baran

میتوان زیر باران گام برداشت و تا خدا پرواز کرد
  • جستجو 
  • بانوی گیسوحنایی نور نیمه شعبان 
  • تماس  
  • ورود 

نمی ازیم دریای علم (2)

15 فروردین 1397 توسط طيبه قيدي

 در آستان علی(ع) 

سلمان می گوید: وقتی وضع دردناکی را که پیش آمده بود مشاهده کردم و همه را به سرگردانی و ذلت و زبونی مبتلا دیدم، و آن وضع را برای دین محمد(ص) واین جماعت دردناک یافتم، از جا حرکت کردم و بدون اینکه متوجه باشم چگونه قدم برمی دارم، خود را به درب خانه امیرمؤمنان(ع) رساندم، در زدم آن حضرت بیرون آمد وفرمود:
 ای سلمان! چرا وحشت زده ای؟

گفتم: دین محمد(ص) نابود شد!
پس از آن حضرت اسلام به باد رفت، چون اهل کفر با دلیل و برهان بر اسلام غلبه کرده است! ای امیرمؤمنان! به داد دین محمد(ص) برس، زیرا این قوم به روزگاری افتاده اند، که هیچ توان و چاره ای ندارند، و امروز هم تو می توانی مشکل گشا، کاشف بلاها، صاحب خوبی ها وعظمتها، چراغ در ظلمات و کلید مشکلات باشی.

 علی(ع) فرمود: مگر چه شده است؟

گفتم: یک جماعت صدنفری از دانشمندان، از سوی پادشاه «روم» آمده اند، در رأس آنان «جاثلیق» قرار دارد، که تاکنون مثل او کسی را ندیده بودم، سخنان پر معنا می گوید، به دلیل و برهان آگاه است، خوب استدلال می کند، دارای گنجینه های علم و دانش است و سریع جواب می دهد.

 آری، چنین دانشمندی، به «ابوبکر» و یاران وی وارد شده، از مقام وی و وصیت پیغمبر(ص) پرسیده، ادعای خلافت ابوبکر را باطل کرده، با طرح مسائلی او را خارج از ایمان و مبتلا به شرک و شک شمرده، و ابوبکر و یاران او به ذلت و پریشانی افتاده اند!
ای امیرمؤمنان(ع)، اکنون دین محمد(ص) را دریاب، زیرا این قوم به روزگاری افتاده اند، که تاب و توان از آنان رفته است.

 آن گاه امیرمؤمنان(ع) حرکت کرد و به همراه هم به مسجد آمدیم، و در حالی که آن قوم به ذلت و زبونی و حقارت و سرگردانی گرفتار شده بودند، امام به آنان سلام کرد و نشست، و فرمود:
 ای مرد مسیحی! نزد من بیا و خواسته های خود را مطرح کن، زیرا به عنایت خداوند، جواب هر چه را مردم بخواهند و به آن مبتلا شوند، نزد من خواهد بود.

جاثلیق و علی(ع) ✨

 سلمان می گوید: دانشمند مسیحی روی خود را به سوی علی(ع) برگردانید وگفت: ای جوان! ما در کتابهای پیامبران(ع) یافته ایم: خداوند هیچ پیامبری را نمی فرستد، مگر اینکه او دارای «وصی»ای می باشد که جانشین او گردد، اما خبردار شده ایم در میان امت محمد(ص) در مورد نبوت اختلاف ایجاد شده، قریش علیه انصار ادعایی، و انصار علیه قریش ادعایی دارند، و هر گروهی به خواست خود عمل می کند!

 باری، پادشاه ما، گروه ما را فرستاده تا درباره دین محمد(ص) بحث کنیم، وببینیم آیا سنت پیامبران در این دین وجود دارد؟ سخن آنان را که ادعای جانشینی می کنند بشنویم، و بدانیم آیا به حق سخن می گویند، یا باطل؟

❗️ اما متوجه شدیم، آنان چون امت های پیشین که به پیامبران خویش در مورد اوصیای آنان نسبت ناروا می دادند، اینان نیز مرتکب این خطا شده اند!

آری، قوم موسی(ع) پس از آن حضرت، به سراغ «گوساله» رفتند، و «هارون» را از وصایت کنار زدند، و امروز هم چنین وضعی می بینیم، در صورتی که: سنت الهی در همه دوران ها و امت های گذشته برقرار بوده، و سنت خداوند تبدیل پذیر نخواهد بود. (5)

 به هر حال، ما به این شهر آمده ایم، و مردم ما را به سوی این پیرمرد راهنمایی کردند، او ادعایی داشت، و ما هم از وصیت پیغمبر(ص) به او جویا شدیم، که چیزی سراغ نداشت، از قرابت او با پیامبر(ص) نیز جویا شدیم، چون تقاضای ابراهیم(ع) در گذشته، برای اینکه امامت در «ذریه» او نیز باشد، پذیرفته نشده، وخطاب آمد: عهد امامت به ستمگران نمی رسد (6) بلکه ذریه و نسل باید افراد پاک وبرگزیده باشند.

باری، ما می خواهیم بدانیم، آیا سنت محمد(ص) هم مانند سنت پیامبران دیگر است؟ و امت او نیز چون امت های دیگر در مورد «وصی» آن حضرت به اختلاف دچار شده اند؟ و عترت وی در میان آنان شناخته نشده است؟!

خلاصه، اگر «وصی» پیامبر(ص) را پیدا کنیم، و جانشینی را که علم و دانش مورد احتیاج مردم نزد او باشد، بشناسیم از او سؤال هایی داریم و جواب های او برای ما دلایل محکم و روشنگری خواهد بود.

? ما می خواهیم از وصی پیغمبر(ص) از اسباب بلاها و حوادث، تبیین حق و باطل، ریشه های خانوادگی افراد، علمی که هرسال در «شب قدر» نازل می شود، آنچه را فرشتگان و روح بر پیامبر برای اثبات نبوت او نازل می کند، سؤال کنیم، و از وصی او پیروی کرده، به آن پیامبر و کتاب وی و به آنچه را پیامبران قبل از او آورده اند، ایمان بیاوریم و اگر غیر از این باشد، بر دین خود باقی بمانیم و حساب کنیم، محمد(ص) مبعوث به رسالت نشده است!

 به هر حال، ما مسائلی را از این پیرمرد پرسیدیم، و او نتوانست نبوت محمد(ص) را ترسیم کند، و آنان طوری محمد(ص) را معرفی کردند، که با قهر وغلبه بر قوم خود سلطه یافته، نشانه ای از نبوت نداشته، سنت پیامبران قبل از خود را به کار نگرفته، و رحلت نموده و امت خود را چون حیوانات به حال خویش رها کرده، تا هر گروهی توانست بر گروه دیگری غالب گردد، و با اختیار خویش به روزگار جاهلیت تاریک بازگشت کنند! و هر دین و هر حکومتی را می خواهند انتخاب نمایند!

 آری، اینان محمد(ص) را از راه انبیاء(ع) خارج کرده، نسبت به رسالت او بی اطلاعند، وصی او را کنار زده اند، و پنداشته اند شخص ناآگاه می تواند در جای عالم بنشیند، در صورتی که چنین کاری موجب هلاکت حرث و نسل و ظهور فساد، در دریا و خشکی می گردد، و خداوند منزه است از اینکه به چنین روشی راضی باشد، بلکه خداوند پیامبر پاک و درست و برگزیده برای جهانیان می فرستد، و تاقیامت، عالم را بر جاهل امیر قرار می دهد.

 خلاصه، من نزد این پیرمرد آمدم، نام او را سؤال کردم و کسی که در کنار او بود، وی را خلیفه رسول خدا(ص) معرفی کرد، من هم این عنوان را لغت جدیدی یافتم، زیرا خلافت متعلق به آدم(ع) و داود(ع) است، و نیز این عنوان برای انبیاء و اوصیاء سنت گردیده است.

 من هم این ادعا را نسبت ناروا به خدا و رسول خدا(ص) دانستم، پیرمرد هم از اظهار علم ناتوان ماند و از عنوان خلافت عذرخواهی نمود،
❗️ بلکه گفت: مردم بارضایت خویش مرا به این عنوان نامیده اند، در حالی که عالم تر از من هم در میان امت وجود دارد، من هم بر آنچه این مرد علیه خود و دیگران بیان کرد، قناعت کردم.

☘️اکنون برای بحث و ارشاد حاضرم، اگر حقیقت برای من روشن شود، از آن پیروی می کنم.
اکنون ای جوان! به خاطر خداوند لحظه ای مرا مورد سرزنش قرار مده، و اگر آنچه را موجب شفای درد سینه های ماست، نزد تو می باشد بیان کن.

? در چشمه سار علم ?

علی(ع) فرمود: شفای درد سینه های شما، و روشنایی دلهای شما نزد من است، من آنچه را شما دنبال آن هستید شرح خواهم داد، به گونه ای که برای شما تردیدی باقی نماند. من از کارهای شما خبر می دهم و با دلیل و برهان شما را راهنمایی خواهم کرد.

 اکنون به من توجه کن، گوش جان به من بسپار، ذهن خود را کاملا آماده کن، وآنچه را من بیان می کنم، به خاطر سپرده دار.

 خداوند متعال، که ستایش دائم برای اوست، با فضل و لطف و عنایت خویش، عهد خود را تصدیق نمود، دین خود را عزّت بخشید، و بنده و رسول خویش محمد(ص) را نصرت داد، و احزاب را به تنهایی در هم شکست، پس ملک مطلق وحمد بی پایان متعلق به اوست، و او بر همه کاری توانا است.

 خداوند متعال، محمد(ص) را برگزیده و هدایت کرد، با رحمت خویش او را گرامی داشت و برای همه مردم فرستاد، و نیز با رأفت خویش او را بر «جن و انس» مبعوث داشت، و اطاعت او را بر اهل آسمان و زمین واجب گردانید، و آن حضرت را «امام» پیامبران قبل از خود، و «خاتم پیامبران - ع » و وارث آنان قرار داد.

 آری، خداوند کلیدهای دنیا و آخرت را به او سپرد، او را نبی و رسول و حبیب وامام قرار داد، به سوی خود (معراج) برد، به سمت راست عرش خود، جایی که هیچ فرشته مقربی و نیز هیچ نبی مرسلی راه نداشت، نزدیک گردانید، و به او وحی کرد: آنچه را دید، دل او هم حقیقت یافت (7) و نشانه های او را هم برای انبیاء بیان کرد، و از آنان پیمان گرفت: به او ایمان بیاورند، و او را یاری نمایند (8) .

 سپس خداوند به پیامبران فرمود: آیا آنچه را گفتم، اقرار کردید، و از پیمان من پیروی خواهید کرد؟
آنان گفتند: اقرار داریم، خداوند هم فرمود: پس شما گواه باشید، و من هم بر شما شاهد خواهم بود (9) .

هم چنین خداوند درباره پیامبر ما فرمود: او را در تورات و انجیلی که در دست آنهاست می یابند، که آنها را امر به معروف و نهی از منکر می کند، پاکیزه ها را حلال و پلیدها را برای آنان حرام می گرداند، و احکام پر رنج را که چون زنجیر به گردن نهاده بودند بر می دارد، پس آنها که به او ایمان آوردند، و او را عزت و نصرت بخشیدند، نوری (قرآن) را که به او نازل شد، پیروی نمودند، آنان رستگاران خواهند بود (10) .

 خلاصه، وضع پیغمبر(ص) چنین بود، تا اینکه خداوند مقام او را کمال بخشید، او را وسیله رحمت خود نمود، مقام او را بالا برد، هرگاه خداوند نام خود را می برد، آن حضرت را به اطاعت خویش متصل ساخته و می فرماید: هر کس اطاعت رسول خدا کند، از خداوند اطاعت کرده است (11) .

 و نیز فرموده: هر چه را رسول(ص) به شما دستور می دهد، بگیرید و به کار بندید، و از هر چه شما را منع می کند، پرهیز داشته باشید (12) .

 پیامبر(ص) هم، رسالت الهی خویش را به پایان رسانید، ولایت خود را با دلیل وبرهان روشن نمود، آیات خداوندی را تحکیم بخشید، راه احکام شریعت را هموار نمود، و امّت را به راه نجات راهنمایی کرد، باب هدایت و حکمت را به روی آنان گشود، و این ویژگی های پیامبر(ص) چیزی بود که، پیامبران قبل از او هم مژده آن داده بودند.

✞ عیسی روح الله و معجزه الهی در «انجیل» می گوید: احمد عربی، پیامبر درس ناخوانده ای است، که صاحب شتر سرخ مو و عصا می باشد، و وصی خود رابرای امت تعیین خواهد کرد.

 وصی محمد(ص) کانون علم الهی، جایگاه اسرار خداوند، تحکیم بخش آیات کتاب او، تلاوت کننده حقیقی آیات قرآن، باب حطة (13) یعنی باب توبه و گناه شویی، و وارث کتاب خداست، که او را با کتاب در میان مردم به یادگار گذاشته، و از مردم برای او پیمان اطاعت گرفته، و فرموده:
 قد خلفت فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلواابدا، کتاب الله و عترتی اهل بیتی… 

 در میان شما چیزی را به یادگار گذاشتم، که اگر بدان چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد،
 آنان: کتاب خدا و عترت من از اهل بیت من می باشند، آنان دو سرمایه گران قیمت هستند، کتاب خدا «ثقل اکبر» است، که چون ریسمانی ازآسمان تا زمین امتداد دارد، یک سر آن به دست شما و سر دیگر آن به دست خداوند متعال است، و کتاب و عترت(ع) جدایی ناپذیرند، تا روز قیامت کنار«حوض کوثر» بر من وارد شوند (14) .

 آری، از عترت جلوتر حرکت نکنید، که از دین خارج می شوید، و چیزی را از دیگران نپذیرید که هلاک می گردید، از دیگران چیزی نیاموزید، چون آنان از دیگران اعلم می باشند، و من هم وصی پیامبر(ص) و مفسر کتاب، عارف به حلال و حرام آن، آشنا به محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، و مثالها و عبرت ها و معانی آن هستم، وعلم و دانشی که پس از پیامبر(ص) مورد احتیاج امت است نزد من می باشد، و وضع هر شخص صالح و منحرف را می دانم.

✧ باری، علم به بلاها، مرگ ها، وصیت ها، انساب، و تشخیص حق از باطل نزد من است، من از پیدایش اسلام و کفر، وضع کرات و حکومت دولت ها اطلاع دارم، بنابراین، از هر چه تا روز قیامت واقع می شود، از من سؤال کنید، از وضع آنچه در روزگار عیسی(ع) آن گاه که خداوند او را به پیامبری مبعوث داشت بپرسید، وضع هر «وصی»ای، هر گروهی را که صد نفر صد نفر هدایت یا گمراه می شوند، و از وضع پیشوایان و سردمداران آنان تا روز قیامت سؤال کنید.

 هم چنین، از هر آیه ای از کتاب خدا، که در شب یا روز نازل شده بپرسید، از تورات و انجیل و فرقان عظیم سؤال کنید، زیرا رسول خدا(ص) چیزی از علم خویش را برای من مکتوم نداشته، و هر چه را امت های اهل تورات و انجیل وگروه های کافران و مخالفان و ادیان مختلف نیاز داشته باشند، برای من بیان فرموده، زیرا آن حضرت «خاتم پیامبران - ع » است و بر همگان ایمان و اطاعت و نصرت وی واجب خواهد بود، و این مطلب هم در تورات و انجیل و زبور آمده

و خداوند می فرماید: در صحیفه های پیامبران پیشین، به خصوص در صحف ابراهیم(ع) وموسی(ع) آمده است (15) و خداوند هرگز عهد و پیمان خویش را در مورد بندگان ضایع نمی گرداند، و امت را پس از پیامبر(ص) سرگردان نمی گذارد، و این کار ممکن نیست، چون خداوند خود را با خصلت های رأفت و رحمت و عفو و امر به معروف ونهی از منکر و اقامه میزان مستقیم، توصیف فرموده است.

 آری، خداوند متعال به پیامبر(ص) وحی فرموده، همانطور که به «نوح - ع » وسایر پیامبران بعد از وی وحی می کرده، چنانکه به موسی(ع) و عیسی(ع) وحی نازل می کرده، بنابراین، خداوند نبوت پیغمبر(ص) را تصدیق فرموده، آن حضرت نیز رسالت خویش را به انجام رسانده، و من هم بر آن عمل شاهد می باشم، چنانکه خداوند خود نیز فرموده است: چگونه است آن گاه که از هر امتی شاهدی بیاوریم، و تو را نیز بر این امت به گواهی بخواهیم؟ (16) .

 هم چنین خداوند فرموده: برای شهادت (به نبوت تو) خداوند و کسی که علم کتاب نزد او هست، کفایت خواهد کرد (17) .
باز هم خداوند متعال، نبوت محمد(ص) را تصدیق فرموده، به وی وسیله عطا کرده، و او را وسیله ارتباط با خویش قرار داده
 و می فرماید: ای اهل ایمان! خدا را درنظر داشته، و همراه صادقین باشید. (18) و آن صادقین ما هستیم، من برادر پیامبر(ص) در دنیا و آخرت می باشم، و شاهد او برای بعد از رحلت او خواهم بود، و من وسیله میان پیغمبر(ص) و امت او هستم، و من و فرزندانم وارث او می باشیم، و من وفرزندانم مانند «کشتی نوح - ع » در میان امت او می باشیم، که هر کس در آن نشست، نجات یافت و هر کس تخلف نمود هلاک گردید، و من و فرزندانم مانند «باب حطه» برای توبه و بازگشت از گناه، در میان «بنی اسرائیل» هستیم، و من نسبت به پیامبر(ص) مثل «هارون» نسبت به «موسی - ع » می باشم، با این تفاوت که پس از پیغمبر(ص) پیامبر دیگری نمی آید.

 باری، شاهد از جانب پیامبر(ص) در دنیا و آخرت من هستم، و رسول خدا(ص) هم، که بر اساس هدایت و راهنمایی های الهی سخن می گفت، اطاعت و محبت نسبت به من را برای اهل ایمان و کفر و نفاق واجب شمرده، هر کس مرا دوست بدارد مؤمن است، و هر کس با من کینه ورزد، کافر خواهد بود.

 به خدا سوگند، من هرگز دروغ نگفته ام، هرگز پیامبر(ص) هم به من دروغ نگفته، من گمراه نشده ام، کسی هم مرا به گمراهی نکشانده، و من بر راه هدایتی که خداوند برای پیامبر خویش تبیین فرموده، و آن حضرت نیز مرا بدان فرا خوانده حرکت می کنم. بنابراین، شما از هر چه هست و هرچه خواهد شد تا روز قیامت، از من سؤال کنید.

♦️ حجت اوصیاء ♦️

جاثلیق، با شنیدن سخنان علی(ع) متوجه همراهان خویش شد و گفت: به خداوند سوگند، این شخص سخنگوی دانشمند پرتوان و گشاینده مشکل ما است، ما هم از خداوند می خواهیم، به وسیله او به حق دست یابیم و نور هدایت گیریم، چون این مرد «حجت اوصیاء» از جانب «انبیاء - ع » بر قوم خویش می باشد.

❗️ آن گاه، جاثلیق علی(ع) را مخاطب قرار داد و گفت: این مردم چگونه از تو، روی گردان شدند؟ و مقامی را ادعا کردند که تو بدان سزاوارتری؟ البته این کار به زیان خود آنها تمام شده، آنان به حق خود ظلم کرده اند، و این کار به ضرر «اوصیاء» نخواهد بود، زیرا خداوند با عطای علم و دانش و ارتباط با پیامبران(ع)، آنان را از دیگران بی نیاز کرده است.

 اکنون، ای عالم حکیم! از وضع من و خود خبر بده، آیا تو در پیشگاه خداوند چه مقامی داری؟ و وضع من نزد خدا چگونه خواهد بود؟

? پی نوشت ها:

5. سوره مبارکه احزاب، آیه 62.
6. سوره مبارکه بقره، آیه 124.
7. سوره مبارکه نجم، آیه 11.
8. سوره مبارکه اعراف، آیه 81.
9. سوره مبارکه اعراف، آیه 81.
10. سوره مبارکه اعراف، آیه 157.
11. سوره مبارکه نساء، آیه 80.
12. سوره مبارکه حشر، آیه 7.
13. اشاره به آیه 58، سوره مبارکه بقره: و قولوا حطة، و سوره مبارکه اعراف، آیه 161.
14. صحیح مسلم، جلد 5، صفحه 26; کنزالعمال، جلد 1، صفحه 173.
15. سوره مبارکه اعلی، آیه 18 - 19.
16. سوره مبارکه نساء، آیه 41.
17. سوره مبارکه رعد، آیه 43.
18. سوره مبارکه توبه، آیه 119.

 نظر دهید »

نمی ازیم دریای علم (1)

15 فروردین 1397 توسط طيبه قيدي

? مناظره امام علی(ع) و جاثلیق مسیحی ✝️ :

 طبق روایتی که سلسله سندهای آن را در اینجا نیاورده ایم، (1)سلمان فارسی می گوید: از امتحان های بزرگی که خداوند متعال، پس از پیامبر(ص) برای «قریش » پیش آورد، تا خود را بشناسد و شهادت خویش را بر آنچه پس از وفات رسول خدا(ص) ادعا کرده بود باطل کند، دلیل های خود را پایمال گرداند، پرده را از آنچه در دل داشت کنار بزند، کینه هایی را که نسبت به آل رسول(ص) داشت بیرون بریزد، تا بتواند آنان را از حق امامت و میراث کتاب خدا درباره آنان زایل گرداند و مرتکب گناه و رسوایی گردد، و خداوند هدایت خویش را برای اهل دعوت و وراثت پیامبر خویش روشن گرداند، و دل های اولیای پیغمبر(ص) را نورانی کند، و آنان را به نفع و برکت برساند، این بود که:

? پادشاه روم (مجموعه چهارده ناحیه و شهرهای زیادی، که از مشرق به ارمنستان و آلان و سریر، از جنوب به حدود شام و دریای مدیترانه و حدود اندلس، از مغرب به دریای اقیانوس مغربی، و از شمال به ویرانی شمال و حدود صقلاب و برجا و دریای خزران، محدود می شد) (2)
وقتی وفات رسول خدا(ص)، و اختلاف امت، و ترک راه هدایت، و نسبت نامناسب به آن حضرت را در مورد عدم تعیین «وصی » خود، و رها کردن مردم به حال خود را شنیده بود،
 و نیز مطلع گردیده بود، مردم از اهل بیت(ع) و وارثان و قوم و خویشان پیغمبر(ص) روی گردان شده اند، (با توجه به پیروزی های اسلام و ضربه هایی که از مسلمانان در گسترش نفوذ اسلام، دیده بودند) عالمان مسیحی را از شهرهای مختلف فراخواند با آنان جلسه هایی تشکیل داد،

 و نتیجه این شد که گروهی از روحانیون و عالمان مسیحی را، برای به دست آوردن ادعاهای «قریش » درباره مسائل پس از وفات پیامبر(ص)، و تکلیفی که آن حضرت برای بعد از خود تعیین کرده، به «مدینه» اعزام کند، تا نظرها و جواب های مسلمانان را برای او ببرند.

? برای سرپرستی این گروه اعزامی، «جاثلیق » پیشوای بزرگ عالمان مسیحی انتخاب شد.
جاثلیق هم تعداد صد نفر از عالمان مسیحی را برای همراهی خویش برگزید، و دیار خویش را به سوی مدینه ترک کردند.

✞ جاثلیق، که مرد دانشمند و پر مهارتی بود و در فهم احکام انجیل قدرت اجتهاد و استنباط و نیز به مبانی قرآن آشنایی داشت و همچنین از نظر شخصیت اخلاقی به عقل و خردمندی، صبر و بردباری، فهم و هوشمندی، و جرأت و توانایی آراسته بود، به طوری که در برابر هر کسی که سخن می گفت، سکوت اختیار می کرد، وقتی سخن می گفت که از او سؤال شود، و آن گاه که کسی سخن وی را رد می کرد، صبر وخویشتن داری به خرج می داد. 

 با دانشمندان همراه خود وارد «مدینه » شدند، و به وسیله مردم به جست وجوی «وصی» محمد(ص ) و کسی که جانشین آن حضرت شده، پرداختند.

 در مسجد پیغمبر(ص) 

✞ جاثلیق و دانشمندان همراه وی، به مسجد رسول خدا(ص) و بر «ابوبکر» که جمعی از قریش، مانند: عمربن خطاب، ابوعبیده جراح، خالدبن ولید، و عثمان بن عفوان، دور او جمع بودند و من نیز آنجا حضور یافته بودم، وارد شدند.

 گروه دانشمندان مسیحی، در برابر ابوبکر قرار گرفتند، پیشوای آنان سلام کرد و جواب وی را دادند. بعد ادامه داد: جانشین پیامبر خود را به من معرفی کنید، من از «روم» آمده ام، و پیرو آئین مسیح فرزند مریم(ع) هستم.

وقتی ما از وفات پیامبر شما و اختلافی که در مورد جانشینی او بین شما پیش آمده مطلع شدیم، آمده ایم درباره حقانیت نبوت او تحقیق کنیم، تا در باره دین خود آگاه تر شویم و دین شما را نیز بشناسیم، تا اگر دین شما از دین ما بهتر بود،آن را بپذیریم و تسلیم شما شویم و دعوت پیغمبر(ص) شما را پاسخ مثبت دهیم، و اگر دین شما برخلاف آن بود که پیامبران و عیسی بن مریم(ع) آن را آورده اند، به همان آئین مسیح(ع) باقی بمانیم، زیرا از جانب حضرت عیسی(ع) درباره پیامبران پیمانی و راهنمایی ای وجود دارد،که برای ما نور هدایت خواهد بود.

 بنابراین، صاحب اختیار و پاسخ گوی مسائل پس از پیامبر شما کیست؟

? عمر بن خطاب در حالی که به «ابوبکر» اشاره می کرد، گفت: این مرد پس ازپیغمبر(ص) ولی امر و صاحب اختیار ما می باشد.

✞ جاثلیق گفت: منظور شما همین پیرمرد است؟ عمر، جواب مثبت داد.

آن گاه جاثلیق گفت: ای پیرمرد! تو وصی محمد(ص) در میان امت او هستی؟ و تو آن کسی می باشی، که علم و دانشی داری که پیامبر(ص) به تو آموخته، و برای هدایت و پاسخگویی به مسائل و احکام امت، از علم و دانش دیگران بی نیاز هستی؟

❗️ ابوبکر پاسخ داد: در علم و دانش آن گونه نیست و من هم وصی پیغمبر(ص) نیستم.

✞ جاثلیق گفت: پس پست و مقام تو چیست؟

? عمر گفت: این مرد، خلیفه رسول(ص) خداست.

✞ جاثلیق گفت: تو خلیفه ای هستی، که رسول خدا(ص) تو را برای امت تعیین کرده است؟

❗️ ابوبکر گفت: اینطور نیست.

✞ جاثلیق گفت: پس شما برای بعد از پیغمبر(ص) خود، چه عنوانی به وجود آورده اید؟ زیرا ما کتاب های پیامبران(ع) را خوانده ایم و به دست آورده ایم، که لباس خلافت جز برای پیامبری از پیامبران نخواهد بود، چون خداوند متعال آدم(ع) راخلیفه خویش در زمین قرار داده، و اطاعت او را بر اهل آسمان و زمین واجب کرده، به حضرت داود(ع) مقام و رفعت بلند بخشیده و فرموده:
? ای داود! تو را در روی زمین خلیفه قرار دادیم

 بنابراین، تو چگونه عنوان خلافت را برای خود برگزیده ای؟ چه کسی این عنوان را به تو داده؟ آیا پیامبر تو این عنوان را برای تو انتخاب کرده است؟!

❗️ ابوبکر گفت: اینطور نبوده، بلکه مردم با هم توافق کردند، و مرا به خلافت برگزیدند.

✞ جاثلیق گفت: پس تو خلیفه مردم هستی، چون خود گفتی: پیغمبر(ص) چنین وصیّتی را درباره تو نکرده، در حالی که ما در کتاب ها و سنّت های پیامبران یافته ایم که خداوند متعال هیچ پیامبری را نمی فرستد، مگر اینکه برای او «وصی»ای قرار می دهد، و آن پیامبر(ع) «وصی» خویش را به مردم معرفی می کند، و آن وصی، درمقام علم و دانش از همگان بی نیاز است، و همه مردم به علم و دانش او احتیاج دارند.

⁉️ آیا به راستی، تو درباره پیامبر خویش گمان می کنی، مانند سایر پیامبران وصیتی انجام نداده؟ یا خود ادعایی می کنی که صلاحیت آن را نداری؟ اگر این طور باشد،من شما را منکر نبوت محمد(ص) و باطل کننده سنت های پیامبران، نسبت به امت خویش می دانم!

سخن با مسیحیان :
✞ جاثلیق، پس از بیان این مطالب، روی خود را به طرف دانشمندان همراه خود برگردانید و گفت:
اینان می گویند: محمد(ص) مقام نبوت نداشته، بلکه کار خود را با قهر و غلبه پیش برده است! زیرا اگر او پیامبر(ص) بود، مانند سایر پیامبران(ع) وصیت انجام می داد، و مثل آنان خلیفه ای تعیین می کرد، تا وارث علم و دانش او باشد، در حالی که چنین آثاری را در این قوم ما نمی یابیم!

✞ جاثلیق گفت: پس شما برای بعد از پیغمبر(ص) خود، چه عنوانی به وجود آورده اید؟ زیرا ما کتاب های پیامبران(ع) را خوانده ایم و به دست آورده ایم، که لباس خلافت جز برای پیامبری از پیامبران نخواهد بود، چون خداوند متعال آدم(ع) راخلیفه خویش در زمین قرار داده، و اطاعت او را بر اهل آسمان و زمین واجب کرده، به حضرت داود(ع) مقام و رفعت بلند بخشیده و فرموده:
? ای داود! تو را در روی زمین خلیفه قرار دادیم (3) .

 بنابراین، تو چگونه عنوان خلافت را برای خود برگزیده ای؟ چه کسی این عنوان را به تو داده؟ آیا پیامبر تو این عنوان را برای تو انتخاب کرده است؟!

❗️ ابوبکر گفت: اینطور نبوده، بلکه مردم با هم توافق کردند، و مرا به خلافت برگزیدند.

✞ جاثلیق گفت: پس تو خلیفه مردم هستی، چون خود گفتی: پیغمبر(ص) چنین وصیّتی را درباره تو نکرده، در حالی که ما در کتاب ها و سنّت های پیامبران یافته ایم که خداوند متعال هیچ پیامبری را نمی فرستد، مگر اینکه برای او «وصی»ای قرار می دهد، و آن پیامبر(ع) «وصی» خویش را به مردم معرفی می کند، و آن وصی، درمقام علم و دانش از همگان بی نیاز است، و همه مردم به علم و دانش او احتیاج دارند.

⁉️ آیا به راستی، تو درباره پیامبر خویش گمان می کنی، مانند سایر پیامبران وصیتی انجام نداده؟ یا خود ادعایی می کنی که صلاحیت آن را نداری؟ اگر این طور باشد،من شما را منکر نبوت محمد(ص) و باطل کننده سنت های پیامبران، نسبت به امت خویش می دانم!

 سخن با مسیحیان :
✞ جاثلیق، پس از بیان این مطالب، روی خود را به طرف دانشمندان همراه خود برگردانید و گفت:
اینان می گویند: محمد(ص) مقام نبوت نداشته، بلکه کار خود را با قهر و غلبه پیش برده است! زیرا اگر او پیامبر(ص) بود، مانند سایر پیامبران(ع) وصیت انجام می داد، و مثل آنان خلیفه ای تعیین می کرد، تا وارث علم و دانش او باشد، در حالی که چنین آثاری را در این قوم ما نمی یابیم!

 آن گاه دانشمند مسیحی، که خود را پیروز یافته بود، چون شیر خشمناکی غرید و فریاد برداشت:
 ای پیر مرد! تو اقرار می کنی که محمد(ص) وصیتی به تو نکرده؟ وتو را خلیفه قرار نداده، بلکه مردم به خلافت تو رضایت داده اند؟
اگر خداوند به رضایت مردم راضی باشد، و آنان را به پیروی از خواسته ها و اختیارهای خود واگذارد، دیگر پیامبرانی بشارت دهنده و بیم دهنده برای مردم نمی فرستد، و احتیاجی به کتاب و حکمت نیست، تا برای مردم راه حق را روشن گردانند، بلکه آنان هر کاری بخواهند می کنند، و به هرگونه اختلافی مایل باشند،مبتلا می گردند، در صورتی که خداوند فرموده است:

 «ما رسولان مژده دهنده و بیم دهنده را فرستادیم، تا پس از آمدن آنان برای مردم حجت و (بهانه ای) باقی نماند». (4) بنابراین، شما با این استدلال خود، فلسفه آمدن پیامبران را نفی کرده اید، وبه خاطر ناآگاهی، انتخاب مردم را بر اختیار خداوند در مورد فرستادن پیامبران برای بندگان، مقدم داشته اید، و امّت ها را از نیاز به پیامبران(ع) بی نیاز دانسته اید!

ای وای، که چه خطای بزرگی مرتکب شده اید، و چه نسبت ناروایی را به خداوند و پیغمبر خویش داده اید! و پس از این خطای بزرگ، دل به خلافت بسته اید، در صورتی که این مقام جز برای پیامبر یا وصی او مجاز نمی باشد، درحالی که حجت بر شما تمام شده، نبوت پیامبر خویش و تاکید آن حضرت را قبول دارید، و ادعا می کنید پیرو سنت و هدایت پیامبران هستید!

به هر حال، شما خود را پیروز یافته اید، اما برای ما لازم خواهد بود، در مورد ادعایی که می کنید با شما بحث کنیم، تا روشن شود شما پس از پیامبر خویش، چه راهی را انتخاب کرده اید؟ آیا این انتخاب شما بر اساس ایمان و دانایی است؟ یا راه کفران و ناآگاهی را پیش گرفته اید؟

⁉️ به من جواب دهید

 سپس جاثلیق، ابوبکر را مخاطب قرار داد، و درباره مطالب بالا توضیح خواست، اما «ابوبکر» که از جواب ناتوان مانده بود، روی خود را به طرف «ابوعبیده جراح» کرد تا شاید او جواب بگوید، ولی او را هم از عهده بر نیامد!

 آن گاه جاثلیق رو به یاران خویش کرد و گفت: کار این قوم اساسی ندارد، آنان برای ادعای خویش دلیلی ندارند، آیا فهمیدید؟
آنان گفتند: همینطور است.

 سپس جاثلیق، خطاب به ابوبکر نمود و گفت: باز هم سؤال کنم؟
جاثلیق، وقتی جواب مساعد شنید گفت: به من خبر بده، من کیستم؟ و توکیستی؟ تو نزد خداوند چه مقامی داری و مقام من نزد خداوند چگونه خواهد بود؟

❗️ ابوبکر گفت: من پیش خودم مؤمن هستم، اما نمی دانم در پیشگاه خداوند چه وضعی خواهم داشت، ولی تو نزد من کافری، و نمی دانم نزد خدا چه وضعی خواهی داشت!

✞ جاثلیق گفت: اما تو بعد از ایمان، خود را به کفر آلوده ساختی، و مقام ایمان خویش را نادیده گرفتی و نمی دانی به راه حق می روی یا باطل.
اما درباره من به ایمان بعد از کفر اعتراف کردی، در این صورت وضع من چقدر خوب است، و وضع تو چقدر بد نزد خودت؟ زیرا تو به مقام خویش نزد خدا یقین نداری، ولی به رستگاری من نزد خداوند (با بی اطلاعی خود) شهادت دادی.

 ظلم مردم…!

بعد از آن، جاثلیق متوجه همراهان خود شد و گفت: دل خوش دارید و خاطرجمع باشید، که این پیرمرد به نجات شما پس از کفر شهادت داد.
سپس متوجه ابوبکر شد و گفت: ای پیرمرد! حال که ادعای ایمان می کنی،جایگاه تو در بهشت، و مکان من در دوزخ کجا خواهد بود؟

❗️ ابوبکر، باز متوجه «عمر» و «ابوعبیده جراح» شد تا شاید آنان جواب قانع کننده ای بدهند، اما آنان هم ناتوان ماندند ناچار خود ابوبکر گفت: من از مکان خود و مقام تو در پیشگاه خداوند اطلاعی ندارم.

✞ جاثلیق ادامه داد: ای مرد! پس چگونه به خویش اجازه دادی به این مسند بنشینی؟ در صورتی که به علم و دانش دیگران محتاج می باشی؟ آیا در میان امت محمد(ص) کسی از تو داناتر نیست؟

❗️ ابوبکر گفت: چرا، عالم تر وجود دارد

✞ جاثلیق گفت: با وجود عالم تر، چرا مردم این بار سنگین را بر عهده توگذاشته اند، و راه سفاهت را پیموده اند؟ اضافه بر این، آن کسی که از تو عالم تراست، اگر مثل تو ناتوان باشد، پس هر دو مساوی هستید و فرقی نخواهید داشت، وهر دو برای اثبات ادعای خویش ناتوانید، و در این صورت پیامبر شما هم، علم وعهد ومیثاقی را که خداوند از پیامبران قبل از او، درباره تعیین جانشینان میان امّت های خویش گرفته ضایع کرده است، چون وی «وصی»ای معرفی نکرده، تا شما در اختلافات و مسائل دینی خود، به او مراجعه کنید! در عین حال، به آن کسی که می گویید: از تو عالم تر است مرا راهنمایی کنید، تا ببینم مقام علمی وی در سؤال و جواب، و نیز آگاهی او به مقام نبوت و سنّت های پیامبران(ع) و نیازی که به آن هست، چگونه است؟ زیرا تا به حال که معلوم شد، با این وضع، مردم، هم در حق تو ظلم کرده اند، و هم در حق خویش!

? پی نوشت ها:

1. رجوع کنید به نفس الرحمن، صفحه 489 - 493.

2. لغت نامه دهخدا، جلد 27، صفحه 187
و کتاب: حدود العالم من المشرق الی المغرب، صفحه 23 و 186.

3. سوره مبارکه ص، آیه 26.

4. سوره مبارکه نساء، آیه 165.

 

 

 نظر دهید »

عشق سوزان

06 فروردین 1397 توسط طيبه قيدي


?مرد سیاه چهره ای به حضور علی علیه السلام رسید عرض کرد: یا امیرالمؤمنین من دزدی کرده ام مرا پاک کن! حدی بر من جاری ساز! پس از آن که سه بار اقرار به دزدی کرد، امام علیه السلام چهار انگشت دست راست او را قطع نمود.

?از محضر علی علیه السلام بیرون آمد و به سوی خانه خود رهسپار گردید با این که ضربه سختی خورده بود در بین راه باشور شوق خاص فریاد می زد: دستم را امیرالمؤمنین، پیشوای پرهیزگاران و سفیدرویان، آن که رهبر دین و آقای جانشینان است، قطع کرد. مردم از هر طرف اطرافش را گرفته بودند، او همچنان در مدح علی سخن می گفت.

?امام حسن و امام حسین از گفتار مرد با خبر شدند آمدند او را مورد محبت قرار دادند، سپس محضر پدر گرامیشان رسیدند و عرض کردند: پدر جان! ما در بین راه مرد سیاه چهره ای که دستش را بریده بودی، دیدیم تو را مدح می کرد.

?امام علیه السلام دستور داد او را به حضورش آوردند. حضرت به وی عنایت نمود و فرمود: من دست تو را قطع کردم، تو مرا مدح و تعریف می کنی؟

?عرض کرد: یا امیر المؤمنین! عشق با گوشت و پوست و استخوانم آمیخته است، اگر پیکرم را قطعه قطعه کنند، عشق و محبت شما از دلم یک لحظه بیرون نمی رود. شما با اجرای حکم الهی پا کم نمودی. شما اجرای حکم الهی کردی . امام علیه السلام درباره او دعا کرد، آنگاه انگشتان بریده اش را بجایشان گذاشت، انگشتان پیوند خورد و مانند اول سالم شد.


? بحار ج 41، ص 202

 نظر دهید »

فرازی از تاریخ به استناد اهل سنت

06 فروردین 1397 توسط طيبه قيدي

 

? خلیفهء اول را بهتر بشناسیم!

 شغل و شخصیت ابوبکر بن ابی قحافه

✍️ همانند بسیاری دیگر از اعراب ، ابوبکر نیز سواد نداشت ؛
در جاهلیت ، ابوبکر پارچه فروشی دوره گرد بود که بساط خویش را در اطراف کعبه می گسترانید و به حاجیان و زائران پارچه می فروخت (۱)

⬅️ گویا در زمان جاهلیت ، امعاء و احشاء گاو و گوساله را نیز می فروخته است و به همین سبب وقتی خبر خلافت او به قبائل عرب می رسد ،
برخی به طعنه می گفته اند که ما با “یار گوساله” بیعت نخواهیم کرد ،
البته شاید این لقب به این جهت باشد که او شغل شیردوشی را نیز داشته است ؛

 به هر روی این سخن از قبائل أسَد ، فَزاره (٢) و طيّ (٣) گزارش شده است و هم چنین در تاریخ آمده است که مردم ، ابوبکر را از روی تحقیر و مخالفت ، به این لقب می خوانده اند…(۴)

? خلیفه ، بدنی لاغر (۵) و قامتی کوتاه داشت و گوژپشت بود (۶) ؛
پوست بدنش تیره بود ؛ دخترش عایشه نیز به مانند او سیه چرده بود که به همین سبب او را حمیراء(= سرخ گون) لقب دادند .

?خانه اش در جنوبی ترین نقطهء شهر مکه ، در منطقهء بنی جُمَح (۷) - از ضعیف ترین تیره های قریش (۸) - و در حاشیه آن شهر قرار داشت .(۹)

?نام او در جاهلیت عَتیق (به معنای آزاد شده) بود (۱۰) که پیامبر این اسم را به “عبدالله” تغییر دادند (۱۱) ؛
ابوبکر به دلایل مختلفی نامی را که پیامبر انتخاب کرده بود ، بر خود نپسندید و از این اسم استفاده نکرد ،
به همین علت بیشتر با کنیهء “ابوبکر” مشهور است ؛
اسم رسمی او “عبدالله” است و در کتب تاریخی و انساب ، او را با اسم “عبدالله بن عثمان” نام می برند.(۱۲)

?طبری ، تاریخ نویس شهیر اهل تسنن ، ابوبکر را پنجاهمین ایمان آورنده به رسول خدا صلی الله علیه و آله می داند(۱۳) ؛
در صورت صحت چنین قولی ، او باید حداقل نزدیک به ۱۰ سال پس از بعثت و در اواخر سالهای حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله در مکه ، ایمان آورده باشد ؛
در عین حال نبودن ابوبکر و عمر در شعب ابی طالب (یعنی سالهای ۷ تا ۱۰ بعثت) ، بیانگر این است که آنان تا سال ۱۰ بعثت ایمان نیاورده اند ؛

?ابوبکر فرد سرشناسی در جاهلیت نبوده است ،

? از شاهد مثالهای معروف این قضیه سخنی است که عمر بن خطاب در دوران خلافت خود به پسرش ، عبدالله بن عمر ، در مورد ابوبکر می گوید و او را “احمقِ پَستِ بنی تَیم” لقب می دهد (۱۴)

? در همین زمینه میتوان به سخن ابوسفیان ، در ماجرای سقیفه نیز اشاره کرد ، او زمانی که شنید ابوبکر به خلافت رسیده ، گفت :
چه شده است که ذلیل ترین قبیلهء قریش و بی مقدارترین آنان این امر را گرفته اند؟! (۱۵)

? حتی زمانی که به ابو قحافه - پدر ابوبکر - خبر خلافت پسرش رسید ، او با تعجب پرسید :
آیا قبائل قریش به خلافت او راضی شدند !؟ آنگاه خدا را شکر کرده که می تواند هر آن چه بخواهد انجام دهد(۱۶)

?در هیچ جنگی از جنگ های دوران رسول الله صلی الله علیه و آله شجاعت خاصّی از شخص خلیفه نقل نشده است ؛
این مطلب را حتی منابع اهل تسنن نیز تصریح کرده اند و می گویند :

? لم یرم ابوبکر بسهم قط و سلّ سیما و لا اراق دماً.

? ابوبکر حتی در جنگ ها یک تیر نیز پرتاب نکرد و شمشیری نکشید و خونی در راه خدا نریخت.(۱۷)

 

? تمامی منابع از اهل تسنن ارائه می گردد :

1️⃣ حیات الحیوان الکبری ۷۵/۱
2️⃣ تاریخ طبری ۲۵۵/۳ ذیل لغت"اباالفصیل”

3️⃣ تاریخ طبری ۲۵۳/۳ ؛ هم چنین الرده ص۸۹
4️⃣ تحذیر العبقري من محاضرات الخضري ۲/۱۴۰

5️⃣ تاریخ یعقوبی ترجمه عبدالحسین آیتی ۱۹/۲
6️⃣ تاریخ یعقوبی ترجمهء عبدالحسین آیتی ۱۹/۲

7️⃣ سیره ابن هشام ۳۱۸/۱
8️⃣ مروج الذهب ۲۶۹/۲

9️⃣ این مطلب از عبارت های ماجرای هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه برداشت می شود.
? اسدالغابه ۲۰۵/۳

1️⃣1️⃣ اسدالغابه ۲۰۵/۳
2️⃣1️⃣ کامل ابن اثیر ۴۱۸/۲ ؛ اسدالغابه ۲۰۵/۳ شمارهء۳۰۶۴

3️⃣1️⃣ تاریخ طبری ۶۰/۲ ؛ البدایة و النهاية ۲۸/۳ هر دو به نقل از سعد بن ابی وقاص
4️⃣1️⃣ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۲ صص۳۴-۲۹

5️⃣1️⃣ المصنف ، عبدالرزاق ۴۵۱/۵ ؛ مستدرک حاکم نیشابوری ۷۸/۲ ؛ کنزالعمال ۳۸۵/۵
6️⃣1️⃣ اسدالغابه ۲۲۸/۳ ؛ الاستيعاب ۲۵۶/۲
7️⃣1️⃣ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱۳ صص۲۸۴-۲۷۷ ؛ ۲۹۳/۱۳

 نظر دهید »

فضایل مولا

06 فروردین 1397 توسط طيبه قيدي

 

? بهْجَتُهُ بَهْجَةُ سُلَیمانٍ‌
???
??
?


?کسی که خوش‌رویی و زیبایی چهره‌اش، مانند حضرت سلیمان‌علیه السلام است.

❤️پیامبراعظم‌صلی الله علیه وآله در مورد شباهت علی‌علیه السلام به سایر پیامبران فرمود:

«نرم‌خویی علی‌علیه السلام به حضرت لوط علیه السلام شباهت دارد، اخلاقش به اخلاق یحیی‌علیه السلام، زهدش به زهد ایوب‌علیه السلام، سخاوتش به سخاوت ابراهیم‌علیه السلام، بهجت او به سلیمان‌علیه السلام و نیروی او به نیروی داودعلیه السلام شباهت دارد».


? بحارالانوار، ج 39، ص 38

 

???????

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • ...
  • 12
  • ...
  • 13
  • 14
  • 15
  • ...
  • 63
اردیبهشت 1404
ش ی د س چ پ ج
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • ازهردری نوشتن
  • سلام برشعبان وانوارش
  • دل نوشته ها
  • انتظار یا...
  • درمحضربزرگان
  • طرح ونقد
  • لحظه ای بابهشتیان
  • حیات طیبه
  • معرفت
  • درسایه ساردعا
  • کلام وحی
  • بهلول عاقل
  • خاطرات
  • محرم

Random photo

یاران ناب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • تماس
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس