طریق یاحسین(4)
تقریبا به کربلارسیده بودیم . داشتیم کنارهم راه میرفتیم که صدای هق هق یکی از رفقابلندشد.
نگاهش کردم : چی شده ؟
اشاره کردبه دخترچندساله ای که دم موکب ایستاده بود. لیوان آب راگرفته بود دستش وباصدای بچه گانه ای به رفیقمان آب تعارف میکرد : ” عمی …ماء !”
به بچه ها گفتند : ” ازروش بپرید که کثیف نشه “
یک پارچه سفید بود .پهنش کرده بودند وسط جاده !
-"لابد مال یکی از همین موکبهاست . باد باخودش آورده .”
داشتیم یکی یکی ازروی پارچه می پریدیم که یک نفر بدوبدوآمد، دستمان راگرفت وازروی پارچه ردمان کرد!
تازه فهمیدیم که پارچه رابادنیاورده، مرد عرب کفنش رازیرپای زائرهای اباعبدالله علیه السلام پهن کرده تا متبرک شود .
شماره میله ها که تمام شد ، دیگربه کربلا رسیده بودیم .
توی خیابان سمت چپ که پیچیدم ، هرگوشه وکناریکی ازرفقا ایستاده بود وصدای هق هقش توی همهمه رفت وآمدهای مردم گم شده بود.
آن لحظه نگاهمان راکه به ته خیابان دوختیم ، تصویر گنبد حریم حضرت عباس علیه السلام بودکه قبل ازهرچیزی خستگی سه روز راه رفتن رااز پایمان بیرون برد آخه مسیر ورودزائرهای پیاده کربلا ازجهتی است که اول به حریم سقای کربلا می رسند .
گاهی یک چیزی میشودرویا . زیارت پیاده کربلاهم ازهمین رویاهاست .
رویای راه رفتن ازهمان راهی که کاروان غم دیده حسین علیه السلام رفته است . رویای رسیدن به کربلا ، وقتی پاهایت خسته وتاول زده اند .
رویای گشتن توی کوچه پس کوچه های یک شهر ، به دنبال حریم مولایت .
وقتی خاطره سفرکربلارامرورکنی ، حتما باحسرت میگویی: ” مثل یک رویابود.”