طریق یاحسین (2)
پیاده روی
همان ابتدای راه پاهایش تاول زده بود .
نمیدانم این شترازکجاپیدایش شده بود وکنارجاده برای خودش راه می رفت . اوهم توی آن افتاب ، مات شترشده بود .
صدایش کردم : بیا بریم دیگه !
انگارصدایم رانشنیده باشد ، بغضش راقورت داد وآرام گفت :
آخه روی این شتر … چطور بدون جهاز میشه سوارشد و تاشام رفت ؟…
داشتیم پیاده روی مان رامیکردیم که یک دفعه ایستاد . انگارنگاهش مضطرب شده بود . چفیه راازدورگردنش بازکردورفت .
وقتی برگشت ، تازه فهمیدیم چه شده است . وقتی چفیه اش رادیدم که چند مترآن طرف تر روی کالسکه بچه بسته است .
نمی دانست نوزاد عرب ، شش ماهه است یا بیشتر، فقط نمی خواست سربچه ای درراه کربلا زیرآفتاب بماند …
آمده بود کربلا که ازگناهان گذشته اش توبه کند .
آخرسفر می گفت : ” همه مراحل توبه را توی این سفردیدم ؛ پشیمونی از گناه ، استغفارتوی اعمال مسجد کوفه ، عبادت خدا توی حرم امام ها ،
حتی آب کردن گوشتی که از حرام به بدنت روییده توی پیاده روی زیر آفتاب داغ عراق .“
ادامه دارد …