بهلول ودزد 31 مرداد 1395 توسط طيبه قيدي گویند روزی بهلول کفش نوپوشیده بود داخل مسجدی شد تانماز بگذارد درآن محل مردی رادید که بکفش های او نگاه میکند فهمید که طمع به کفش اودارد ناچارباکفش بنماز ایستاد ، آن مرد دزد گفت باکفش نماز نباشد . بهلول گفت : اگر نماز نباشد ، کفش باشد . مطلب قبلیمطلب بعدی