دشمن را بیشتر بشناسیم
لذا قرآن كسانى را كه , شیطان را به عنوان ولى و سرپرست برگزيده اند در خسران و ضرر مى داند و مى فرمايد: “و من يتخّذ الشيطان و ليّاً من دون اللّه فقد خسر خسراناً مبيناً” (نساء:119) در جاى ديگر، او را بد قرين و بد همدم مى داند: “و من يكن الشيطان له قريناً فساء قريناً.” (نساء: 38)
اما شيطان با همه امكاناتى كه براى اغواگرى دارد، نسبت به بندگان مخلص الهى قدرت اضلال و اغواگرى ندارد، همان گونه كه خود نيز به اين حقيقت اعتراف دارد: “قالَ فبعزّتك لاغويّنهم اجمعين الاّ عبادك منهم المخلصين.” (ص: 83) “مخلصين هم كسانى هستند كه پس از آن كه خودشان را براى خدا خالص كردند، خدا هم آن ها را براى خود خالص كرد، به طورى که غير خدا در قلبشان جاى ندارد. پس در هيچ لحظه اى مشغول به غيرخدا نيستند و هيچ گاه از غير خدا اطاعت نمى كنند. و لذا، تسويلات شيطانى يا هواهاى نفسانى و… كوچك ترين نفوذى در آن ها ندارند.
رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم درمورد دوستی باخداوشیطان حدیثی نفل نمودندکه:
إِذَا اسْتَحَقَّتْ وَلَايَةُ اللَّهِ وَ السَّعَادَةُ جَاءَ الْأَجَلُ بَيْنَ الْعَيْنَيْنِ وَ ذَهَبَ الْأَمَلُ وَرَاءَ الظَّهْرِ وَ إِذَا اسْتَحَقَّتْ وَلَايَةُ الشَّيْطَانِ وَ الشَّقَاوَةُ جَاءَ الْأَمَلُ بَيْنَ الْعَيْنَيْنِ وَ ذَهَبَ الْأَجَلُ وَرَاءَ الظَّهْر
هرگاه كسى مستحق دوستى خداوند و خوشبختى باشد، مرگ در برابر چشمان او مى آيد و آرزو پشت سرش مى رود و هرگاه مستحق دوستى شيطان و بدبختى باشد، آرزو پيش چشم او، و مرگ پشت سرش قرار مى گيرد
كافى(ط-الاسلامیه) ج 3، ص 258، ح 27
همان گونه كه از آيات استفاده مى شود، مصداق بارز مخلصان انبياى الهى و اهل البيت(عليهم السلام) هستند. قرآن درباره بعضى از پيامبران بزرگ الهى مى فرمايد: “واذكر عبادنا ابراهيم و اسحاق و يعقوب اولى الايدي و الابصار انّا اخلصنا هم بخالصة ذكرى الدار و انّهم عندنا لمن المصطفين الابرار.” (ص: 46) درباره بعضى ديگر (حضرت موسى(عليه السلام)) مى فرمايد: “انّه كان مخلصاً و كان رسولا نبيّاً” (مريم:51) درباره حضرت يوسف(عليه السلام)مى فرمايد: “انّه من عبادنا المخلصين” (يوسف:24) و در مورد اهل البيت(عليهم السلام)مى فرمايد: “انّما يريدُ اللّهُ ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً.” (احزاب:33)
پس وقتى خداوند اراده تكوينى دارد كه آنان از هرگونه رجس وپليدى پاك باشند، روشن است كه شيطان نمى تواند در آن ها نفوذ كند.
محدوده هستى شيطان هرگز مقام شامخ انسان كامل را در برنمى گيرد و به حريم بندگان مخلص راهى ندارد. اگر شيطان بخواهد انسانى را فريب دهد، از راه انديشه و افكار فريب مى دهد، اما به مقام فكرى و عملى انسان كامل و بندگان مخلص راه ندارد تا بتواند آن ها را وسوسه كند، بلكه شيطان در وهم و خيال راه دارد و نه در محدوده عقل محض. در انسان هاى ديگر كه شيطان رخنه مى كند، براى اين است كه عقل آن ها مشوب به وهم و خيال است، ولى انسان كامل وهم و خيال را در برابر عقل كامل خود خاضع كرده است. قواى درونى انسان كامل مأموم قوّه عاقله است و لذا، شيطان نمى تواند در عقل عملى انسان كامل از طريق اميد و محبت و گرايش راه پيدا كند و يا در عقل نظرى او از راه انديشه و علم راه بيابد; زيرا مرحله عالى نفوذ شيطان وهم و خيال است واز آن بالاتر نمیرود.
شيطان از تجرّد تام عقلى برخوردار نيست; چنان كه در بخش عملى از محدوده شهوت و غضب نمى گذرد و به مرحله اخلاص، ايثار، تولّى و تبرّى راه نمى يابد. شيطان موجودى است مادى و داراى تجرّد برزخى و مثالى، و راهى به نشانه عقل محض ندارد، او به عالم مثال راه پيدا مى كند. پس در مقام انسان كامل راه ندارد; زيرا نه مانند انسان كامل بیواسطه از اسما و حقايق باخبر است و نه مانند فرشتگان باواسطه خبر دارد. او لايق هيچ يك از اين دو مرحله نيست و لذا، گرفتار دو امر مى شود: يكى جهل به مقام انسان كامل و ديگرى استبكار كه منشأ اين استكبار هم وهم و خيال است; چرا كه عقل هرگز انسان را به كبر دعوت نمى كند. وهم است كه مقام هاى دروغينى را راست مى پندارد و انسان را فريب مى دهد.
… ادامه دارد