پای درس استاد
گوشه اي از فضائل حضرت
در باب حضرت ، استادم میگفت :كه نام علي (ع) جلوه اي از اسم اعظم خداوند است در عالم كون، عالم ابداع و در عالم امر.
اسم اعظم خداوند مصداق آيه « انـّما اَمْرُهُ اذا اَراد شيئاً ان يقول له كُن فيكون » 1 است. حق تعالي چون در عالم، اراده ي خلقت چيزي را كند، به محض اينكه بگويد «باش»، بلافاصله موجود خواهد شد. بايد براي وجود بخشيدن به آن شئ با استفاده از يك نام بگويد: باش. حضرت مي فرمايند: « باِسْمي خَلَقَتْ الاشياء » با نام من «علي» خداوند اشياء را خلق كرد.2
و باز گفتيم كه علي (ع) انسان كامل است. خداوند مي فرمايد: « و اذ قال ربك للملائكه اني جاعل في الارض خليفه … » 3 بياد آور آنگاه كه پروردگارت به ملائكه فرمود که من مي خواهم در زمين جانشيني برگمارم. اين جانشين، همان انسان كامل است. مفسرين براي انسان كامل پنج خصوصيت را قائل هستند كه با جستجو در بين كلمات حضرت امير (ع) هر پنج خصوصيت را در ايشان يافتيم.
و نيز بيان كرديم كه علي (ع) افضل الناس بعد از پيامبر است. لذا در جريان جانشيني پيامبر، انتخاب علي (ع) بعنوان جانشين بلافصل پيامبر خدا عقلاً واجب است. اين فضيلت را از مقايسه كلمات حضرت كه منتخب خدا و رسول براي امر ولايت است با كلمات ديگراني كه منتخب مردم براي امر ولايت و رهبري بودند پيدا كرديم.
در ماجرايي، ابوبكر گفت: مكرر شيطان بر من وارد ميشود، اگر ديديد راست ميروم همراهيم كنيد واگر ديديد كج مي روم راهنمائيم كنيد.
و در واقعهاي، عمر چنين گفت: كَلُّ النّاس اَفْقهُ مِنْ عُمَر حَتَّي الْمُخَدَّرات فيِ الْحِجال. همه مردم از عمر دانشمندتر هستند حتي زنان پشت پرده. خود، هفتاد بار به اين معني اعتراف كرده است كه لولا عليٌ لهلك عُمَر، اگر علي نبود هر آينه عمر هلاك ميشد.
اما مولاي ما حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) درحاليكه با دست به سينه ي خود اشاره ميكرد، فرمودند: « اِنَّ ههنا لَعِلْماً جَمّا » سينه ي من مملو از جميع علوم است. « ايّها الناس سَلُوني قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُوني » مردم از من سوال كنيد، قبل از آنكه مرا از دست بدهيد.
و از ميان اين سه، معلوم است كه بايد چه كسي را انتخاب كرد.
همچنين مطرح شدكه اگر بخواهيم موجودي را بشناسيم، يا از راه ذات است و يا از راه افعال و يا از راه گفتار.
امّا شناخت علي (ع) از راه ذات ممكن نيست چرا كه پيامبر (ص) فرمودند: « يا علي ما عَرَفَك الّا الله و أنا » نشناخت تو را مگر خدا و من. اين فرمايش حكايت از ممكن نبودن شناخت ايشان از راه ذات را دارد. او ممكن الوجودي است كه لباس واجب الوجود به تن كرده است. از راه صفات و افعال هم شناخت علي (ع) ممكن نيست. او ذاتي است كه جامع جميع صفات متضاد است و جمع اَضْداد است. چگونه ممكن است رأفت با شجاعت، سخاوت با قناعت، حكومت با زهد، پرداختن به امور خلق با عبادت حق تعالي، در يك نفر بنحو تمام و كمال يافت شود. اين صفات كه كنار يكديگر قرار مي گيرد جز تحير براي انسان رهآوردي ندارد. از حيث گفتار و كلام در وصف شخصيتي كه فصاحت و بلاغت به او زنده شد، گفته اند كَلامه دونَ كلام الخالق و فوقَ كَلام المَخلوق. كلامش پايينتر از كلام خداوند و بالاتر از كلام بشر است. به حق شهريار زيبا سروده است:
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت / متحيـرم چه نامم شه ملك لافتـي را
و نيز از معتبرترين روايات شيعه و سني در باب فضائل ايشان، قليلي از درياي بيكران آن كرامات را گفتم و در اين زمينه راه انصاف و اعتدال را پيمودم، كه نه در حق ايشان دچار غلو بشوم و نه حديث جاعلان را بگويم، چون جاهل به اين مواضع نيستم.
رسول خدا فرمودند: « اِنَّ عليّاً مَمْسوسٌ في ذاتِ الله » علي در ذات حق پوشيده شده است. و باز فرمودند: « عليّ خَيْرُ الْبَشَر و مَنْ اَبي فَقَد كَفَرَ » علي (ع) بهترين بشر است، هر كه اين را منكر شود به تحقيق كافر شده است.
حديث طير، منزلت، بساط، مؤاخات، كسر اصنام، ولادت در بيت الله، ردّ الشمس، حديث ثقلين و … نيز در باب فضائل اوست که در اين ضيق وقت مجال گفتن آن نيست.
و باز گفتم سخن دشمن و دوست را در باب علي (ع)، كه از آن جمله است:مُحَفّن بن ابي محفّن ظبّي، در شام بر معاويه وارد شد - معاويه فرزند ابوسفيان است. سردسته مشركين مكه كه 21 سال از زمان رسالت پيامبر را مشرك بوده و در سال هشتم که سال فتح مكه است از روي ترس اسلام آورد، مادر معاويه، هند دختر عتبه است. عتبه نيز از رهبران مشركين مكه بوده و معروف است به مخالفت و لجاجت با رسول خدا - معاويه پرسيد: از كجا ميآيي؟ گفت: از نزد مردي كه بسيار ترسو است، بسيار بخيل است و اصلاً سخندان نيست. معاويه پرسيد: از نزد چه كسي ميآيي؟ گفت: از نزد ابوالحسن علي بن ابيطالب. معاويه گفت: علي ترسو است؟ تمام شجاعان عرب آرزوي پيروزي در نبرد با او را با خود به گور بردند. علي بخيل است؟ اگر او در خانه از طلا و كاه داشته باشد، اول طلا را در راه خدا انفاق ميكند. علي سخندان نيست؟ فصاحت و بلاغت را او زنده كرد. محفّن گفت: اي معاويه اگر چنين است كه ميگويي پس چرا حكومت را به علي نميدهي؟ معاويه در پاسخ گفت: مشكل من با علي اين نيست كه علي صلاحيت حكومت را ندارد بلكه علي شايستهترين فرد براي حكومت است اما مشكل ما با علي بر سر دنيا است. من در حكومت طالب دنيا هستم ولي علي دنيا را طلاق داده است. اگر به حكومت برسد به ما چيزي نميدهد و المُلك عَقيم. به اين دليل ما هم حکومت به او نميدهيم.
الفضل ما شَهِد به الاَعداء، فضليت آن است كه دشمنان به آن اعتراف داشته باشند.
اصل تبعيت از الگو
اين همه از خصوصيات، كمالات و مناقب حضرت علي (ع) را در سالهاي گذشته عرض كردم تا اين را بگويم؛
انسان موجودي است كه فطرتاً كمال طلب است. اگر چه اين كمال طلبي و كمال گرايي در او به عنوان يك اصل فطري موجود است اما در تعيين اين كمالات راه درست را نپيموده است بنابراين اين موجود كمال گرا همواره به دنبال الگو و اسوه بوده است. در مسير كمالات الگويي كامل كه بتواند به او اعتماد كند تا به هدف خودش يعني نيل به كمالات شايسته شأن انساني برسد. بنابراين انتخاب الگو مطابق با نياز فطري اوست. اما هدف از انتخاب الگو اين است كه از آن تبعيت بشود. آنچنان كه قرآن كريم ميفرمايد: « لَقَد كان لكم في رسولِ الله اسوه حسنه، لمن كان يرجوا الله و اليومَ الاخِرَ و ذَكَرَ الله كثيراً » مسلما براي شما در زندگيتان، رسول خدا سرمشق نيكويي است. براي كساني كه مي خواهند به رحمت خداوند برسند و در روز قيامت سرافراز باشند.
براي رسيدن به رحمت خداوند و يك رستاخيز آباد، روش پيامبر براي ما الگوست. لذا قانون الگوها، تبعيت كردن از آنهاست و نه مثل آنها شدن. چرا كه مثليت در فلسفه باطل است. فلاسفه مي گويند اجتماع مثلين باطل و محال است. لذا اگر نمي توان مانند الگو شد، بايد از آن تبعيت كرد. حال كه لازم است از الگو تبعيت كرد، پس لازم است آن الگو از خصوصيات و فضائلي برخوردار باشد كه در ديگران موجود نباشد. اگر اين خصوصيات را ديگران هم داشته باشند، ديگر دليلي ندارد به او اقتدا شود. ما فضائل علي بن ابيطالب را گفتيم تا بدانيم اين فضائل در ديگران نيست و لذا او شايستگي سرمشق بودن را دارد.
پيامبر اکرم به اميرمؤمنان فرمودند: اي علي! بيشك كسي را كه از تو پيروي مي كند هدايت خواهي كرد، آن كه با روش تو و سيره ي تو مخالفت كند بطور قطع تا روز قيامت گمراه خواهد بود. 4 و در حديث ديگر رسول خدا به عمار فرمودند: اي عمار! اگر ديدي علي به تنهايي از راهي ميرود و تمام مردم در راهي ديگر روان هستند، به راه علي برو زيرا او تو را به گمراهي نميكشاند و تو را از مسير هدايت و رستگاري خارج نمي سازد 5.
سيره و روش زندگي حضرت
با توجه به دو حديث پيامبر كه گذشت و خصوصيات و فضائلي كه در اميرالمومنين علي (ع) وجود دارد، او بهترين شخص بعد از پيامبر براي اقتدا در سيره است. سيره يعني روش عملي در زندگي. اين روش عملي را در مورد حضرت علي (ع) ميتوان به هفت بخش تقسيم كرد:
الف) سيره عبادي ب) سيره خانوادگي ج) سيره اجتماعي د) سيره سياسي ه) سيره اقتصادي و) سيره قضائي ز) سيره نظامي
سيره عبادي
جهان بيني حضرت يك جهان بيني شهودي است مبتني بر ادراك حضوري ذات حق به شهود قلبي. حضرت فرمودند: « اِنّي لَعَلي يقينٍ مِنْ ربّي و غير شهبهٍ مِنْ ديني » 6. من درباره پروردگارم به سر منزل يقين رسيده ام و ترديدي در دينم ندارم. « ما شَكَكْتُ في الحق مُذْ اُريتُه ». از آن زمان كه خدا را ديدم هيچگاه در مورد او شك نكردم. 7 پيامبر اکرم ميفرمايند: « يا علي ما عَرَفَ اللهَ اِلّا اَنا و اَنْتَ »8 خداوند را نشناخت مگر من و تو. از اين حديث فهميده ميشود كه جنس شناخت و معرفت رسول الله و حضرت علي نسبت به خدا با ساير شناختها فرق دارد. اين معرفت ادراك حضوري است به شهود قلبي، كه انسان كامل از آن بهره مند ميگردد. لذا حضرت نماز خواندن را زيارت خداوند تلقي مي كند. در تفسير قد قامت الصلوه چنين ميفرمايد: هنگام زيارت معبود فرا رسيده است، زمان مناجات و پذيرفته شدن خواهشها و برآورده گشتن حاجات رسيده است، زمان راه يابي به درگاه حق و كرامت خداوند، عفو و خوشنودي و آمرزش خداوند رسيده است.9
لذا براي اين عبارت آنچنان اهتمام داشت كه ابن عباس نقل مي كند: در جنگ صفين، علي (ع) گاه مي جنگيد و گاه آسمان را نگاه ميكرد. از حضرت سوال كردم كه اين چه روشي است؟ فرمودند: به خورشيد نگاه مي كنم تا وقت نماز را بدانم و آنرا از دست ندهم. ابن عباس ميگويد از حضرت سوال كردم آيا شما در جنگ مجال فكر كردن به چيز ديگري را هم داريد؟ يعني آيا ميتوانيد به نماز فكر كنيد؟ حضرت فرمودند: ما براي چه چيزي با آنان ميجنگيم؟ آيا براي غير از نماز است كه با آنان مي جنگيم.10
حال حضرت براي نماز آنچنان بود كه امام صادق (ع) ميفرمايند: آن حضرت هنگام نماز رنگ چهره اش به حدي تغيير مي كرد كه بطور كامل در چهرهاش آشكار و مشهود بود.11 آنچنان در نماز حضور پيدا ميكرد كه گويي جز اين نماز چيز ديگري وجود ندارد. مورخان نوشتهاند: براي حضرت در بين دو سپاه سجادهاي انداختند و حضرت مشغول نماز شد. به دور از هر گونه هياهو با اينكه از دو طرف سپاه، بارش تير بود اما حضرت به آنها توجه نداشت و غرق در راز و نياز خود بود.12
ابو درداء ميگويد: هيچ مناجاتي را محزون تر و جانسوزتر از مناجات علي بن ابيطالب با خداوند نديدم. او خود را در بين نخلستانها از مردم مخفي ميكرد. آنگاه مي گفت: « خدايا چه بديهايي كه از من در برابر تو سر زده است و تو با نعمتهايت پاسخم دادهاي. چه گناهاني را كه مرتكب شده ام و تو با كرامت از آنها چشم پوشي نمودي و آنها را پنهان كردي. خدايا اگر عمرم در عصيان و سرپيچي در برابر تو سپري شد و نامه عملم پر از گناه گرديد غير از بخشش تو آروزيي و جز به رضايت تو اميدي ندارم » ميگفت و ميگريست و بيهوش ميشد.13
حضرت صادق (ع) ميفرمايند: به خدا سوگند پس از پيامبر اکرم كسي را توان انجام اعمالي كه آن حضرت انجام ميداد نبود مگر علي، و به خدا سوگند هيچ آيه و حكمي بر پيامبر نازل نشد مگر آنكه به دليل اعتمادي كه به علي داشت و طاقتي كه در او بر انجام عمل مي ديد فقط با او در ميان ميگذاشت.14
سيره خانوادگي
مهر و شفقت اميرالمؤمنين علي (ع) به همسرش حضرت فاطمه زهرا (س) آنچنان بود كه فرمود: به خدا سوگند هيچگاه فاطمه را به اكراه به كاري وا نداشتم و او را ناراحت نكردم و خشمگين نساختم تا خداوند او را نزد خود برد. هرگاه به او نگاه ميكردم همه ناراحتيها واندوهها و غمهايم را از ياد بردم.15
امام صادق ميفرمايد: علي (ع) به خانه هيزم و آب ميآورد و خانه را جاروب ميكرد.16 با اينكه رسول خدا براي اين خانواده كارها را تقسيم نموده بود و وظيفه علي را كار بيرون و وظيفه فاطمه را كار درون منزل مشخص كرده بود، اما حضرت در كارهاي خانه فاطمه زهرا را ياري ميكرد.
علي (ع) فرمودند: مبادا به زنان خود ستم روا داريد، آنان را از حق خويش محروم نسازيد هر كس به اندازه يك درهم گوشت براي همسر و فرزندان خويش تهيه كند مانند كسي است كه برده اي از فرزندان حضرت اسماعيل را آزاد كرده است.17 اين جمله بدان معني است كه هر زني به حسب موقعيت اجتماعي خودش، حقوقي دارد.
سيره اجتماعي
حضرت قائل به حقوق و كرامت انسانها بودند. اساساً در برخورد با مردم دو روش را مي توان در پيش رو گرفت:
الف) رفتاري مبتني بر اهانت و بياحترامي به ديگران و تحقير مردم. كه البته اين روش، روش فرعون بوده است. « فَاسْتَخَفَّ قَوْمَه فَاَطاعوه » فرعون مردم خود را تحقير كرد. آنان از او پيروي نمودند 18
ب) رفتاري مبتني بر احترام به حقوق ديگران.
حضرت امير در رفتار اجتماعي با مردم، طرفدار روش دوم بودند. براي دسترسي به سيره اجتماعي حضرت ميتوان به دستورالعمل حضرت به مالك اشتر رجوع كرد. در ديدگاه اميرالمؤمنين مردم به دو دسته تقسيم مي شوند:
دسته اول كه برادران ديني ما هستند و دسته دوم كساني كه با برادران ديني در آفرينش يكسان هستند. خداوند فرموده است: « لقد كَرّمنا بَني آدم » ما فرزندان آدم را با كرامت خلق كردهايم.
حضرت صادق ميفرمايد: روزي حضرت امير (ع) در دوران خلافت خويش با يك شخص اهل كتاب برخورد كرد. آن مرد كه امام را نميشناخت از ايشان پرسيد: مقصدت كجاست؟ امام فرمودند: عازم كوفه هستم. مقداري از راه را با هم آمدند تا به يك دو راهي رسيدند كه مسيرشان از يكديگر جدا ميشد. امّا علي (ع) از راه كوفه نرفتند و با آن مرد مقداري از راه را هم مسير شدند. آن شخص پرسيد: مگر نگفتي عازم كوفه هستي، پس چرا از آن راه نرفتي؟ امام فرمودند: عازم كوفه هستم، اما خواستم مقداري از مسير را با تو همراهي كرده باشم تا حق رفاقت را بجا آورده باشم. چون پيامبر ما دستور داده است كه هرگاه دو نفر در راهي هم مسير شدند، بر گردن يكديگر حق پيدا مي كنند. لازم است شخص، همراه خود را هنگام جدايي چند قدم بدرقه كند. مرد اهل كتاب گفت: بي شك هر كسي پيرو اين مرد شده است به خاطر اين گونه رفتار بزرگوارانه او بوده، من هم به كيش پيامبر شما در آمدم. 19
اينچنين است كه انتخاب علي به عنوان الگو انسان را گمراه نميكند.
علي (ع) در برخورد با طبقات محروم جامعه روشي را اتخاذ ميكردند تا شخصيت سائل خوار و خفيف نشود. ميفرموند: حاجتمندان حاجت خود را روي كاغذ بنويسند تا هم خواري درخواست در چهره ي آنان نمايان نشود و هم به مرادشان برسند.20
كارگزار ايشان، درآمد مِلك شخصي حضرت را برايشان آورد، حضرت بلافاصله آن درآمد را بين فقرا تقسيم نمودند. کارگزار ميگويد: عصرهمان روز علي را ديدم كه شمشير خود را براي فروش به بازار آورده است تا براي خانواده ي خود نان تهيه کند. اين نوع بخشش، نهايت ايثار است. ايثار يعني مقدم كردن ديگران بر نَفْس خود و كسي تا تسلط كامل بر نَفْس خود نداشته باشد نمي تواند ديگران را بر خود مقدم بدارد.
روش حضرت در تهيه خوراك نيز اين بود كه طعام حلال تهيه نمايند. لذا گاه از هفتاد لقمه مباح ميگذشتند تا اين مقصود حاصل بشود. مي فرمودند: شكمهايتان را مقبره حيوانات قرار ندهيد، با اين روش نفْس سركش را به رياضت عادت دهيد تا طغيان نكند. و اين در زماني بود كه ايشان درآمدي از اموال و املاك شخصي خود داشتند. اين نحوه ي از زندگي، اولاً از اين جهت بود كه با فقرا همدم باشند تا آنچه را كه آنها جبراً مي چشند حضرت از روي اختيار خود بچشند، و ثانياً از اين جهت بود كه نفْس را به رياضيت عادت دهند تا سركشي نكند.
در بخش سيره حضرت، احاديث بسيار زيادي وجود دارد كه بيان كننده روش زندگي اميرالمومنين در ابعاد مختلف است، ولي ما به همين ميزان بسنده مي كنيم.
آنچه مهم است، اينست كه ما به عنوان مأموم، مريد، محب و شيعه حضرت امير (ع) چقدر شبيه ايشان زندگي ميكنيم و به چه ميزان روش حضرت، در زندگي ما نقش دارد؟ رهآورد اين بحث نقدخودمان باشد. وجه تشابه بين خودمان و ائمه معصومين (ع) را پيدا كنيم. اگر وجهي بود، اميدوار باشيم كه در صراط مستقيم ايشان هستيم و اگر نبود، در روش زندگي تجديد نظر كنيم.
——————————————————————
1- سوره يس آيه 82
2- بحرالمعارف ، مولي عبدالصمد همداني
3- سوره بقره آيه 30
4- امالي شيخ طوسي ، ص479
5- تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، ج13، ص188
6- نهج البلاغه ، خطبه 22
7- همان، خطبه4
8- مناقب ابن شهر آشوب ، ج3،ص276
9- معاني الاخبار ،شيخ صدوق، ج 1، ص48
10- ارشاد القلوب ، ديلمي ، ج2،ص22
11- شرح نهج البلاغه ، ابن ابي الحديد ، ج 4، ص110
12- ارشاد القلوب ، ديلمي ، ج2،ص22
13- مناقب، ابن شهرآشوب ، ج2، ص 124
14- ارشاد ،شيخ مفيد ج 2
15- بحار الانوار ، مجلسي ، ج43، ص 31
16- كافي ، كليني ، ج5، ص86
17- بحار الانوار، مجلسي، ج78، ص32
18- سوره زخرف ، آيه 54
19- كافي، كليني، ج2، ص67
20- كَشف الغمّه، اِربلي ، ص93.