قابالا
شاید بارهاشنیده باشی که یهود دین خشن وشریعت مداراست وعرفان درآن جایی ندارد؛ اما چند قرنی است که گاه وبیگاه میشنویم عرفان قابالا (کابلا)که یکی از جریانهای عرفانی یهودی( دست پرورده تفاسیر خاخانهای یهود)درتلموداست. من سعی کردم فارغ از جزییاتش و کلمات پیچیده ؛ ساده ومختصربه ابطال این عرفان وعارفان آن بپردازم . دوستداران برای آشنایی بیشتر میتوانند به کتاب آیین قابالا ترجمه شیواکاویانی مراجعه کنند؛ راستی قضاوت رابه عهده خوانندگان میگذام که :
آیا به راستی عارف امروز یهودی به خدای واحد رسیده است وپیروان چنین اندیشه ای موحد میباشند ؟!
میدانیم که یهود متن مقدس دارد بنام تنخ (عهدعتیق ) که سنت کتبی نیز به آن میگوییند درکنارآن تلمود رانیز دارند که همان سنت شفاهی یهوداست . درواقع تلمود ؛ تفسیرهایی که علمای یهوداز تنخ داشتند وقابلیت انعطاف واعتنای بیشترراشامل میشودراگوییند. لذا بعضی از مفسران تحت تاثیر گنوسی ها بودند وبعضی از آیات تورات را عرفانی تفسیر کردند واز اینجا فضای عرفانی وارد دین یهود شریعت مدار شد . ( گنوسی ها : کسانی که قائل بودند به خیر وشر یا اصطلاحا ثنویت یعنی قبول سر ونوعیت علمی همان کشف وعقل که علم به آن منحصرشده یابهتراست بگوییم دعوای فلاسفه وعرفا )
اما قابالا :
این کلمه از قبول می آید یعنی تسلیم بودن اما خودتان ببینید اینان تسلیم چه هستند؟!
مدعیان این عرفان آمدند گفتند کل عالم روی قاعده است که به آن سفیرات – اصلیوت گویند . تاج مقام ذات دریهود است . رابطه موجودات باخدا یک رابطه کاملا بنده ومولاست یعنی خداواقعادرمقام بالاقراردارد وحکم میکند وآنقدرمقام بالاست که حتی بنده ها اجازه ندارند خدارابه اسم صداکنند درواقع ارتباط آنهاجداست ومنفک .
مدعیان قابالا میگویند : کل عالم همه براساس دوبال تجلی مقام ذات میتوانند ارتباط باخدا پیدا کنند که یک طرف آن مذکر است متشکل از معرفت – قهر- ملک وطرف دیگر
مونث است متشکل از حکمت – رحمت – فتح .
یعنی اگر تجلیات را بگیریم نمیتوانیم درمورد قابالاحرف بزنیم وتاریکی مطلق است بال وتجلی اول (حکمت ومعرفت ) باهم هستند وهیچ کدام نمیتوانند جداازهم باشند .
لازمه داشتن حکمت ؛ رحمت است و لازمه معرفت نیز قهر که احاطه دارد . حکمت و معرفت باید باهم ازدواج کنند وجفت شوند و رحمت و قهر نیز باید باهم جفت شوند وازدواج کنند تا جلال الهی بدست اید . وخروجی جلال هم فتح وملک است و فتح وملک هم باید جفت شوند تابنیاد عالم به وجود آید یعنی تا این امر صورت نگیرد صفات درقوه هستند وفعلیت ندارند و جفت شدن فتح وملک نتیجه اش همین عالم ناسوت است یا ملک
حال سوال ما از عالمان یهود این است : آیا این دوبال عین ذات هستند یا جدا از ذات ؟
اگرچه یهودیان میگویند عین ذات هستند وتجلی یافته آن اما سوال دیگر ما این است که جلال وبنیاد چی ؟ آیا عین ذات هستند یا جدا از ذات ؟
طبق نظر یهودیان آنهانیز عین ذاتند حتی ملک نیز عین ذات است چوت علت ومعلول یکی است ولی درجه پایین تردارند مثل نور مهتابی ونور خورشید که هردونور است اما رتبه های پایین تردارند ازهم
این ارتباط بال مذکر ومونث واین زوجیت همان چاکراهاست که ازهندوها گرفته شده و امروزه در یوگا و انرژی درمانی و…. بکاربرده میشود وعارفان یهود هم همین را میگویند و از مرام و مسلک هندوها گرفته شده
اما سفیرات یهود یعنی : 1- چهره های مختلف برای خدا -
2- خدا به صورت دوگانه مذکر و مونث دیده میشود که اوج آن در زمان مزدوج شدن مونث و مذکر است -
3- خدادراین فضا به صورت خدای انسان گونه است وآخر آن تجلی ملک است وانسان برآن غلبه دارد وبحث انسانیت یکی از مهمترین بحثهای عرفانی یهود است .
نمونه چنین اندیشه ای در شاعر ایرانی چون عین القضات همدانی دیده میشود آنجا که میگوید : پیامبر اسلام خلقتش نوری است و شیطان خلقتش از نار عزت است بنابراین پیامبر اسلام باشیطان ازیک جسم هستند وهریک از یک بال که هردوعامل هدایت بشر ولازمه خلقت ….
حال خود قضاوت کنید ؟ ! عارفان یهودی و پیروان آنان باچنین اندیشه ای کجای کارند وبه کجا میروند ومیرسند ؟ ! به خدای واحد یا چند خدایی ؟