ، قبل از انکه بگویی من دانسته بودم .

مستخدم پرسید ، از کجا میدانستی ! بهلول گفت : چون فضله اش بر ریشت نموداراست.!

 1 نظر

بهلول وسوداگر

24 شهریور 1395 توسط طيبه قيدي

روزی سوداگری بغدادی ازبهلول سوال نمود من چه بخرم تامنافع زیاد ببرم ؟

بهلول جواب داد آهن وپنبه .

آنمرد رفت و مقداری آهن وپنبه خرید و انبارکرد واتفاقا پس از چند ماهی فروخت وسودفراوان برد

باز روزی به بهلول برخورد کرد این دفعه گفت ای بهلول دیوانه این بار چه بخرم تا منافع ببرم ؛ بهلول گفت پیاز و هندوانه ؛ سوداگر رفت وتمام سرمایه خودرا پیاز وهندوانه خرید .انبارکرد وپس از مدتی پیاز وهندوانه ها پوسید و ضررفراوان نمود وفوری به سراغ بعلول رفت وبه اوگفت :

باراول ازتومشورت خواستم وگفتی آهن وپنبه بخر ونفعی بردم ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بودکردی ؟ تمام سرمایه ام ازبین رفت !

بهلول درجواب آن مرد گفت باراول تومرا صدازدی وگفتی آقای شیخ بهلول وچون مرا شخص عاقلی خطاب کردی منهم ازروی عقل به تو دستوردادم و لی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه خطاب کردی منهم ازروی دیوانگی بتودستوردادم

مرد از گفته دوم خود خجل شد ومطلب را درک کرد .

 نظر دهید »

آمدن بهلول ازقبرستان !

12 شهریور 1395 توسط طيبه قيدي

روزی بهلول از طرف قبرستان می آمد ؛ ازاوپرسیدند:  ازکجا می آیی؟

گفت : از پیش این قافله که در این سرزمین نزول نموده اند !

گفتند : آیا ازآن ها سوالاتی هم کردی ؟

فرمود: آری ،  ازآنها پرسیدم کی از اینجا حرکت وکوچ خواهید کرد؟  جواب دادند ؛  که ما انتظارشما را داریم ، تاهر وقت همگی بما ملحق شدید حرکت نمائیم .

 نظر دهید »

نشستن بهلول درمسند خلیفه

07 شهریور 1395 توسط طيبه قيدي

روزی بهلول وارد قصر هارون شدوچون مسندخلافت راخالی دید فورا بدون ترس بالارفت وبرجای هارون قرارگرفت

چون غلامان خاص دربار، آن حال رامشاهده کردند فورا بهلول راباضربات تازیانه ازمسند هارون پایین آوردند ، بهلول گریه کرد ودرهمین حال هارون سررسید ودید بهلول گریه میکند . از پاسبانان سبب گریه بهلول راسوال نمود وغلامان واقعه رابه عرض هارون رساندن وهاون پس از ملامت غلامان بهلول رادلداری دادو نوازش نمود .

بهلول گفت :

من برحال توگریه مینمایم نه برحال خودم . بجهت آنکه من چند ثانیه برجای تونشستم واین قدر صدمه واذیت کشیدم و تودرمدت عمرکه دربالای این مسندنشسته آیا توراچقدراذیت وآزارمیدهندوتوازعاقبت امرخودنمی اندیشی .؟!!

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
تیر 1404
ش ی د س چ پ ج
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • ازهردری نوشتن
  • سلام برشعبان وانوارش
  • دل نوشته ها
  • انتظار یا...
  • درمحضربزرگان
  • طرح ونقد
  • لحظه ای بابهشتیان
  • حیات طیبه
  • معرفت
  • درسایه ساردعا
  • کلام وحی
  • بهلول عاقل
  • خاطرات
  • محرم

Random photo

هان! ای مردمان! علی را برتر بدانید،

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • تماس
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس