baran

میتوان زیر باران گام برداشت و تا خدا پرواز کرد
  • جستجو 
  • بانوی گیسوحنایی نور نیمه شعبان 
  • تماس  
  • ورود 

حجة الوداع (1)

27 مرداد 1397 توسط طيبه قيدي

روایات صحیح بر آن است که در موسم حجه الوداع، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در عرفه برای مردم خطبه خواند و چون خواست از موضوع امامت سخن گوید و حدیث ثقلین را بیان کند،[۱] و  سپس شمار امامان پس از خود را که دوازده نفرند؛ دسته‌هایی از مردم داد و بیداد و آشوب و همهمه به راه انداختند تا آن‌جا که نتوانست سخن خود را به مردم برساند. افراد زیر به صراحت از این موضوع سخن گفته‌اند که نتوانستند سخنان رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را در عرفات بشنوند:

انس، عبدالملک بن عمیر، عمر به خطاب، ابوجحیفه و جابر بن سمره.[۲]

از این میان روایت جابر بن سمره از همه واضح‌تر و صریح‌تر است. به نظر می‌رسد وی از ماجرای عرفه چندین بار سخن گفته است. از این‌رو سخن وی از چندین طریق روایت شده است. از آن‌جا که درصدد جست‌وجوی مورد و تتبع کامل روایات این حادثه نمی‌باشیم، برخی از متون آن را که در کتب صحاح و منابع معتبر اهل سنّت آمده است، برگزیده به شرح زیر تقدیم می‌کنیم:

۱٫‌ در مسند احمد آمده است:

عبدالله ما را در حدیث گفت که ابوالربیع زهرانی، سلیمان بن داود و عبیداالله بن عمر قواریری و محمّد بن ابوبکر مقدمی مرا حدیث کرده، ‌گفتند: حماد بن زید به ما حدیث گفت، مجالد بن سعدی ما را از شعبی حدیث گفت، ‌از جابر بن سمره که گفت:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در عرفات برای ما خطبه خواند. در حدیث مقدمی گوید: شنیدم که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در منا خطبه می‌خواند. این لفظ حدیث ابوالربیع است که جابر گفت، شنیدیم که می‌گفت:

«لن یزال هَذا الامر عزیزاً ظاهراً حتّی یملک اثنا عشر کلهم ثم لغط القوم و تکلموا فلم افهم قوله بعد کلهم؛ فقلت لابی: یا ابت%I’
9 ما بعد کلهم؟ قال: کلهم من قریش.»[۳]

این امر همواره عزیز و شکست‌ناپذیر است تا زمانی که دوازده نفر پادشاهی کنند. همه‌ی آنان ـ سپس مردم همهمه به راه انداختند و به سخن آمدند. از این رو نفهمیدم پس از همه‌ی آنان، چه گفت ـ به پدرم گفتم: ای پدر؛ پس از همه‌ی آنان چه؟ گفت: همه‌ی آنان از قریش‌اند.

حسب متن نعمانی آمده است:

مردم گفت‌و‌گو کردند و به سخن آمدند. از این‌رو نفهمیدم که چه گفت. به پدرم گفتم…[۴]

شعبی از جابر بن سمره آورده است که گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
«لَا یَزَالُ هَذَا الدِّینُ عَزِیزاً مَنِیعاً یُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ إِلَى اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَهً».

این دین تا دوازده جانشین، هم‌چنان عزیز و شکست‌ناپذیر است و مسلمانان بر کسی که در دین در برابرش ایستادگی کند، چیره خواهند شد.

گوید: مردم شروع به نشست و برخاست کردند.[۵]

شیخ طوسی افزوده است: و سخنی گفت که نفهمیدم. پس به پدرم یا برادرم گفتم…[۶]

در حدیثی دیگر از جابر بن سمره که در آن تصریح کرده است: این ماجرا در حجه الوداع بود.[۷]

معلوم است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم جز حجه الوداع، حج نگزارد.[۸]

جابر بن سمره گفت:
«لَا یَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ عَزِیزاً مَنِیعاً ظَاهِراً مَنْ نَاوَاهُ حَتَّى یَمْلِکَ اثْنَا عَشَرَ کُلُّهُمْ لَم أَفْهَمْ ما بَعد؛ فَقُلْتُ لِأَبِی: مَا قَالَ بَعْدَ کُلُّهُمْ؟ قَالَ قَالَ کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ.»[۹]

این امر همواره عزیز و پیروز و شکست‌ناپذیر است تا زمانی که دوازده نفر پادشاهی کنند. همه‌ی آنان ـ نفهمیدم پس از همه‌ی آنان چه گفت ـ به پدرم گفتم: پس از همه‌ی آنان چه گفت؟ گفت: همه‌ی آنان از قریش‌اند.

 

به هر‌حال، حدیث دوازده خلیفه (جانشین) پس از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، یعنی همان سخنی که رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم مطلبی فرمود که بر جابر بن سمره و برخی دیگر از حاضران مخفی ماند یا آن را نفهمیدند، در بسیاری از منابع و متون عمده و مهم فریقین موجود است. به آن‌جا مراجعه کنید.[۱۰]

 

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و توطئه‌گران

 

در آنچه گذشت، روشن شد که قریش اجازه نداد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در عرفات و مسجد خیف در منا، موضوع امامت را ابلاغ کند. همچنین در فصول دیگر گذشت که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به محض پایان یافتن مناسک حج، مکّه را ترک کرد و حتّی برای زیارت وداع هم به مسجد الحرام نرفت. از آنچه پیش از این بیان کردیم می توان مطمئن شد که سبب تأخیر پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از ابلاغ دستور خداوندگار در مورد امامت و ولایت، معارضه و مخالفت شدیدی بود که حضرت در میان قریش در قبال این موضوع می‌دید. مردم قریش در مواجهه و مقابله با رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نه تنها از داد و بیداد و آشوب و فریاد، پروایی نداشتند بلکه چنان آماده بودند که حتّی شخص او را متهم کردند و جسورانه به ایراد و تشکیک در پیراستگی، خلوص عمل و نیت او هم روی آوردند تا آن‌جا که عقل و خرد حضرت را زیر سؤال بردند و به صراحت پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را به جنون متهم ساختند.

 این سخن معروف و مشهور عمر بن خطاب است که در مقابل چشم و گوش مسلمانان و بلکه در کنار بستر آن گرامی، گفت:  پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هذیان می‌گوید یا درد بر او غالب آمده است یا سخنی در این معنا بر زبان راند.

دسته دیگری از متون و روایات پیش گفته تصریح دارد که قریش، مانع عمده در مقابل رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بود و اجازه نمی‌داد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمان پروردگار را در خصوص امامت، ابلاغ کند و بلکه در این میدان مبارزه‌جویی هم می‌کرد. در پی، دسته دیگری از تصریحات رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را برای نمونه خواهیم آورد. با این یادآوری که خداوند متعال، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را فرمان نداد که در هر حال، امر امامت را ابلاغ کند بلکه حضرت دستور داشت بر وفق شرایط و مقتضیات پیروزی و موفقیت عمل کند. یعنی خداوند او را به ابلاغ منتج فرمان داد نه ابلاغ عقیم.

پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم درصدد بود، اطمینان حاصل کند که تبلیغ امر امامت، مفید است و قریش برای تباه‌سازی تلاش‌های حضرت ولو از راه اتهام در عقل و عصمت او، به شبهه‌افکنی روی نخواهند آورد.

و آن‌گاه که خداوند اعلام کرد او را در پناه خویش می‌گیرد، فرمان پروردگار را در ابلاغ امر امامت، مفید فایده و مثمر ثمر باشد و حجت را بر مردم تمام کند. به چند نمونه زیر اشاره می کنیم:

ابن رستم طبری گوید:
چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حج خویش را گزارد و به غدیر خم رسید و آن روز هجدهم ذی‌حجه بود،‌ خداوند عزّوجل او را فرمان داد که امر علی علیه السلام را اظهار کند. گویا پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از این کار به منظور شفقت به دین و ترس از ارتداد مردم، خودداری می‌کرد؛ زیرا می‌دانست که مردم از این موضوع کراهت دارند.

پس خداوند نازل فرمود:

«یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ‏»[۱۱]

 

سلیم بن قیس گوید:
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:

خداوند عزّوجل مرا به پیامی مبعوث داشته که سینه‌ام از انجام آن به تنگ آمد و گمان بردم که مردم مرا تکذیب کنند. پس خداوند مرا تهدید کرد.[۱۲]

 

عبدالله بن عبّاس گفت:
چون پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمان یافت که علی بن ابی‌طالب را به این مقام نصب کند، به مکّه رفت. پس گفت: دیدم که عهد مردم به کفر (جاهلیت) تازه است و هرگاه بخواهم این کار را انجام دهم، خواهند گفت: این کار را برای پسر عمویش انجام داد. سپس ادامه داد تا این‌که حجه‌الوداع به پایان رسید.[۱۳]

 

زید بن علی گوید: چون جبرئیل فرمان ولایت را آورد، این موضوع بر رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم سخت آمد و فرمود:
عهد قوم من جاهلیت تازه است، پس این آیه نازل شد.[۱۴]

 

روایت است که چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به غدیر خم رسید، جبرئیل بر او نازل شد و فرمان داد که علی علیه السلام را جانشین خود کند و او را به عنوان امام مردم منصوب کند. فرمود: عهد قوم من به جاهلیت تازه است. پس بر او فرمان آمد که این امر عزیمت است نه رخصت و این آیه نازل شد:
«و ‌إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُک مِنَ النَّاسِ»[۱۵]

 

در روایتی از امام محمّد باقر علیه السلام آمده است:
وقتی آیه اکمال دین به ولایت علی علیه السلام نازل شد، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:

«إن امتی حدیثو عهد بالجاهلیه، و متى أخبرتهم بهذا فی ابن عمی یقول قائل و یقول قائل، فقلت فی نفسی، من غیر أن ینطق به لسانی، فأتتنی عزیمه من الله عز و جل بتله أوعدنی إن لم أبلغ، أن یعذبنی فنزلت یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»[۱۶]

همانا عهد امّت من به جاهلیت تازه است و هرگاه این موضوع را درباره پسر عمویم به آنان خبر دهم، گوینده‌ای چنین بگوید و گوینده‌ای چنان. این را در دل گفتم و بر زبان نیاوردم. پس عزیمت از خداوند آمد و البتّه که مرا تهدید کرد که اگر ابلاغ نکنم، عذابم نماید. پس این آیه نازل شد.

 

در برخی روایات آمده است که پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم، نصب علی علیه السلام را از ترس یا جایگاه مردم به تأخیر انداخت.[۱۷]

چون رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از نصب علی علیه السلام به امامت فراغت یافت (نصب علی علیه السلام را به پایان برد)، عمر به ملاقات علی علیه السلام آمد و گفت:

ای پسر ابوطالب؛ گوارای تو باد‍‍ مولای من و مولای همه مردان و زنان مؤمن شدی.[۱۸]

یا گفت:

مبارک باشد؛ ای علی؛ مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنی شدی.[۱۹]

 

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۰

 


[۱]ـ ر. ک: حدیث الثقلین، وشنوی، ۱۳٫

[۲]ـ ر.ک: کشف الغطاء، ۱/۷؛ السنه فی الشریعه الاسلامی، ۶۳؛ امالی، صدوق، ۳۸۷؛ الخصال، ۴۷۰ـ ۴۷۲؛ اکمال الدین، ۲۷۲ـ۲۷۳؛ کفایه الاثر، ۷۶ـ ۷۸؛ شرح اصول الکافی، ۲/۲۴۰؛ ۵/۲۳۰؛ ۷/۳۷۴؛ الغیبه، نعمانی، ۱۰۴ـ ۱۲۴؛ الغیبه، طوسی، ۱۲۸ـ ۱۲۹؛ مناقب ال ابی‌طالب، ۱/۲۴۸ـ ۲۵۴؛ العمده، ابن بطریق، ۴۱۶ـ ۴۲۱؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ۱۷۰؛ بحار الانوار، ۳۶/۲۳۱ـ ۲۳۷؛ ۲۶۶ـ ۲۶۹، ۲۹۸، ۳۶۲ـ ۳۶۵؛ الاربعین، ماحوذی، ۳۸۱ـ ۳۸۶؛ سفینه النجاه، ۳۸۵؛ الاکمال فی اسماء الرجال، ۱۹۳؛ الملاحم و الفتن، ۳۴۵؛ المسلک فی اصول الدین، ۲۷۴؛ تقریب المعارف، ۴۱۸؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ۲/۱۵۹ـ ۱۶۲؛ کشف الغمّه، ۱/۵۷ـ ۵۸؛ مسند احمد، ۵/۸۷ـ ۱۰۸؛ صحیح بخاری، ۸/۱۲۷؛ صحیح مسلم، ۶/۳ـ ۴؛ سنن ابوداود، ۲/۳۰۹؛ سنن ترمذی، ۳/۳۴۰؛ المستدرک علی الصحیحین، ۳/۶۱۷ـ ۶۱۸؛ شرح صحیح مسلم، نووی، ۱۲/۲۰۱؛ مجمع الزوائد، ۵/۱۹۰؛ فتح الباری، ۱۳/۱۸۱؛ عمده القاری، ۲۴/۲۸۱؛ مسند طیالسی، ۱۰۵، ۱۸۰؛ مسند ابن الجعد، ۳۹۰؛ الآحاد و المثانی، ۳/۱۲۶ـ ۱۲۷؛ صحیح ابن حبان، ۱۵/۴۳ـ ۴۶؛ المعجم الاوسط، ۳/۲۰۱؛ ۶/۲۰۹؛ المعجم الکبیر، ۲/۱۹۵ـ ۱۹۷؛ ۲۱۴ـ ۲۱۸، ۲۴۱ـ ۲۵۵؛ ۲۲/۱۲۰؛ الکامل فی ضعفاء الرجال، ۲/۳۸۶؛ طبقات المحدیثین باصبهان، ۲/۹۰؛ تاریخ بغداد، ۲/۱۲۴؛ ۱۴/۳۵۴؛ تاریخ مدینه دمشق، ۵/۱۹۱؛ سیر اعلام النبلاء ۸/۱۸۴؛ ۱۴/۴۴۴؛ ذکر اخبار اصفهان، ۲/۱۷۶؛ البدایه و النهایهف ۱/۱۷۷؛ ۶/۲۷۸ـ ۲۷۹؛ امتاع الاسماع، ۱۲/۲۰۳؛ ۳۰۲؛ ینابیع الموده، ۳/۲۸۹٫

[۳]ـ مسند احمد، ۵/۹۹٫

[۴]ـ الغیبه، نعمانی، ۱۲۱ـ ۱۲۲٫

[۵]ـ مسند احمد، ۵/۹۹؛ الغیبه، نعمانی، ۱۰۵؛ الغیبه، طوسی، ۱۲۹؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ۲/۱۶۲؛ بحار الانوار، ۳۶/۲۳۷، ۲۹۹؛ تقریب المعارف، ۴۱۸؛ منتخب الاثر، ۲۰٫

[۶]ـ الغیبه، طوسی، ۸۸ـ ۸۹؛ الغیبه، نعمانی، ۱۰۵؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ۳۸۴؛ تقریب المعارف، ۴۱۸؛ منتخب الاثر، ۲۰؛ بحار الانوار، ۳۶/۲۳۷ـ ۲۹۹٫

[۷]ـ مسند احمد، ۵/۸۷٫

[۸]ـ ر. ک: سیره حلبی، ۳/۲۸۹؛ سیره دحلان، ۳/۲؛ صحیح ابن خزیمه، ۴/۳۵۲؛ مسند زید بن علی، ۲۲۰؛ عمده القاری، ۴/۲۷۱؛ ۱۸/۴۱؛ ۲۵/۶۲؛ شرح صحیح مسلم، نووی، ۸/۲۳۶؛ اضواء البیان فی ایضاح القرآن، ۴/۲۳۱؛ البدایه و النهایه، ۴/۲۰۵؛ سیره ابن کثیر، ۳/۳۴۲٫

[۹]ـ مسند احمد، ۵/۹۳؛ الغیبهف‌نعمانی، ۱۲۳؛ الاکمال فی اسماء الرجال، ۳۴، ۱۸۳٫

[۱۰]ـ ر. ک: صحیح مسلم، ۶/۳؛ مسند احمد، ۵/۹۳ـ ۱۰۸؛ مسند ابوعوانه، ۴/۳۹۴؛ حلیه الاولیاء، ۴/۳۳۳؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ۳۸۲؛ العمده، ۴۱۶ـ ۴۲۲؛ اکمال الدین، ۱/۲۷۲ـ ۲۷۳؛ الخصال، ۲/۴۶۹؛ فتح الباری، ۱۳/۱۸۱ـ ۱۸۵؛ الغیبه، نعمانی، ۱۱۹ـ ۱۲۵؛ صحیح بخاری، ۴/۱۵۹؛ ینابیع الموده، ۴۴۴ـ ۴۴۶؛ تاریخ بغداد، ۲/۱۲۶؛ ۱۴/۳۵۳؛ المستدرک علی الصحیحین، ۳/۶۱۸؛ منتخب الاثر، ۱۰ـ ۲۳؛ الجماع الصحیح، ۴/۵۰۱؛ سنن ابوداود، ۴/۱۱۶؛ کفایه‌الاثر، ۴۹؛ بحار الانوار، ۳۶/۲۳۱؛ شرح احقاق الحق، ۱۳/۱ـ ۵۰٫

[۱۱]ـ المسترشد، ۴۶۵٫

[۱۲]ـ فرائد السمطین، ۱/۳۱۵ـ ۳۱۶؛ الغدیر، ۱/۱۶۵ـ ۱۶۶؛ اکمال الدین، ۱/۲۷۷؛ البرهان فی تفسیر القران، ۱/۴۴۴ـ ۴۴۵؛ بحار الانوار، ۳۱/۴۱۱؛ ۳۳/۱۴۷؛ کتاب الولایه، ابن عقده، ۱۹۸؛ ینابیع الموده، ۱/۳۴۷؛ الاربعین، ماحوذی، ۴۴۱؛ جامع احادیث اهل الشیعه، ۱/۲۸؛ کتاب سلیم بن قیس، ۱۴۹؛ الاحتجاج، ۱/۲۱۳؛ الغیبه، نعمانی، ۷۵؛ شرح احقاق الحق، ۵/۳۵؛ ۲۱/۷۸؛ ۲۲/۲۸۵٫

[۱۳]ـ البرهان فی تفسیر القرآن، ۱/۴۴۴ـ ۴۴۵؛ کتاب سلیم بن قیس، ۱۴۸؛ الغدیر، ۱/۵۲، ۳۷۷؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۹۸؛ ۸/۲۶۲٫

[۱۴]ـ الغدیر، ۱/۵۱ـ ۵۲؛ کنز العمّال، ۶/۱۵۳؛ شمس الاخبار، ۳۸؛ کشف الغمّه، ۱/۳۱۸؛ بحار الانوار، ۳۷/۱۷۷؛ خلاصه عبقات الانوار، ۸/۲۶۹، ۳۰۸؛ شحر احقاق الحق، ۶/۳۴۹؛ مناقب علی (علیه السّلام)، ابن مردویه، ۲۴۰؛ کشف الغمّه، ۱/۳۲۴ـ ۳۲۵٫

[۱۵]ـ اعلام الوری باعلام الهدی، ۱/۲۶۱٫

[۱۶]ـ البرهان فی تفسیر القرآن، ۱/۴۸۸؛ الکافی، ۱/۲۹۰؛ نور الثقلین، ۱/۵۸۸؛ التفسیر الصافی، ۲/۵۲؛ شرح اصول الکافی، ۶/۱۲۲؛ موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب (علیه السّلام) فی الکتاب و السنه و التاریخ، ۲/۲۸۷٫

[۱۷]ـ تفسیر عیاشی، ۱/۳۳۲؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ۱/۴۸۹؛ بحار الانار، ۳۷/۱۳۹؛ موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب (علیه السّلام) فی الکتاب و السنه و التاریخ، ۲/۲۶۲؛ المیزان، ۶/۵۳؛ غایه المرام، ۳/۳۲۵٫

[۱۸]ـ مسند احمد، ۴/۲۸۱؛ المصنّف، ابن ابی شیبه، ۷/۵۰۳؛ کنز العمّال، ۱۳/۱۳۴؛ التفسیر الکبیر، ۱۲/۲، ۴۹؛ تفسیر آلوسی، ۶/۱۹۴؛ تفسر ثعلبی، ۴/۹۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۲۲۰ـ ۲۲۲؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ۳/۶۳۲؛ البدایه و النهایه، ۵/۲۲۹؛ ۷/۳۸۶؛ المناقب، خوارزمی، ۱۵۶؛ سیره ابن کثیر، ۴/۴۱۷؛ جواهر المطالب ۱/۸۴؛ نهج الایمان، ۱۱۳ـ ۱۲۰؛ بشاره المصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لشیعه المرتضی (علیه السّلام)، ۲۸۴؛ ذخائر العقبی، ۶۷؛ نظم درر السمطین، ۱۰۹؛ ینابیع الموده، ۱/۹۸ـ ۱۰۱؛ ۲/۲۸۵؛ مناقب آل ابی‌طالب، ۲/۲۳۶ـ ۲۳۷؛ العمده ابن بطریق، ۹۲ـ ۱۰۰؛ المراجعات، ۲۶۳؛ شرح اصول الکافی، ۵/۱۹۶؛ ۶/۱۲۰؛ العدد القویه، ۱۸۵؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ۱۴۶ـ ۱۵۰؛ بحار الانوار، ۳۷/۱۴۹ـ ۱۵۰؛ الاربعین، ماحوذی، ۱۴۴ـ ۱۴۸؛ الاکمال فی اسماء الرجال، ۲۵؛ خلاصه عبقات الانوار، ۱/۳۰۵؛ ۷/۲۹؛ ۸/۲۱۸، ۲۴۱؛ ۹/۹۳؛ الغدیر، ۱/۱۹، ۱۴۳ـ ۱۴۴، ۲۱۹ـ ۲۲۱؛ ۲۷۱ـ ۲۸۱؛ ۲/۳۷؛ ۶/۵۶؛ الاربعین، شیرازی، ۱۱۶ـ ۱۲۰؛ موسوعه الامام علی بن ابی‌طالب (علیه السّلام) فی الکتاب و السنه و التاریخ، ۲/۱۷۳ـ ۱۷۴؛ ۲۱/۳۱ـ ۴۰؛ ۲۲/۱۱۳ـ ۱۱۵؛ ۲۳/۴، ۹، ۳۲۵؛ ۳۰/۲۳، ۴۱۸ـ ۴۱۹؛ مناقب الامام علی (علیه السّلام)، کوفی، ۲/۳۶۸ـ ۳۷۰٫

[۱۹]ـ ثمار القلوب، ۶۳۶؛ مانزل من القرآن فی علی (علیه السّلام)، ۸۶؛ ر. ک: تاریخ بغداد، ۸/۲۹۰؛ تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۲۳۳ـ ۲۳۴؛ سیر اعلام النبلاء، ۱۹/۳۲۸؛ البدایه و النهایه، ۷/۳۸۶؛ مناقب الامام علی (علیه السّلام)، کوفی، ۲/۴۳۰، ۵۱۶؛ ینابیع الموده، ۲/۲۴۹؛ کشف الغمّه، ۱/۲۳۸، ۳۳۵؛ کشف الیقین، ۲۰۸، ۲۵۰؛ نهج الایمان، ۴۲۷؛ الارشاد، ۱/۱۷۷؛ کنز الفوائد، ۱/۲۳۸، ۳۳۵؛ کشف الیقین، ۲۰۸، ۲۵۰؛ نهج الایمان، ۴۲۷؛ الارشاد، ۱/۱۷۷؛ کنز الفوائد ۲۳۲؛ العمده، ابن بطریق، ۱۰۶، ۳۴۴؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، ۱۴۷؛ بشاره المصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لشیعه المرتضی (علیه السّلام)، ۱۵۸، ۴۰۲؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ۱/۲۶۲، ۳۲۹؛ بحار الانوار، ۲۱/۳۸۸؛ ۳۷/۱۰۸؛ ۳۸/۳۴۴؛ ۹۴/۱۱۰؛ ۹۵/۳۲۱؛ مسار الشیعه، ۳۹؛ امالی، صدوق، ۵۰؛ کتاب سلیم بن قیس، ۳۵۶؛ خلاصه عبقات الانوار، ۷/۱۳۴، ۲۴۶، ۲۷۷، ۳۴۴؛ ۸/۲۶۱، ۲۷۸ـ ۱۲۷۹؛ ۹/۱۸۶؛ الغدیر، ۱/۱۱، ۲۲۲، ۲۷۲، ۲۷۵ـ ۲۷۶، ۴۰۲؛ المعیار و الموازنه، ۲۱۲؛ شواهد التنزیل، ۱/۲۰۳؛ ۲/۳۹۱٫

 1 نظر

حجة الوداع (2)

27 مرداد 1397 توسط طيبه قيدي

در این متن می خوانید:
 
توطئه‌گران
 
پیامبر در ابلاغ جانشینی از چه کسانی ترس داشت؟

گذشت که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم می‌ترسید او را متهم کنند و تکذیب نمایند و بگویند: پسر عموی خود را برگزید و او را مورد انتقاد قرار دهند؛ و ترسید که اهل نفاق و شقاق پراکنده شوند و به جاهلیت بازگردند و به منظور شفقت و دلسوزی برای دین و ترس از ارتداد قوم، از ابلاغ امامت و ولایت علی علیه السلام خودداری کرد.

از حسن است که گفت:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم از این فرمان، بس دلتنگ شد و از شوکت وابهت قریش می‌ترسید. خداوند با این آیه،‌ آن هیبت را از بین برد.[۱]

منظور آن است که سینه رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به تنگ آمد و در مورد ابلاغ امر امامت از قریش ترسید. پس خداوند ترس او را با این آیه از بین برد که می‌فرماید: «وَ اللهُ یَعْصِمُک مِنَ النَّاسِ».

توطئه‌گران
آنچه گذشت، اندکی از دلایل فراوانی است که بر سبب خوف و ترس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و نقش توطئه‌گران قریش و اطرافیان آنان در انحراف امامت از امیر المؤمنین علی علیه السلام دلالت دارد و به صراحت بیان می‌کند که بنا به دلایلی که به شماری از آن در سخنان و متون سابق اشاره شد، قریش در این‌باره تصمیم جدّی گرفته بود. در پیشاپیش این دلایل و اسباب می‌توان به حرص شدید قریش، برای دستیابی به قدرت و کینه این قوم با علی علیه السلام، به سبب قتل کسانی اشاره کرد که در راه خدا و دین از مشرکان مکّه کشته بود.

آنچه گذشت، توضیح می‌دهد که سبب چه بود که وقتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درصدد برآمد در منا و عرفات امر امامت و نقش و اهمیّت آن و شمار امامان که دوازده نkD8ند و مطالب دیگری را به مردم ابلاغ کند، کینه‌توزان و حاقدان، داود و بیداد به راه انداختند و آشوب و همهمه به پا کردند.

بیم قریش آن بود که شاید رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم قصد دارد علی علیه السلام را به عنوان امام مردم برای دوره پس از خود نصب کند. از این‌رو دست به کار شدند و همین بود که به تهدید الهی منجر شد. از این‌رو توطئه‌گران در ظاهر، وادار به سکوت شدند لیکن در باطن هم‌چنان به مکر و توطئه ادامه دادند:

«وَ إِذْ یَمْکُر بِک الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتَوک أَوْ یَقْتُلُوک أَوْ یَخْرِجُوک وَ یَمْکِرُونَ وَ یَمْکرُ اللهُ و اللهُ خَیْرُ الْماکرینَ.»[۲]

و [یاد کن] هنگامی را که کافران درباره تو نیرنگ می‌کردند تا تو را به بند کشَند یا بکشند یا [از مکّه] اخراج کنند و نیرگ می‌زدند و خدا تدبیر می‌کرد و خدا بهترین تدبیرکنندگان است.

همه از قریش؟!

روایات بیان می کند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در معرفی اجمالی دوازده امام فرمود:

همه‌ی آنان از قریش هستند.

پرسش ما این است:

 آیا واقعاً رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم این سخن را بیان فرمود؟!

اگر چنین گفت، علّت چیست؟!

آیا احتمال نمی‌‌رفت که برخی افراد کوته‌نظر، آن را نوعی تخفیف یا عقب‌نشینی از سیاست اصولی اسلام در مبارزه با نژاد‌پرستی و منطق قبیله‌ای تعبیر کنند؟!

توضیح مطلب این‌که:

آنچه از حقیقت موضع و طرح و برنامه ظالمانه قریش و همفکران و همراهان این قبیله برای درهم‌کوبی حاکمیت خط امامت گذشت، ما را تشویق می‌کند که صدور چنین سخنی را از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بعید بشماریم… و ترجیح دهیم عبارتی که جابر بن سمره، انس بن مالک، عمر بن خطاب، عبدالملک بن عویمر و ابوجحیفه، به سبب آشوب و غوغا و همهمه و هیاهوی مغرضان نشنیدند، این باشد:

همه‌ی آنان از بنی‌هاشم هستند.

چنان‌که در برخی از روایات و متون، همین عبارت آمده است.[۳] قندوزی حنفی نیز بر این اساس که «آنان خلافت بنی‌هاشم را نمی پسندند»، همین روایت را پذیرفته است.[۴]

در عین حال می‌گوییم:

ما ترجیح دهیم که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم هر دو عبارت را با هم بیان فرموده باشد؛ یعنی:

همه‌ی آنان از قریش هستند. همه‌ی آنان از بنی‌هاشم هستند.

بدین ترتیب که عبارت نخست مقدمه و زمینه‌ای برای بیان بخش دوم باشد، لیکن قریش خصوصاً پس از آن‌که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم حدیث ثقلین را بیان فرمود، متوجّه شدند که درصدد بیان چه موضوعی است. از این‌رو با اعوان و انصار خویش واکنش نشان دادند؛ فریاد برآوردند و ناله سردادند، برخاستند و نشستند!!

والّا این سخن منسوب به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که «همه آنان از قریش هستند»، نمی‌توانست موجب خشم قریش و هوادارانش شود، بلکه باعث سرور و شادمانی آنان بود؛ زیرا همین موضوع بود که همواره با همه قدرت و توان در راه رسیدن به آن نقشه می‌کشیدند و براساس آن توطئه می‌کردند، دشمنی می‌ورزیدند و پیمان می‌بستند و همه تلاش خود را در همین راه به کار می‌گرفتند. پس چرا با شنیدن چنین سخنی برآشوبند و هیاهو به راه اندازند و غوغا کنند و فریاد سردهند؟! مگر نه آرزوی همیشگی آنان بود؟! پس چرا غوغاسالاری و اغتشاشگری؟!

 

تدبیر نبوّی

در توضیح ماجرا نکاتی را به اجمال و اختصار بیان می‌کنیم:

رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در سال دهم هجرت اعلام کرد که قصد دارد حج بگزارد. از این‌رو، فرستادگانی به مناطق فرستاد تا به مسلمانان خبر دهند و از آنان برای شرکت در حج دعوت کنند. گروه‌هایی از مردم از گوشه و کنار، به سرعت خود را به مدینه رساندند و ده‌ها هزار نفر از مناطق شهری، بیابانی و قبایل حضور یافتند تا همراه گرامی‌ترین خلق خدا و برترین پیغمبر الهی، حج گزارند و پس از سفر پرخطر و مدّتی انتظار، به میان قبایل و خانواده‌های خود برگردند و برای آنان از آنچه دیده و شنیده‌اند و از حوادث و ماجراهای سفر سخن گویند. مردم با شوق و ولع به آنان گوش خواهند داد و از شنیدن سخنان حاجیان لذّت خواهند برد؛ زیرا حاجیان را سخنان و خاطراتی است که همه مردم علاقه‌مند به شنیدن آن هستند، حتّی اگر در شرایط عادی ارتباطی به آنان نداشته باشد. حال چگونه خواهد بود که این سخنان و خاطرات به گونه‌ای با برترین، کامل‌ترین، مقدّس‌ترین، عزیز‌ترین، گرامی‌ترین و شریف‌ترین انسان در عال موجود، پیوند خورد؟! حاجیان برای مردمان مشتقال از هر دری سخن خواهند گفت و از هر ریز و درشتی که دیده‌اند و از هر حرکت و سکونی که شاهد و ناظر بوده‌اند و هر آنچه که شایسته باشد، در سراسر زندگی در لابه‌لای ذهن و قلب آنان لانه گزیند و عمق و ژرفا پیدا کند!

حال اگر در مقابل دیدگانشان حادثه‌ای به وقوع پیوندند که هرگز به فکرشان نمی‌رسید و حادثه‌سازان، کسانی باشند که مدعی‌اند از نزدیکان و گزیدگان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم هستند، در آنان چون صاعقه تأثیر خواهد گذاشت، خصوصاً اگر احساس کنند قداست پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را هدف قرار داده و بر آنان است که هیبت او را بشکند و تدبیرش را باطل کند!

آری! رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در آن سال حج گزارد و به اختلاف آمار صد و بیست یا صد و چهارده، یا نود، یا هفتاد هزار نفر پیرامون حضرت گرد آمدند تا همراه او حج گزارند. آمار و ارقام دیگری هم گفته‌اند.[۵]

منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیره النبی الاعظم صلى الله علیه وآله، ج۱۰


[۱]ـ مجمع البیان، ۳/۲۲۳٫

[۲]ـ انفال: ۳۰٫

[۳]ـ ینابیع الموده، ۴۴۵؛ از موده القربی؛ ر.ک: منتخب الاثر، ۱۴ـ ۱۵٫

[۴]ـ ینابیع الموده، ۴۴۶٫

[۵]ـ ر. ک:‌سیهر دحلانف باب حجه‌الوداع، سبل الهدی و الرشاد، ۳/۱۳۰؛ المجموع، ۷/۱۰۴؛ بحار الانوار، ۳۷/۱۵۰؛ ۱۰۹/۱۹؛ خلاصه عبقات الانوار، ۸/۳۵۰؛ ۹/۱۹۶؛ النص و الجتهاد، ۵۷۷؛ الغدیر، ۱/۲۹۶، ۳۹۲؛ العدد القویه، ۱۸۳؛ شرح احقاق الحق، ۶/۳۰۰٫

 نظر دهید »

فلسفه وزمان رجعت

27 مرداد 1397 توسط طيبه قيدي

در این متن می خوانید:
وقوع رجعت در آیات و روایات
الف) آیات
ب) روایات
وقوع رجعت از منظر عقل و فلسفه
زمان وقوع رجعت
رجعت از جمله معتقدات شیعه امامیه است، و به معنای بازگشت به سوی دنیا، پس از مرگ و پیش از آخرت است که با اندک فاصله بعد از ظهور امام مهدی(عج) و پیش از شهادت آن‌حضرت و بر پا شدن قیامت واقع خواهد شد.
رجعت همگانی نیست، بلکه مخصوص مؤمن خالص یا مشرک محض است.
 

«رجعت»، در لغت به معنای بازگشتن و برگشتن  است.[۱] و در اصطلاح به این معناست که عده‌ای از افراد (مؤمنان خالص و مشرکان محض) پس از مردن و قبل از بر پایی قیامت دوباره به این دنیا بر می‌گردند.
اعتقاد به رجعت، از جمله معتقدات مذهب اهل البیت است که مستند به آیات و روایات متعدد است.

وقوع رجعت در آیات و روایات

الف) آیات

از تدبر در آیات قرآن می‌توان نتیجه گرفت که قرآن کریم به دو گونه به مسئله رجعت اشاره نموده است:
یک. آیاتی که به وقوع رجعت در آینده اشاره دارد؛ مانند آیه شریفه ۸۲ از سوره نمل که خداوند در این آیه می‌فرماید: «[به یاد آور] روزى را که ما از هر امّتى، گروهى را از کسانى که آیات ما را تکذیب می‌کردند محشور می‌کنیم و آنها را نگه می‌داریم تا به یکدیگر ملحق شوند!»؛ بسیارى از بزرگان این آیه را اشاره به مسئله رجعت و بازگشت گروهى از بدکاران و نیکوکاران به همین دنیا در آستانه رستاخیز می‌دانند؛ چرا که اگر اشاره به خود رستاخیز و قیامت باشد، تعبیر به «من کل امه فوجا»، (از هر جمعیتى، گروهى) صحیح نیست؛ زیرا در قیامت، همه محشور می‌شوند، چنان‌که قرآن در آیه ۴۷ سوره کهف می‌گوید: «ما آنها را محشور می‌کنیم و احدى را ترک نخواهم گفت».

دو. آیاتی که به وقوع حوادثی در امت‌هاى پیشین اشاره می‌فرماید که در واقع نوعی رجعت محسوب می‌شود؛ مانند این آیات:
۱ – آیه ۲۵۹ سوره بقره درباره پیامبرى است که از کنار یک آبادى عبور کرد در حالى که دیوارهاى آن فرو ریخته بود و اجساد و استخوان‌هاى اهل آن در هر سو پراکنده شده بود، از خود پرسید چگونه خداوند اینها را پس از مرگ زنده می‌کند، اما خدا او را یک‌صد سال میراند و سپس زنده کرد و به او گفت چقدر درنگ کردى؟ عرض کرد یک روز یا قسمتى از آن، فرمود نه، بلکه یک‌صد سال بر تو گذشت[۲] این پیامبر، عزیر باشد یا پیامبر دیگرى تفاوت نمی‌کند، مهم صراحت قرآن در زندگى پس از مرگ است در همین دنیا.[۳]

۲ – آیه ۲۴۳ سوره بقره سخن از جمعیت دیگرى به میان می‌آورد که از ترس مرگ (و طبق گفته مفسران به بهانه بیمارى طاعون از شرکت در میدان جهاد خوددارى کردند و) از خانه‌هاى خود بیرون رفتند خداوند فرمان مرگ به آنها داد و سپس آنها را زنده کرد.[۴]

۳ – آیه ۵۵ و ۵۶ سوره بقره درباره بنی‌اسرائیل می‌خوانیم که گروهى از آنها بعد از تقاضاى مشاهده خداوند گرفتار صاعقه مرگبارى شدند و مردند، سپس خداوند آنها را به زندگى بازگرداند تا شکر نعمت او را بجا آورند.[۵]

۴ – آیه ۱۱۰ سوره مائده ضمن بر شمردن معجزات عیسى(ع) می‌فرماید: «تو مردگان را به فرمان من زنده می‌کردى».[۶] این تعبیر نشان می‌دهد که مسیح(ع) از این معجزه خود (زنده کردن مردگان) استفاده کرد، بلکه تعبیر به فعل مضارع (تخرج) دلیل بر تکرار آن است و این خود یک نوع رجعت براى بعضى محسوب می‌شود.

۵ – آیه ۷۳ سوره بقره در مورد کشته‌اى است که در بنی‌اسرائیل براى پیدا کردن قاتلش نزاع و جدال برخاسته بود. قرآن این‌گونه می‌گوید: «دستور داده شد گاوى را با ویژگی‌هایى سر ببرند و بخشى از آن‌را بر بدن مرده زنند تا به حیات بازگردد (و قاتل خود را معرفى کند و نزاع خاتمه یابد).[۷]
علاوه بر این پنج مورد، موارد دیگرى در قرآن مجید دیده می‌شود. همچون داستان اصحاب کهف که آن نیز چیزى شبیه به رجعت بود و داستان مرغ‌هاى چهار گانه ابراهیم(ع) که بعد از ذبح بار دیگر به زندگى بازگشتند، تا امکان معاد را در مورد انسان‌ها براى او مجسم سازند که در مسئله رجعت نیز قابل توجه است.[۸]

ب) روایات

امام صادق(ع) در مورد رجعت می‌فرماید: «به خدا سوگند که روزها و شب‌ها به سر نیاید تا آن‌که خداوند مردگان را زنده کند و زندگان را بمیراند و حق را به اهلش باز گرداند و دین برگزیده خود را بر پای دارد و بر جهان حاکم  گرداند».
همچنین مأمون به امام رضا(ع) عرض کرد: ای اباالحسن نظر شما درباره رجعت چیست؟ حضرت فرمودند: «رجعت حقیقت دارد. در میان امت‌های پیشین نیز وجود داشته و قرآن از آن سخن به میان آورده و رسول خدا(ص) فرموده است: هر چه در امت‌های گذشته بوده در میان این امت نیز عیناً و مو به مو پیش خواهد آمد».[۹]
البته روایات در این زمینه فراوان است، ولی به جهت اختصار به همین دو روایت بسنده می‌کنیم.

وقوع رجعت از منظر عقل و فلسفه

در این‌جا لازم است به چند مورد از حکمت و فلسفه امر رجعت اشاره نماییم:
۱ – رسیدن به تکامل 
عالم دنیا ظرف فعلیت یافتن قوّه‌ها و تکامل استعدادهاست و برای رسیدن به آخرت خلق شده تا موجودات را در دامن خود پرورش داده به تکامل مطلوب برساند. اما از آن‌جا که عده‌ای از مؤمنان خالص به خاطر موانع و مرگ‌های غیر طبیعی از ادامه این مسیر معنوی باز مانده‌اند. حکمت خدای حکیم ایجاب می‌کند که آنان به دنیا بر گردند و سفر تکاملی خود را به پایان برسانند. چنانچه امام صادق(ع) می‌فرماید: «هر مؤمنی که کشته شود به دنیا برمی‌گردد، تا بعد از زندگی مجدّد به مرگ طبیعی بمیرد و هر مؤمنی که مرده باشد به دنیا برمی‌گردد تا کشته شود [و به ثواب شهادت برسد]».[۱۰]

۲ – کیفر دنیوی
همان‌گونه که خدا در دنیا و قبل از مرگ، بخشی از مجازات‌های ستمکاران به آنان تعلق می‌گیرد، آن دسته از مجازات‌هایی که قرار بود در همین دنیا به ستمکاران تعلق گرفته، اما مرگ مانع آن شد، در زمان رجعت تعلق خواهد گرفت. پس از حکمت‌های رجعت این است که خداوند، هر دو طرف را به دنیا برمی‌گرداند، تا شخص مظلوم به دست خود داد خود را از ظالم بگیرد. از امام کاظم(ع) نقل شده که فرمود: «مردمی که مرده‌اند به دنیا بازگشت خواهند کرد، تا انتقام خود را بگیرند، به هر کس آزاری رسیده به مثل آن قصاص می‌کند و هرکس خشمی دیده، به مانند آن انتقام می‌گیرد. هرکس کشته شده، قاتل را به دست خود به تقاص خون خود می‌کشد و برای این منظور دشمنان آنان نیز به دنیا برمی‌گردند تا آنها خون ریخته شده خود را تلافی کنند و بعد از کشتن آنها سی ماه زنده می‌مانند، سپس همگی در یک شب می‌میرند، در حالی که انتقام خون خود را گرفته و دل‌هایشان شفا یافته است، دشمنان آنها به سخت‌ترین عذاب دوزخ مبتلا می‌شوند».[۱۱]
بنابراین، هدف از بازگشت مجدد این دو گروه، تکمیل یک حلقه تکاملی برای دسته اوّل و تنزل به پست‌ترین درجه ذلّت برای دسته دوم است و با توجه به این‌که رجعت عمومی نیست و اختصاص به مؤمنان خالص و کافران محض دارد، چنانچه امام صادق(ع) فرمود: «رجعت جنبه عمومی ندارد، بلکه اختصاص به کسانی دارد که به ایمان کامل و شرک خالص رسیده باشند».[۱۲] معلوم می‌شود که این دو مورد از حکمت‌های اساسی رجعت است.

۳ – یاری دین و شرکت در تشکیل حکومت عدل جهانی
از آیات و روایات متعدد استفاده می‌شود که دین اسلام و حکومت عدل الهی به دست توانمند و با کفایت قائم آل محمد(ص) جهانگیر می‌شود؛ خداوند می‌فرماید: «همانا ما فرستادگان خویش و مؤمنان را در دنیا و روزی که شاهدان بر خیزند، یاری خواهیم کرد».[۱۳]
از ظاهر این آیه استفاده می‌شود که این نصرت دسته‌جمعی انجام می‌شود نه به صورت فردی. اما از این‌که چنین نصرتی هنوز تحقق پیدا نکرده است، قطعاً در آینده محقق خواهد شد؛ زیرا وعده الهی تخلف‌ناپذیر است. لذا امام صادق(ع) در تفسیر همین آیه می‌فرماید: «به خدا سوگند! این نصرت در رجعت است؛ چرا که بسیاری از پیامبران و ائمه(ع) در دنیا کشته شدند و کسی آنها را یاری نکرد؟ و این مطلب در رجعت تحقق خواهد یافت».[۱۴]
نیز امام باقر(ع) در تفسیر آیه مبارکه: «هو الذی ارسل…»؛ یعنی او کسی است که رسول خود را با دین حق برای هدایت بشر فرستاد تا او را بر همه ادیان پیروز گرداند. فرموده: «یظهره الله عزوجل فی الرجعه»؛ یعنی خداوند دین حق را در رجعت بر سایر ادیان برتری می‌دهد.[۱۵]

زمان وقوع رجعت

روایاتی در این خصوص وارد شده است که رجعت با اندک فاصله بعد از ظهور ولی عصر(عج) و پیش از شهادت آن‌حضرت و بر پا شدن قیامت واقع خواهد شد.
امام صادق(ع) در این‌باره می‌فرماید: «چون زمان قیام قائم(عج) فرا رسد در ماه جمادی الآخر و ده روز از ماه رجب چنان بارانی ببارد که مردم مانند آن‌را ندیده باشند، سپس خداوند به سبب آن باران گوشت و استخوان مؤمنان را در قبرهایشان برویاند، گویی آنان را می‌نگرم که از طرف جهینه[۱۶] می‌آیند و گرد و غبار موهایشان را می‌تکانند».[۱۷]
نکته پایانی این‌که بر اساس روایات اولین رجعت کننده حضرت سیدالشهدا(ع) است. از خود آن امام(ع) این چنین نقل شده: «من نخستین کسی هستم که زمین شکاف می‌خورد و از آن بیرون می‌آیم و این همزمان است با رجعت امیرالمؤمنین(ع) و قیام قائم ما(عج)».[۱۸]
به همین مضمون روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که می‌فرماید: «نخستین کسی که به دنیا برمی‌گردد، حسین بن علی(ع) است، او چندان فرمانروایی می‌کند که بر اثر پیری، ابروانش بر روی چشمانش فرو می‌افتد».[۱۹]

 

منبع: اسلام کوئست


[۱]. فرهنگ معین، ج ۲، ص۱۶۴۰٫

 [۲]. بقره، ۲۵۹٫

[۳]. «فاماته الله ماه عام ثم بعثه».

[۴]. «فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم».

[۵]. «ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون».

[۶]. «و اذ تخرج الموتى باذنى».

[۷]. «فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحیى الله الموتى و یریکم آیاته لعلکم تعقلون».

[۸]. تفسیر نمونه، ج ۱۵، ص ۵۴۶ – ۵۵۷٫

[۹]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۲، ص ۲۰۱٫

[۱۰]. بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۴۰٫

[۱۱]. دوانی، علی، مهدی موعود، ج ۱۳، ص ۱۱۸۸، تهران، دار الکتب الاسلامیه.

[۱۲]. ضمیری، محمدرضا، رجعت، ص ۵۵، تهران، نشر موعود، چاپ دوم، ۱۳۸۰ش.

[۱۳]. مؤمن، ۱۰٫

[۱۴]. یزدی حائری، علی، الزام الناصب، قم، مؤسسه مطبوعاتی حق‌بین، ۱۳۹۷ق.

[۱۵]. بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۶۴٫

[۱۶]. جهینه؛ نام محلی است دور از مدینه و قبیله‌ای به همین نام آمده است. مجمع البحرین، ج ۶، ص ۲۳۰٫

[۱۷]. میزان الحکمه، حدیث شماره ۶۹۲۸٫

[۱۸]. همان، حدیث شماره ۶۹۳۷٫

[۱۹]. همان، حدیث شماره ۶۹۳۵٫
 

 نظر دهید »

دجالی از بصره

27 مرداد 1397 توسط طيبه قيدي

? قسمت سوم 

در جریان این درگیری بسیاری از طرفدارانش نیز کشته وعده زیادی دستگیر شدند (ادامه مبحث قبل)

بر اساس آنچه حسن حمامی از رهبران یاران #احمداسماعیل در اعترافات خود بیان کرده، ? هدف اصلی این حملات در روز عاشورا، مرجعیت دینی در نجف اشرف و دسته های عزا بوده است‼️

همچنین نامبرده اعتراف کرده است که کمکهای مالی به #احمداسماعیل و یارانش، از کشورهای همسایه، به ویژه امارات، آمده است. (١)

#احمداسماعیل مراجع را متهم به عدم فهم قرآن کرده و خواستار مناظره درباره قرآن کریم شده است.

او دیگران را به مباهله نیز دعوت کرده است؛(٢)‼️
البته این ادعا هم دروغی بیش نیست. آیت الله کورانی توضیح داده اند که چگونه این شخص دو بار از مباهله با شیخ عبدالحسین حلفی در تنومه و بصره شانه خالی کرده است.(٣)

ادعاهای گزاف او که بیش از هر چیز دلالت بر نبودِ عقل سلیم است، خارج از حد شمارش است؛ از جمله وی مدعی است که :
شروط لا اله الا الله است، (۴)
فرشتگان تابع او هستند،(۵)
او نباء عظیم است(۶)،
اوحجرالاسود است، (٧)
خون سیدالشهدا علیه السلام به خاطر او ریخته است،(٨)
هر کس او را قبول ندارد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را قبول ندارد (٩)
هرکس دعوت او را نپذیرد جهنمی است(١٠)
او رکن یمانی، صاد و نهر بهشت.شیر همراه امیرالمومنین علیه السلام در جنگ بدر، حنین ،ستاره صبح، حِصن حصین، معروف در آسمان ها و زره انبیا است(١١)
او عالم به محکم و متشابه و راه های آسمان است،(١٢)
قرآن، انجیل و تورات را تبیین می‌کند (١٣)
او کتاب خدا و قرآن ناطق است(١۴)
و بسیاری ادعاهای بی اساس دیگر..

این ادعاهای گزاف #احمداسماعیل در حالیست که هرگاه %Dtrر مقام امتحان و برخی پرسش‌ها قرار گیرد، سکوت کرده و نمی تواند جوابی بدهد(١۵)‼️‼️


? پی نوشت ها :

(١)رک:سایت رادیو سوی و خبرگزاری براثا در اخبار روز ٢٠٠٨/١/٢۵

(٢)رک:(بیان مباهله)، احمد اسماعيل

(٣)دجال البصره، ص۴٩_۵٠

(۴)الجواب المنیر، ج١، ص١٨

(۵)احمد اسماعيل، المتشابهات، ج۴، ص٨۴

(۶)احمد اسماعيل، بیان الحق و آل سداد، ج٢، ص٢۵

(٧)الجواب المنیر، ج۴،ص۶٨

(٨)همان،ج١،ص١٩

(٩)همان، ص١٨

(١٠)بیان البراءه، به تاریخ١۴٢۵/۶/١٣

(١١)المتشابهات،ج۴،ص۶

(١٢)بیان الحق و السداد، ج١، ص٢١

(١٣)الجواب المنیر، ج١، ص٧

(١۴)بیان الحق و السداد، ج١، ص١١، شگفت آور است که برخی پیروان او گفته اند :(سید احمد الحسن وصی و فرستاده امام مهدی هرگز نگفته است او کتاب نازل شده خدا است) عبدالرزاق الدیراوی، الردعلی مرکز الدراسات التخصصیه، ص۶٩، این یا از جهلشان به اباطیل امامشان است و یا از شدت سخافت سخنان احمد اسماعيل و تلاش آنها برای پنهان کردن آن!

(١۵)برای مثال رک، سؤال ماجدالمهدی درباره برخی از پیچیدگی های سوره حمد و ناتوانی احمد اسماعيل از پاسخ به آن و فرار از جواب و اکتفاء به اینکه (آنچه در سرتوست باطل است و من در باطل به بحث نمیپردازم! الجواب المنیر، ج٢، ص١٠، ١٩

 نظر دهید »

دجالی از بصره

27 مرداد 1397 توسط طيبه قيدي

? قسمت  دوم 

شایان ذکر است که احمد اسماعيل درحالی خود را احمدالحسن می‌نامد که نه نام پدرش حسن است و نه در اجداد او چنین نامی وجود دارد❗️

به نظر می‌رسد علت این اقدام، ادعای تلویحی مهدویت شخصی است تا خود را (حجت بن الحسن) نامیده باشد‌؛
گواه این امر آن است که او بسیاری از روایات حاوی لفظ قائم و مهدی را درباره خود می داند، بلکه به صراحت برخی از پیروانش او را امام زمان دانسته اند.

چنانکه ضیاءالزیدی در کتابش تحت عنوانِ روایاتی که یاران او را بیان می‌کند ، مقصود یاران #احمداسماعیل است، روایت امام صادق علیه السلام درباره تکمیل ۳۱۳ یار را درباره احمد#اسماعیل دانسته است❗️(١)

از این رو به نظر می‌رسد ادعای صریح مهدویت برنامه بعدی #احمداسماعیل باشد.

جهان مفرط نیز از ویژگی‌های بارز اوست که البته در همه #مدعیان_دروغین مهدویت مشترک است.

 امام صادق علیه السلام فرموده اند:
اگر کسی مدعی مهدویت شد، از امور عظیمی از او سوال کنید که امام علیه السلام در آن امور پاسخ می‌دهند(٢)

درباره #احمداسماعیل هیچ نیازی به پرسیدن از امورعظیم نیست، زیرا او حتی نمی تواند قرآن را صحیح قرائت کند.
اِعراب کلمات را به درستی نمی شناسد،
از حدیث، فقه، اصول، منطق، تاریخ و غیره به کلی بی‌خبر است
و با وجود این، ادعاهایی دارد که صدور آنها از صاحبان عقل محال است‼️

انشاءالله در فصلی مستقل به تفصیل جهالت های او خواهیم پرداخت.

شایان ذکر است که ضعف ها و جهالت های او، موجب رویگردانی بسیاری از پیروانش شد، که از نزدیک با او در ارتباط بودند؛ از این رو، وی ناچار شد که از آنها نیز تا به امروز غایب شود، مبادا نزد باقی‌ماندگان ایشان رسوا شود❗️

#احمداسماعیل در بیانیه ۲۸ شوال ۱۴۳۴ هجری قمری، تحت عنوان “قصه القاء” ، به ارتداد بسیاری از اصحابش در ابتدای دعوت اشاره کرده، گرچه علت آن را مخفی کرده است، وی در ۱۸ ژانویه ۲۰۰۸ میلادی در جنوب عراق قیام کرد.

یاران او در روز عاشورا، در بصره و ناصریه به عزاداران و پلیس عراق حمله کرده و بیگناهان فراوانی را به قتل رساندند‼️

 

? پاورقی ها:

(١)النورالمبین في اخبارالصادقین، ص٢١

(٢)نعمانی،الغیبه،ص١٧٨:کافی،ج١،ص٣۴،ح٢٠(با اندکی اختلاف) مضحک اینکه پیروان احمد اسماعيل به این روایت جهت اثبات علم امامشان استناد می‌کنند که فاعل را از مفعول در لغت باز نمی شناسد، چه رسد به امور عظیم!



 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 63
اردیبهشت 1404
ش ی د س چ پ ج
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • ازهردری نوشتن
  • سلام برشعبان وانوارش
  • دل نوشته ها
  • انتظار یا...
  • درمحضربزرگان
  • طرح ونقد
  • لحظه ای بابهشتیان
  • حیات طیبه
  • معرفت
  • درسایه ساردعا
  • کلام وحی
  • بهلول عاقل
  • خاطرات
  • محرم

Random photo

بزک کردن یا آرایش کردن!؟

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • تماس
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس