نمی ازیم دریای علم (1)
? مناظره امام علی(ع) و جاثلیق مسیحی ✝️ :
طبق روایتی که سلسله سندهای آن را در اینجا نیاورده ایم، (1)سلمان فارسی می گوید: از امتحان های بزرگی که خداوند متعال، پس از پیامبر(ص) برای «قریش » پیش آورد، تا خود را بشناسد و شهادت خویش را بر آنچه پس از وفات رسول خدا(ص) ادعا کرده بود باطل کند، دلیل های خود را پایمال گرداند، پرده را از آنچه در دل داشت کنار بزند، کینه هایی را که نسبت به آل رسول(ص) داشت بیرون بریزد، تا بتواند آنان را از حق امامت و میراث کتاب خدا درباره آنان زایل گرداند و مرتکب گناه و رسوایی گردد، و خداوند هدایت خویش را برای اهل دعوت و وراثت پیامبر خویش روشن گرداند، و دل های اولیای پیغمبر(ص) را نورانی کند، و آنان را به نفع و برکت برساند، این بود که:
? پادشاه روم (مجموعه چهارده ناحیه و شهرهای زیادی، که از مشرق به ارمنستان و آلان و سریر، از جنوب به حدود شام و دریای مدیترانه و حدود اندلس، از مغرب به دریای اقیانوس مغربی، و از شمال به ویرانی شمال و حدود صقلاب و برجا و دریای خزران، محدود می شد) (2)
وقتی وفات رسول خدا(ص)، و اختلاف امت، و ترک راه هدایت، و نسبت نامناسب به آن حضرت را در مورد عدم تعیین «وصی » خود، و رها کردن مردم به حال خود را شنیده بود،
و نیز مطلع گردیده بود، مردم از اهل بیت(ع) و وارثان و قوم و خویشان پیغمبر(ص) روی گردان شده اند، (با توجه به پیروزی های اسلام و ضربه هایی که از مسلمانان در گسترش نفوذ اسلام، دیده بودند) عالمان مسیحی را از شهرهای مختلف فراخواند با آنان جلسه هایی تشکیل داد،
و نتیجه این شد که گروهی از روحانیون و عالمان مسیحی را، برای به دست آوردن ادعاهای «قریش » درباره مسائل پس از وفات پیامبر(ص)، و تکلیفی که آن حضرت برای بعد از خود تعیین کرده، به «مدینه» اعزام کند، تا نظرها و جواب های مسلمانان را برای او ببرند.
? برای سرپرستی این گروه اعزامی، «جاثلیق » پیشوای بزرگ عالمان مسیحی انتخاب شد.
جاثلیق هم تعداد صد نفر از عالمان مسیحی را برای همراهی خویش برگزید، و دیار خویش را به سوی مدینه ترک کردند.
✞ جاثلیق، که مرد دانشمند و پر مهارتی بود و در فهم احکام انجیل قدرت اجتهاد و استنباط و نیز به مبانی قرآن آشنایی داشت و همچنین از نظر شخصیت اخلاقی به عقل و خردمندی، صبر و بردباری، فهم و هوشمندی، و جرأت و توانایی آراسته بود، به طوری که در برابر هر کسی که سخن می گفت، سکوت اختیار می کرد، وقتی سخن می گفت که از او سؤال شود، و آن گاه که کسی سخن وی را رد می کرد، صبر وخویشتن داری به خرج می داد.
با دانشمندان همراه خود وارد «مدینه » شدند، و به وسیله مردم به جست وجوی «وصی» محمد(ص ) و کسی که جانشین آن حضرت شده، پرداختند.
در مسجد پیغمبر(ص)
✞ جاثلیق و دانشمندان همراه وی، به مسجد رسول خدا(ص) و بر «ابوبکر» که جمعی از قریش، مانند: عمربن خطاب، ابوعبیده جراح، خالدبن ولید، و عثمان بن عفوان، دور او جمع بودند و من نیز آنجا حضور یافته بودم، وارد شدند.
گروه دانشمندان مسیحی، در برابر ابوبکر قرار گرفتند، پیشوای آنان سلام کرد و جواب وی را دادند. بعد ادامه داد: جانشین پیامبر خود را به من معرفی کنید، من از «روم» آمده ام، و پیرو آئین مسیح فرزند مریم(ع) هستم.
وقتی ما از وفات پیامبر شما و اختلافی که در مورد جانشینی او بین شما پیش آمده مطلع شدیم، آمده ایم درباره حقانیت نبوت او تحقیق کنیم، تا در باره دین خود آگاه تر شویم و دین شما را نیز بشناسیم، تا اگر دین شما از دین ما بهتر بود،آن را بپذیریم و تسلیم شما شویم و دعوت پیغمبر(ص) شما را پاسخ مثبت دهیم، و اگر دین شما برخلاف آن بود که پیامبران و عیسی بن مریم(ع) آن را آورده اند، به همان آئین مسیح(ع) باقی بمانیم، زیرا از جانب حضرت عیسی(ع) درباره پیامبران پیمانی و راهنمایی ای وجود دارد،که برای ما نور هدایت خواهد بود.
بنابراین، صاحب اختیار و پاسخ گوی مسائل پس از پیامبر شما کیست؟
? عمر بن خطاب در حالی که به «ابوبکر» اشاره می کرد، گفت: این مرد پس ازپیغمبر(ص) ولی امر و صاحب اختیار ما می باشد.
✞ جاثلیق گفت: منظور شما همین پیرمرد است؟ عمر، جواب مثبت داد.
آن گاه جاثلیق گفت: ای پیرمرد! تو وصی محمد(ص) در میان امت او هستی؟ و تو آن کسی می باشی، که علم و دانشی داری که پیامبر(ص) به تو آموخته، و برای هدایت و پاسخگویی به مسائل و احکام امت، از علم و دانش دیگران بی نیاز هستی؟
❗️ ابوبکر پاسخ داد: در علم و دانش آن گونه نیست و من هم وصی پیغمبر(ص) نیستم.
✞ جاثلیق گفت: پس پست و مقام تو چیست؟
? عمر گفت: این مرد، خلیفه رسول(ص) خداست.
✞ جاثلیق گفت: تو خلیفه ای هستی، که رسول خدا(ص) تو را برای امت تعیین کرده است؟
❗️ ابوبکر گفت: اینطور نیست.
✞ جاثلیق گفت: پس شما برای بعد از پیغمبر(ص) خود، چه عنوانی به وجود آورده اید؟ زیرا ما کتاب های پیامبران(ع) را خوانده ایم و به دست آورده ایم، که لباس خلافت جز برای پیامبری از پیامبران نخواهد بود، چون خداوند متعال آدم(ع) راخلیفه خویش در زمین قرار داده، و اطاعت او را بر اهل آسمان و زمین واجب کرده، به حضرت داود(ع) مقام و رفعت بلند بخشیده و فرموده:
? ای داود! تو را در روی زمین خلیفه قرار دادیم
بنابراین، تو چگونه عنوان خلافت را برای خود برگزیده ای؟ چه کسی این عنوان را به تو داده؟ آیا پیامبر تو این عنوان را برای تو انتخاب کرده است؟!
❗️ ابوبکر گفت: اینطور نبوده، بلکه مردم با هم توافق کردند، و مرا به خلافت برگزیدند.
✞ جاثلیق گفت: پس تو خلیفه مردم هستی، چون خود گفتی: پیغمبر(ص) چنین وصیّتی را درباره تو نکرده، در حالی که ما در کتاب ها و سنّت های پیامبران یافته ایم که خداوند متعال هیچ پیامبری را نمی فرستد، مگر اینکه برای او «وصی»ای قرار می دهد، و آن پیامبر(ع) «وصی» خویش را به مردم معرفی می کند، و آن وصی، درمقام علم و دانش از همگان بی نیاز است، و همه مردم به علم و دانش او احتیاج دارند.
⁉️ آیا به راستی، تو درباره پیامبر خویش گمان می کنی، مانند سایر پیامبران وصیتی انجام نداده؟ یا خود ادعایی می کنی که صلاحیت آن را نداری؟ اگر این طور باشد،من شما را منکر نبوت محمد(ص) و باطل کننده سنت های پیامبران، نسبت به امت خویش می دانم!
سخن با مسیحیان :
✞ جاثلیق، پس از بیان این مطالب، روی خود را به طرف دانشمندان همراه خود برگردانید و گفت:
اینان می گویند: محمد(ص) مقام نبوت نداشته، بلکه کار خود را با قهر و غلبه پیش برده است! زیرا اگر او پیامبر(ص) بود، مانند سایر پیامبران(ع) وصیت انجام می داد، و مثل آنان خلیفه ای تعیین می کرد، تا وارث علم و دانش او باشد، در حالی که چنین آثاری را در این قوم ما نمی یابیم!
✞ جاثلیق گفت: پس شما برای بعد از پیغمبر(ص) خود، چه عنوانی به وجود آورده اید؟ زیرا ما کتاب های پیامبران(ع) را خوانده ایم و به دست آورده ایم، که لباس خلافت جز برای پیامبری از پیامبران نخواهد بود، چون خداوند متعال آدم(ع) راخلیفه خویش در زمین قرار داده، و اطاعت او را بر اهل آسمان و زمین واجب کرده، به حضرت داود(ع) مقام و رفعت بلند بخشیده و فرموده:
? ای داود! تو را در روی زمین خلیفه قرار دادیم (3) .
بنابراین، تو چگونه عنوان خلافت را برای خود برگزیده ای؟ چه کسی این عنوان را به تو داده؟ آیا پیامبر تو این عنوان را برای تو انتخاب کرده است؟!
❗️ ابوبکر گفت: اینطور نبوده، بلکه مردم با هم توافق کردند، و مرا به خلافت برگزیدند.
✞ جاثلیق گفت: پس تو خلیفه مردم هستی، چون خود گفتی: پیغمبر(ص) چنین وصیّتی را درباره تو نکرده، در حالی که ما در کتاب ها و سنّت های پیامبران یافته ایم که خداوند متعال هیچ پیامبری را نمی فرستد، مگر اینکه برای او «وصی»ای قرار می دهد، و آن پیامبر(ع) «وصی» خویش را به مردم معرفی می کند، و آن وصی، درمقام علم و دانش از همگان بی نیاز است، و همه مردم به علم و دانش او احتیاج دارند.
⁉️ آیا به راستی، تو درباره پیامبر خویش گمان می کنی، مانند سایر پیامبران وصیتی انجام نداده؟ یا خود ادعایی می کنی که صلاحیت آن را نداری؟ اگر این طور باشد،من شما را منکر نبوت محمد(ص) و باطل کننده سنت های پیامبران، نسبت به امت خویش می دانم!
سخن با مسیحیان :
✞ جاثلیق، پس از بیان این مطالب، روی خود را به طرف دانشمندان همراه خود برگردانید و گفت:
اینان می گویند: محمد(ص) مقام نبوت نداشته، بلکه کار خود را با قهر و غلبه پیش برده است! زیرا اگر او پیامبر(ص) بود، مانند سایر پیامبران(ع) وصیت انجام می داد، و مثل آنان خلیفه ای تعیین می کرد، تا وارث علم و دانش او باشد، در حالی که چنین آثاری را در این قوم ما نمی یابیم!
آن گاه دانشمند مسیحی، که خود را پیروز یافته بود، چون شیر خشمناکی غرید و فریاد برداشت:
ای پیر مرد! تو اقرار می کنی که محمد(ص) وصیتی به تو نکرده؟ وتو را خلیفه قرار نداده، بلکه مردم به خلافت تو رضایت داده اند؟
اگر خداوند به رضایت مردم راضی باشد، و آنان را به پیروی از خواسته ها و اختیارهای خود واگذارد، دیگر پیامبرانی بشارت دهنده و بیم دهنده برای مردم نمی فرستد، و احتیاجی به کتاب و حکمت نیست، تا برای مردم راه حق را روشن گردانند، بلکه آنان هر کاری بخواهند می کنند، و به هرگونه اختلافی مایل باشند،مبتلا می گردند، در صورتی که خداوند فرموده است:
«ما رسولان مژده دهنده و بیم دهنده را فرستادیم، تا پس از آمدن آنان برای مردم حجت و (بهانه ای) باقی نماند». (4) بنابراین، شما با این استدلال خود، فلسفه آمدن پیامبران را نفی کرده اید، وبه خاطر ناآگاهی، انتخاب مردم را بر اختیار خداوند در مورد فرستادن پیامبران برای بندگان، مقدم داشته اید، و امّت ها را از نیاز به پیامبران(ع) بی نیاز دانسته اید!
ای وای، که چه خطای بزرگی مرتکب شده اید، و چه نسبت ناروایی را به خداوند و پیغمبر خویش داده اید! و پس از این خطای بزرگ، دل به خلافت بسته اید، در صورتی که این مقام جز برای پیامبر یا وصی او مجاز نمی باشد، درحالی که حجت بر شما تمام شده، نبوت پیامبر خویش و تاکید آن حضرت را قبول دارید، و ادعا می کنید پیرو سنت و هدایت پیامبران هستید!
به هر حال، شما خود را پیروز یافته اید، اما برای ما لازم خواهد بود، در مورد ادعایی که می کنید با شما بحث کنیم، تا روشن شود شما پس از پیامبر خویش، چه راهی را انتخاب کرده اید؟ آیا این انتخاب شما بر اساس ایمان و دانایی است؟ یا راه کفران و ناآگاهی را پیش گرفته اید؟
⁉️ به من جواب دهید
سپس جاثلیق، ابوبکر را مخاطب قرار داد، و درباره مطالب بالا توضیح خواست، اما «ابوبکر» که از جواب ناتوان مانده بود، روی خود را به طرف «ابوعبیده جراح» کرد تا شاید او جواب بگوید، ولی او را هم از عهده بر نیامد!
آن گاه جاثلیق رو به یاران خویش کرد و گفت: کار این قوم اساسی ندارد، آنان برای ادعای خویش دلیلی ندارند، آیا فهمیدید؟
آنان گفتند: همینطور است.
سپس جاثلیق، خطاب به ابوبکر نمود و گفت: باز هم سؤال کنم؟
جاثلیق، وقتی جواب مساعد شنید گفت: به من خبر بده، من کیستم؟ و توکیستی؟ تو نزد خداوند چه مقامی داری و مقام من نزد خداوند چگونه خواهد بود؟
❗️ ابوبکر گفت: من پیش خودم مؤمن هستم، اما نمی دانم در پیشگاه خداوند چه وضعی خواهم داشت، ولی تو نزد من کافری، و نمی دانم نزد خدا چه وضعی خواهی داشت!
✞ جاثلیق گفت: اما تو بعد از ایمان، خود را به کفر آلوده ساختی، و مقام ایمان خویش را نادیده گرفتی و نمی دانی به راه حق می روی یا باطل.
اما درباره من به ایمان بعد از کفر اعتراف کردی، در این صورت وضع من چقدر خوب است، و وضع تو چقدر بد نزد خودت؟ زیرا تو به مقام خویش نزد خدا یقین نداری، ولی به رستگاری من نزد خداوند (با بی اطلاعی خود) شهادت دادی.
ظلم مردم…!
بعد از آن، جاثلیق متوجه همراهان خود شد و گفت: دل خوش دارید و خاطرجمع باشید، که این پیرمرد به نجات شما پس از کفر شهادت داد.
سپس متوجه ابوبکر شد و گفت: ای پیرمرد! حال که ادعای ایمان می کنی،جایگاه تو در بهشت، و مکان من در دوزخ کجا خواهد بود؟
❗️ ابوبکر، باز متوجه «عمر» و «ابوعبیده جراح» شد تا شاید آنان جواب قانع کننده ای بدهند، اما آنان هم ناتوان ماندند ناچار خود ابوبکر گفت: من از مکان خود و مقام تو در پیشگاه خداوند اطلاعی ندارم.
✞ جاثلیق ادامه داد: ای مرد! پس چگونه به خویش اجازه دادی به این مسند بنشینی؟ در صورتی که به علم و دانش دیگران محتاج می باشی؟ آیا در میان امت محمد(ص) کسی از تو داناتر نیست؟
❗️ ابوبکر گفت: چرا، عالم تر وجود دارد
✞ جاثلیق گفت: با وجود عالم تر، چرا مردم این بار سنگین را بر عهده توگذاشته اند، و راه سفاهت را پیموده اند؟ اضافه بر این، آن کسی که از تو عالم تراست، اگر مثل تو ناتوان باشد، پس هر دو مساوی هستید و فرقی نخواهید داشت، وهر دو برای اثبات ادعای خویش ناتوانید، و در این صورت پیامبر شما هم، علم وعهد ومیثاقی را که خداوند از پیامبران قبل از او، درباره تعیین جانشینان میان امّت های خویش گرفته ضایع کرده است، چون وی «وصی»ای معرفی نکرده، تا شما در اختلافات و مسائل دینی خود، به او مراجعه کنید! در عین حال، به آن کسی که می گویید: از تو عالم تر است مرا راهنمایی کنید، تا ببینم مقام علمی وی در سؤال و جواب، و نیز آگاهی او به مقام نبوت و سنّت های پیامبران(ع) و نیازی که به آن هست، چگونه است؟ زیرا تا به حال که معلوم شد، با این وضع، مردم، هم در حق تو ظلم کرده اند، و هم در حق خویش!
? پی نوشت ها:
1. رجوع کنید به نفس الرحمن، صفحه 489 - 493.
2. لغت نامه دهخدا، جلد 27، صفحه 187
و کتاب: حدود العالم من المشرق الی المغرب، صفحه 23 و 186.
3. سوره مبارکه ص، آیه 26.
4. سوره مبارکه نساء، آیه 165.