طریق یاحسین (3)
اهل ماداگاسکاربودوطلبه قم . کنارش که راخه میرفتم پرسیدم :
ازچی این پیاده روی خوشت اومده؟
همان طورکه به موکب دارهای عراقی اشاره می کرد گفت :
اتحاد مسلمون .
هرکسی اورامی دید ، نزدیک میرفت تاکمکش کند اما چند ثانیه ای طول نمی کشید که برمی گشت .
به جای کف پا ، کف دستش تاول زده بود . از بس که چرخ خای ویلچرش را به جلو کشیده بود . با این حال کمک همه را ردمی کرد.
می خواست برای زیارت اباعبدالله علیه السلام ، تمام راه را خودش برود .
مجبورشده بود نوبت بگذاریم درطول راه برای آوردن پرچم یا اباالفضل علیه السلام یا به قول رفقا ” علم” دعوا میشد .
شنیده بودند که امام حسین علیه السلام به آنهایی که درراه زیارت کربلا ” علم ” بیاورد ، نظر خاص می کند .
آنقدر توی جاده کربلا شیطنت کرده بودند که مسئول گروهشان به کلی ناامید شده بود . اسمشان راهم گذاشته بودند؛ ” گروه اخراجی ها"
اماهمین مسئول گروه چشمهای خیسش گرد شده بود وقتی گروه اخراجی اش به کربلا رسید . توی بین الحرمین بودندکه یکی شان به سجده افتاده بود وگریه می کرد آن یکی صدای گریه اش بلند بود و…
آن قدر حال وروزشان دیدنی بود که حتی مستند سازهای تلویزیون هم این صحنه راشکار کردند وجمع شدند دورشان .
چند مرد جوان نشسته بودند توی موکب وپشت سرهم پمادهایی از کیفشان درمی آوردند وزایرهارا ماساژ میدادند .
یک پماد مخصوص زانوبود ، آن یکی برای کمر ویکی دیگر برای عضلات . هرکسی راهم ماساژ می دادند آشکارا سر پامیشد .
سرصحبت را که بازکردیم ، دیدیم ایرانی اند وکلی پول صرف خرید همان پمادها کرده بودند وتوی راه کربلا مردم را ماساژ میدادند .
به زائرها خرما میداد، خرمای کنجدی . دستم رادراز کردم سمت خرمایش که یک دفعه صدایش بلند شد : ” واحده”
دستم را عقب کشیدم ؛ یعنی میگوید فقط یک دانه بردارید؟
خوب که دقت کردم به زائرها که از کنارش رد میشدند به سینی اشاره میکرد و می گفت : … ولو تمرهء واحدهء “ یعنی بیایید خرما بردارید ، اگرشده یک دانه .
ادامه دارد …