شهید میگوید
بچه ها اگر شهر سقوط کرد ؛
دوباره آن راپس میگیریم
مواظب باشید
ایمانتان سقوط نکند ! ( محمد جهان آرا)
بچه ها اگر شهر سقوط کرد ؛
دوباره آن راپس میگیریم
مواظب باشید
ایمانتان سقوط نکند ! ( محمد جهان آرا)
…پرونده ابلیس وخدانشان میدهد که ابلیس به خداتذکردادکه انسان خلق شده ات درزمین چها که نمیکند وچون خدا دراراده خودش بدعت قرارداده است وجانشین کرده انسان را درزمین (خلیفه الله) خدا خودش میگوید : ای پیامبر همانطور که توعاشق منی ومرید من , من مرید علی هستم این همان بدعت خداست …وقتی خدابرای خودش درزمین جانشین انتخاب کردکه حکمت خدابوده وراز عشق و تاقبل ازآن خلاقیت خدابوده وعلم وقدرت او ووقتی عشق رابه فعل درآورد باخلقت انسان, ابلیس ملک مقرب خدا قیاس میکند وبابیان اینکه من آتشم ,نورم ,واوگل بدبو دلسوزی نموده وبالجبازی گذشته انسان را که میمون خون خواربدون روح(حیات جسمی)ازقبل درزمین داشته است رابرای خدارومیکنددرحالیکه خدا به ابلیس میگوید حال رابچسب وجروبحث نکن ,سجده کن تا لعنت نشوی از درگاه من, اما ابلیس عاشق میگوید من بیایم توراول کنم مخلوق تورا بپرستم . مهمترین ویژگی ابلیس به اسم توحید وبه اسم خدا دارد باخدامیجنگد هرچند که خدابه ابلیس میگوید رانده میشوی ومیروی جهنم امااومیپذیرد چراکه عاشق حاضر است برود اما غیر خداراسجده نکند .لذا ابلیس به خدامیگوید تومراگول زدی وباعث شدی دورازتوشوم پس من نیز فرزندان آدم را امتحان میکنم که تورا میپرستند یا نه ؟که خدا قبول کرد .پس ابلیس رسول خداست تا اخلاص رابسنجد. شیطان برامرخدا به هر انسان کذاب و تهمت زن نزدیک میشود تا رسوایش کند ودرخدمت امر خداست تا کنه انسانهای بی اخلاص را مشخص نماید ….(سخنرانی آقای اکبر تهرانی درمورد شیطان 1394)
اکنون ببینیم قرآن و روایات در مورد شیطان چه دیدگاهی دارد :
در سوره نور آیه 21 خداوند متعال می فرماید :« یا أیها الذین آمنوا لا تتّبعوا خطوات الشیطان و من یتبع خطوات الشیطان فإنه یأمر بالفحشاء و المنکر و لولا فضل الله علیکم و رحمته ما زکا منکم من أحد ابدا ولکن الله یزکی من یشاء والله سمیع علیم »همچنین در سوره یاسین آیه 60 می فرماید :« ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان إنه لکم عدو مبین »و در سوره بقره در آیه 267 خداوند متعال می فرماید :« الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء و …. » و در سوره مائده آیه 91 می فرماید :« إنّما یرید الشیطان أن یوقع بینکم العداوه و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّکم عن ذکر الله و عن الصلاه فهل انتم منتهون »و در سوره اعراف آیه 27 می فرماید :« یا بنی آدم لا یفتننکم الشیطان کما أخرج ابویکم من الجنه ینزع عنهما لباسهما لیریهما سوءاتهما إنه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم إنا جعلنا الشیاطین أولیاء للذین لایومنون
وآیاتی همچون آیه 63 سوره نحل و آیه 24 سوره نمل و آیه 29 سوره فرقان و آیه 59 سوره کهف و آیه 44 سوره مریم و آیه 36 سوره فصلت و بسیاری دیگر ازاین آیات نشانگرچهره خبیث شیطان است .ویا در حدیثی که از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده : يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا هُوَ اللَّهُ وَ الشَّيْطَانُ وَ الْحَقُّ وَ الْبَاطِلُ وَ الْهُدَى وَ الضَّلَالَةُ وَ الرُّشْدُ وَ الْغَيُّ وَ الْعَاجِلَةُ وَ الْآجِلَةُ وَ الْعَاقِبَةُ وَ الْحَسَنَاتُ وَ السَّيِّئَاتُ فَمَا كَانَ مِنْ حَسَنَاتٍ فَلِلَّهِ وَ مَا كَانَ مِنْ سَيِّئَاتٍ فَلِلشَّيْطَانِ لَعَنَهُ اللَّهُ. اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و ضلالت، رشد است و گمراهى، دنياست و آخرت، خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبى است از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شيطان ملعون است. كافى (ط-الاسلامیه) ج 2، ص 16، ح 2
سوال ما از طرفداران شیطان :
آیا نمی بینید که خداوند متعال در جای جای قرآن، شیطان را دشمنی آشکار بیان می کند؟آیا نمی بینید که پیامبران و امامان معصومین تمام عمر خود را به مبارزه با شیطان و شیطانیان پرداخته اند و کشته همین راه شده اند؟اگرآفرینش شیطان را امتحان انسانها برای سنجش اخلاص میدانیدوماموریت اوازجانب خداست؟ پس با این آیات الهی که نشان میدهد شیطان تکبرورزید ورانده درگاه خداوندمتعال است و لعنت شده او که با حسادت وکینه سعی خودرامیکندتا انسان رااغوا وجهنمی نماید (چنانچه امام صادق علیه السلام فرمودند:يَقُولُ إِبْلِيسُ لِجُنُودِهِ أَلْقُوا بَيْنَهُمُ الْحَسَدَ وَ الْبَغْيَ فَإِنَّهُمَا يَعْدِلَانِ عِنْدَ اللَّهِ الشِّرْكَ كافى (ط-الاسلامیه) ج2، ص327، ح2 )آن هم به اختیارخود نه امرپروردگار , براساس چه ملاکی بیان میشود ؟چه پاسخی میدهید ؟
درمقام پاسخ از آيات متعدد قرآن استفاده نموده وبه طرفداران شیطان میگوییم كه
ماده اوليه شيطان “آتش” بوده است; مثلا، در آيه اى مى فرمايد: “و اذقلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابليس كانَ من الجنّ ففسق عن امر ربّه.” كهف:5 چنان كه ملاحظه مى شود، اين آيه شريفه، ابليس را از جن مى داند. ابليس اسم خاص همان شيطانى است كه اغواگر حضرت آدم بود و خداى تعالى در قرآن گاهى با عنوان “ابليس” و گاهى با عنوان “شيطان” از او تعبير مى كند.
از سوى ديگر، آياتى خلقت جن را از آتش مى داند: “والجانَّ خلقناه من نار السّموم” حجر:27; “و خلق الجانّ من مارج من نار” الرحمن: 15 خود شيطان هم خلقت خود را از آتش مى داند، آن جا كه خداوند از او سؤال مى كند: چه چيزى مانع سجده كردن تو بر آدم شد، گفت: “انا خيرٌ منه خلقتنى من نار و خلقته من طين.” ص: 76در جاى ديگر، مى گويد: “ءَاسجدُ لمن خلقت طيناً” اسراء:61 اما اين كه منظور از “آتش” همين آتش معمولى است يا آتش ديگرى شبيه اين، از قرآن چيزى به دست نمى آيد. ممكن است گفته شود: اصل معناى جنّ ستر و پوشش است و از اين رو، به جنين هم “جنين” گفته مى شود; چرا كه در پوشش رحم مادر قرار دارد و مستور است. جنيان را هم به دليل مستوربودنش “جن ” میگویند.
به بهشت و باغ نيز “جنّت” گويند; چون تحت پوشش شاخه هاى درختان است. بر ديوانگى هم به دليل مستوربودن عقل و شكوفا نبودن آن “جنون” اطلاق مى شودپس با توجه به آنچه گفته شد، مى توان گفت: ملائكه هم جن هستند; زيرا مستور از چشمان هستند و به صرف اين كه قرآن مى فرمايد: كان من الجنّ ففسق عن امرِ ربّه كهف: 50 نمى توان به وسيله آن اثبات كرد كه ابليس از فرشتگان نبوده; چرا كه ممكن است به دليل مستور بودن فرشتگان، بر ابليس هم، كه از آن ها بوده جن اطلاق شده باشد اما چنين برداشتى خلاف ظاهر آيه شريفه است. علاوه بر آن، در هيچ آيه اى واژه “جن” بر ملائكه اطلاق نشده است، بلكه جن در قرآن نام طايفه اى از موجودات مكلّف است كه معمولا در برابر “انس” قرار گرفته; مانند: يا معشر الجنِّ و الانس الَم يأتِكم رسلٌ منكم يقصّون عليكم آياتى و ينذرونكم لقاءَ يومكم هذا انعام:130 و ما خلقتُ الجنَّ و الانس الاّ ليعبدون ذاريات: 56 چنانچه امام صادق(عليه السلام)فرمودند: “انّ الله عزوجل خلق الملائكة من نور و خلق الجانّ من النار.” محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 61، ص 306)
امام على(عليه السلام): “.. و جعل في كل سماء ساكنا من الملائكةِ خلقهم معصومين من نور من بحور عذبة و هو بحرالرحمةِ و جعل طعامهم التسبيح و التهليل و التقديس"… (پيشين، ج 57، ص 92) بنا به قول بعضى از مفسّران، گاهى هم “جن” در برابر فرشتگان قرار گرفته است; مانند: “و يومَ نحشرهم جميعاً ثم نقولُ للملائكةِ هؤلاءِ ايّاكم كانوا يعبدون قالوا سبحانك انت وليُّنا من دونهم بل كانوا يعبدون الجنِّ.” سبا: 41
از آنچه گفته شد، جواب اين سخن هم كه “شيطان نخست فرشته بود، ولى پس از امتناع از سجده بر آدم و تمرّدازامرالهى ازدرگاه احديت رانده شد و به اضلال و اغواى خلق پرداخت نيز روشن مى گردد ممكن است توهّم شود كه ابليس نيز فرشته اى از فرشتگان الهى بوده;
زيرا در بعضى از آيات مربوط به سجده فرشتگان بر آدم(عليه السلام) و امتناع ابليس از سجده بر آن حضرت، فرشتگان مستثنى منه و ابليس مستثنى قرار گرفته است. علاوه بر اين، ابليس هم نگفت من از فرشتگان نيستم تا سجده كنم وآنگهى، امام على(عليه السلام)مى فرمايد: ما كان اللّه سبحانه ليدخل الجنة بشراً بامر اخرج به منها ملكاً جواب اين توّهم:
اولا، قرآن تصريح دارد كه ابليس از جن است درآن جا كه مى فرمايد: “كان من الجنّ ففسق عن امر ربّه” كهف: 50
ثانياً، از آن جا كه ابليس مدت طولانى در بين فرشتگان بود، در زمره آن ها درآمده بود، و اين كه قرآن مى فرمايد: “و اذقلنا للملائكةِ اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس” مى تواندازهمين مقوله باشد
ثالثاً،آفرينش شيطان ازآتش است، اماخلقت فرشتگان از نور
رابعاً، قرآن تصريح دارد به اين كه فرشتگان نافرمانى خدا نمى كنند:"لايعصون اللّه ماامرهم” تحريم: 6 “لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون” (انبياء:26). اما با وجود اين، به تصريح قرآن، شيطان از فرمان خدا سرپيچى كرد: “ابى واستبكر و كان من الكافرين” (بقره: 34); “كان من الجنّ ففسق عن امر ربّه” (كهف: 50); “فسجدوا الاّ ابليس ابى” (طه: 116); “الاّ ابليس ابى ان يكون مع الساجدين” حجر: 30 “الاّ ابليس استكبرو كان من الكافرين”(ص:74); “انّ الشيطان كان للرّحمن عصّياً.” مريم: 44
خامساً، قرآن شيطان را داراى ذريّه مى داند، آن جا كه مى فرمايد: “واذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخذونه و ذرّيّته اولياء من دوني و هم لكم عدوٌ بئس للظالمين بدلا.” (كهف: 50) اما چنين چيزى براى فرشتگان ثابت نشده است. سادساً، قرآن مى فرمايد: ملائكه براى كسانى كه در زمين هستند از درگاه الهى طلب مغفرت و بخشش مى كنند: “و الملائكةُ يسبّحون بحمد ربّهم و يستغفرون لمن فى الارض و بالاسحار هم يستغفرون” (ذاريات: 18) و در جاى ديگر مى فرمايد: “الذين يحملون العرش و من حوله يُسبّحون بحمد ربّهم و يؤمنون به و يستغفرون للّذين آمنوا ربّنا وسعت كلّ شىء و علماً فاغفر للّذين تابوا واتّبعوا سبيلك وقهم عذاب الجحيم.” (غافر: 7) ولى در آيات متعددى، شيطان را دشمن آشكار انسان مى داند و انسان را از پى روى او برحذر مى دارد: “و انّ الشيطان للانسان عدوٌ مبينٌ” (يوسف: 5) افتتخذونه و ذرّيّته اولياء من دوني و هم لكم عدّوٌ.” كهف: 50 اما اینکه فلسفه آفرینش شیطان چیست وچرا خداوند شيطان را آفريد تا هم آدم(عليه السلام) و هم فرزندان او را فريب داده، اغوا كند؟ اگر خلق نمى كرد، مسلّماً هيچ يك از بندگان او معصيت و نافرمانى نمى كردند و به طور كلى، آدميان از شرّ او در امان بودند. پس چرا او را خلق كرد؟ ادامه دارد
سلام پس از یک وقفه طولانی از نبودوننوشتن مطلب ؛ که داستان زیاد دارد ومن این روزها اصلا حوصله داستان گویی ندارم؛ چون هنوز درگیرم با خودم که رمضان را چه کردم و چه ها که نکردم وحسرت وحسرت وحسرت . اما بد نیست آن چیزی که مراتکان داد را برایت بگویم شاید تونیز تکان خوردی وبه حالمان دعاکردی که اززبانت دعایت براورده گردد که راه ارتباط مابا امام عصر هموارگردد ان شاالله .
همیشه فکر میکردم شب قدر یعنی شب نزول قرآن . ارزش شب قدر را به نزول قران میدانستم اما یک شب قدر حرفهایی را از یک استاد یاد گرفتم که همه چیز را در ذهنم به هم ریخت .
سوره قدر را تفسیر میکرد میگفت :
آیا نزول قرآن شب قدر را شب قدر کرده ؟ یا اینکه شب قدر شب قدر بوده و قرآن در آن نازل شده است ؟ مثل کسی که ازدواج خود را که یک کار مهمی است در یک وقت با برکتی قرار میدهد برکت ان وقت به ازدواج نیست . نزول قران یک کار مهم و بزرگی است اما در شب قدر اتفاق افتاده….
انا انزلناه فی لیلة القدر .
یعنی اول شب شب قدر بوده و بعد قرآن در آن نازل شده . دلیل بهتر آیات بعدی است که شروع میکند به توضیح چیستی شب قدر .
لیلة القدر خیر من الف شهر
تنزل الملائکة و الروح فیها باذن ربهم
من کل امر
سلام هی حتی مطلع الفجر .
«انزلناه» فعل ماضی است یعنی نازل کردیم و تمام شد . اما در معرفی شب قدر میگوید «تنزل» فعل مضارع است یعنی هنوز نازل میکنیم یک عملی در این شب هر سال تکرار میشود و در توضیح عظمت این شب این عمل را بیان میکنند .
یادم است این حرفها بدجوری مرا گیج کرده بود این استاد چه میخواست بگوید جلسه سکوت محض بود و من یقین داشتم همه میخواستند بیشتر بشنوند . اما استاد آرام ولی محکم ادامه میداد :
«الملائکه» یعنی «کل ملائکه» این الف و لام در زبان عربی معنای «کل »میدهد . «الروح» همان رئیس ملائکه است در ان شب همه اینها متوجه زمین اند و فرود میآیند .چه واقعه ای رخ میدهد ؟ چه شده که همه دارودسته خدا در صحنه عالم متوجه زمین اند ؟
هر سال ؟ همه ؟ از تمام آسمانها؟ به سوی زمین ؟
یعنی هر خبری هست اینجاست و در عوالم بالا خبری نیست !
سوال اینجاست که اینها کجا نازل میشوند؟ منزل علیه کیست؟ به کجا میایند ؟
برای پاسخ خوب است اول بپرسیم اینها برای چه میآیند ؟
«من کل امر .»
یعنی چه ؟
یعنی برای تصمیم گیری برای همه چیز . این امر امر تکوینی است یعنی هر موجودی .
از این جا باید فهمید کجا میآیند .
حرفها علمی بود اما برای من مثل یک رمان شیرین و دلکش بود که دوست داشتم زودتر اخرش را بفهمم . با این تفاوت که این بار قضیه فرق میکرد قرار بود تکلیف مهمترین شبهای زندگیم را تعیین کنم باید میفهمیدم کجا باید بروم و چه باید بکنم ؟ منتظر بودم و باز استاد آرام آرام پیش میرفت و در صحنه خالی و بی هویت دلم سوال میکاشت و انگار میخواست همه را در یک لحظه به ثمر بنشاند با ارامش معنی داری پیش میرفت :
«من کل امر .»
«امر» چیست ؟
این امر دو جای دیگر در قرآن آمده: یکی «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون» و دیگری «ائمة یهدون بامرنا .»
علامه طباطبایی از اولی این را استفاده میکند که معنای این «امر» هر شیئی است که وجود داشته باشد امر تکوینی . و از آن استفاده میکند که آیه «ائمة یهدون بامرنا» فصل امامت را بیان میکند یعنی وجه تمایز ائمه را نشان میدهد که آنها هدایت تکوینی میکنند همه موجودات عالم را .
و در شب قدر تکلیف کل امر است که مشخص میشود . ….
کم کم رنگ صورت استاد عوض میشد انگار موقع نتیجه گیری بود نتیجه ای که قبل از اینکه از زبان استاد بیان شود معلوم بود که دارد قلب خود او را میسوزاند . مگر ممکن است حرف قلب را بسوزاند نمیدانم . اما داشتم چیزهایی را نه فقط فهم بلکه احساس میکردم . استاد ادامه داد:
عزیزان ! آن رئیس حقیقی و ذاتی عالم آن خدای لا یزال همه را به سراغ فرمانده زمینی و خلیفه خود میفرستد همه متوجه ولی عصر هستند اوست که قرار است همه تصمیمات منجز و معلق عالم یعنی قضا و قدر به دستش برسد و از مجرای او جاری شود . شب شب اوست .یعنی چی ؟
یعنی رفیق من! اگر تا به صبح مناجات کنی و قران سر بگیری اما از او غافل باشی بیراهه میروی .
هیچ عملی بی رنگ فریاد درونی «یا صاحب الزمان» فایده ای ندارد بقیه همه بیراهه رفتن است .
مردم !بدانید باید به چه چیز بچسبید . کدام ریسمان را چنگ بزنید .
بعد با بیانی طعنه آمیز گفت : همه میایند پایین تو میخواهی تنها بروی بالا؟!
این ایام همه عطش دارند اما نمی دانند کدام حلقه را باید بگیرند . آن حلقه گم شده تو امام است چه بفهمی چه نفهمی .
یک عده خوابند و اصلا در حرکت نیستند یک عده اما در حرکتند ولی جهت را نمی دانند . راه اینجاست و بقیه راهها مسدود است .
شاید حسابی در کار بوده که شهادت مرد ولایت و امامت علی مظهر خلافت خدا در این شب ها رخ میدهد .
جالب بود دیگر کسی خیره خیره به استاد نگاه نمیکرد. کم کم سرها را پایین می انداختند وقت فکر کردن بود .
استاد میگفت :
حقیقت دین معرفت امام است معرفت امام و حجت خدا . شب قدر شب تجلی خلافت خلیفة الله است . خلافت او در این شب تجلی میکند . تمام گردانندگان عالم هستی «من کل امر » بر او نازل میشوند . بله حالا آن گردانندگان تحفه قران را پیش پیامبر آوردند جبرئیل دست خالی نیامد آن تحفه را هم آورد و البته این اهمیت و ارزش قران را می رساند .
اشک از چشمهای استاد جاری شد خود استاد بیش از همه متحول بود اما همه در حال اندیشه بودند و سکوت سنگین آن جلسه گواه این موضوع بود :
نکند همه عالم از دیو و دد تا فرشته و جبرئیل متوجه او باشند و من و تو متوجه جای دیگر !
معقول نیست خلف است محال است سلام کنی و او جواب ندهد .
در تاریخ سراغ نداری سائلی دست پیش امام دراز کند و دست خالی برگردد زبان حال و قال شما این باشد :
….. یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین…..
آن حرفها هنوز مرا سرگردان و آشفته کرده .
من کجا او را پیدا کنم ؟
او کجاست ؟
میزبان و مهماندار این مهمانی خدایی کجاست ؟
فقط این حرف استاد دائم در گوشم طنین انداز است که :
نکند همه عالم متوجه او باشند و تو متوجه جای دیگر؟!
قسمت سوم
چهره شیطان
گاهی شیطان خود را به صورت یک انسان ظاهر می کند. و یا حتی به ظاهر حیوانات یا موجودات دیگر. گاهی در ظاهر یک دوست، گاهی خویشاوند و گاهی…. روایاتی در اسلام وجود دارد که بر این مطلب صحه می گذارد
از جمله این موارد می توان به این روایت اشاره کرد که
در جنگ بدر شیطان به شکل یکی از کفار مکه به نام سراقه بن مالک که از قبیله بنی کنانه بود، به سراغ مشرکین رفته و به آنها اطمینان داد که در جنگ بدر پیروز خواهند شد. اما وقتی ورق جنگ برگشت و کفار شکست خوردند، آنها به سراقه بن مالک اعتراض کردند، ولی او انکار کرد که حتی در جنگ شرکت هم نکرده است. چه رسد به اینکه آنها را تحریک کند.
ویامانند این روایت مشهورکه معصوم علیه السلام فرمودند: الجن یتشکل باشکال المختلفه حتی الکلب والخنزیر جن به هر شکلی درمی آید حتی به شکل سگ و خوک . (شیطان نیز یکی از جنیان است ). انجیل نیز این مطلب را تأیید کرده و این گونه یاد آور می شود: شیطان خود را به فرشته نور مشابه ساخته و می تواند خود را حتی مانند چهره مسیح علیه السلام ظاهر کند
و باز هم اریک هولمبرگ می گوید: شیطان می تواند از یک خواننده محبوب، خواننده زیبای راک و یا حتی خود شما استفاده نماید . آری شیطان از درون انسان استفاده می نماید.
چنانچه حضرت علی علیه السلام می فرمایند ان فی باطن الانسان ما یجری مجری الکلب و هو الغضب و ما یجری مجری الخنزیر و هو الشره و الحرص، و ما یجری مجری الشیطان، و هذا الشیطان یوسوس دائما،ً همانا در وجود انسان حالتی از حالات سگ است، و آن هنگامی است که انسان عصبانی می گردد. و حالتی از حالات خوک است، و آن هنگامی است که حریص می گردد. و حالتی از حالات شیطان، و آن هنگامی است که دائماً وسوسه می کند
آنچه مسلم است شیطان دشمن شماره یک انسان است. در قرآن می خوانیم
الم اعهـد الیکم یا بنـیآدم ان لا تعبـدوا الشیطان انه لکم عدومبین ( یس ؛60)
اینک لطف الهی را بنگریم که برای یاری انسان، نیروهایی را گمارده است که در هر حالتی مراقب انسان باشند. ولی باید متوجه باشیم، همه کمک ها در صورتی یاری گر انسان است که ما خود را از مسیر کمک الهی خارج نکنیم و همواره ارتباط خود را با خداوند حفظ نمائیم حدیثی از امام علی علیه السلام است که ایشان خود را به چوپانی تشبیه کرده و فرموده اند
من چوپانم. چوپان انسانها. آیا چوپانی را می شناسید که گوسفندانش را نشناسد؟ راوی ادامه می دهد، شخصی به نام جویریه برخاست و عرض کرد: ای امیر المؤمنین گوسفندان تو کیستند؟ فرمود: کسانی که چهره شان (بر اثر شب زنده داری) زردو لبهایشان (به خاطر کثرت ذکر خدا) خشکیدهاست
انا الراعی ,راعی الانام افتری ,اراعی لایعرف غنمه ؟ فقام الیه جویریه وقال یا امیرالمومنین فمن غنمک ؟قال صفرالوجوه, ذیل الشفاه من ذکرالله
مشابه این جمله شریف را حضرت عیسی علیه السلام هم دارند.
آنجا که در کتاب مقدس اشاره به این جمله کرده اند
…پس ای گله کوچک من، نترسید. چون رضای خاطر پدر شما در این است که ملکوت را به شما عطا فرماید…
در جای دیگر باز اشاره شده است که … به حضور خدایی که خداوند ما عیسی را که شبان اعظم گوسفندان است، پس از مرگ زنده کرد و با خون او، پیمان ابدی را تأیید نمود
و باز آیا اتفاقی است که در بسیاری از موارد، نیروهای شیطانی را با ظاهری شبیه گرگ نمایش می دهند، که در صدد حمله به جامعه بشری بوده و قصد تخریب اعتقادات و حتی زندگی عادی مردم را دارند. و آیا این تعبیرات از بزرگان دین نیز اتفاقی است که خود را چوپان دانسته و حفاظت از توده مردم چه در بعد دینی و چه در بعد اجتماعی را وظیفه خود می دانند. و می خواهند مردم را از شر شیاطین گرگ صفت رهایی بخشند.دشمنی شیطان با انسان به قدری است که از هر وسیله ممکن استفاده می کند، و انسان را به پرتگاه هلاکت می افکند. از وسوسه های روزانه گرفته تا انحرافات جنسی و اخلاقی و گاهی خود را نیز به صورت انسان ظاهر کرده وانسان را گمراه می کند.
حال که آشنایی مختصری نسبت به شیطان بدست آوردیم نوبت آن رسیده تابه دیدگاه تصوف وصوفیان بپردازیم
شیطان از دیدگاه عین القضات همدانی
با دقت در سیره و روش صوفیان و بزرگان ایشان، شاهد تناقضات فاحشی هستیم که اگر بر بطلان عقاید و رای متصوفه همین یک مورد اقامه شود، کافی است. عبدالله بن محمد بن علی میانجی همدانی ملقب و معروف به عین القضات همدانی، از بزرگان صوفیه و جوانی جویای نام و شهرت بود که وقتی در سلک خرقه پوشان در آمد، با طی مسیری که پیش از او حسین بن منصور حلاج رفته بود، شروع به نوعی شطح گویی کرده و همین امر در آخر برای او عواقب ناگواری را به دنبال داشت. وی از قائلین به بحث اعتذار ابلیس است عین القضات با نادیده گرفتن خطای شیطان و برای تخطئه کردن عمل وی، با طرح سوالی هدفمند میگویند: گيرم كه خلق را، اضلال ابليس كند. ابليس را بدين صفت كه آفريد؟ دريغا گناه، خود همه از اوست كسي را چه گناه باشد؟![11] وی چونان وکیل مدافع، ابلیس را ستوده و لعن و نفرین را بهترین مدح برای شیطان میداند و مینویسد: نصيب او از دوست لعنت است. او به لعنت زنده است. لذت او از لعن و نفرين بيش از مدح و آفرين است: «اين جوانمرد، ابليس، ميگويد: اگر ديگران از سيلي ميگريزند ما آن را بر گردن خود گيريم.» [12]
11- صفحه ۱۸۸ تمهیدات عین القضاه همدانی
12-صفحه ۲۲۴ تمهیدات عین القضاه همدانی
وسپس عین القضاه , گناه ابلیس را عشق به خدا دانسته و حضرت محمد (صلی الله علیه واله وسلم) را مظهر جمال و ابلیس را مظهر جلال ذات حق میشمرد، و در جای دیگر میگوید: (اما هرگز دانستهای که خدا را دو نام است، یکی الرحمن الرحیم و دیگری الجبار المتکبّر؟ از صفت جباریّت ابلیس را در وجود آورد، و از صفت رحمانیّت محمد (ص) را. پس صفت رحمت غذای احمد آمد، و صفت قهر و غضب غذای ابلیس.) {13-14}
13-عین القضاة همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص 73و ص۲۲۷
14-عین القضاة همدانی، عبدالله، تمهیدات، ص۱۸۷
صوفیان برای اباحه گری و فرار از شریعت راه های زیادی را رفتهاند و از جمله ی این روشها اعتماد به ظاهر آیات الهی و به اصطلاح ظاهرگرایی است مورد تناقض اعمال صوفیان، دقیقاً همین جاست که ایشان با توجه بر اصراری که در ظاهر گرایی دارند، در رابطه با ابلیس و خلافی که وی انجام داد، مسیر دیگری را پیش گرفته و قائل به اعتذار شیطان شدهاند. در حالی که صریح آیهی قرآن در این باره میفرماید: وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ(سوره بقره آیه 34) و به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده کنيد، همه سجده کردند جز ابليس، که سرباز زد و برتری جست و او از کافران بود. میبینیم که نص صریح کلام خدا، شیطان را کافر خطاب کرده و وی را دارای صفت استکبار و کبر میداند.
اقوال عین القضاة
در گفتههای عرفای دیگر نیز از این معنیبرای شیطان بسیار یاد میشود، اما تنوع تعبیرات و رنگارنگی مضامینی که عین القضاة در این باره میآورد خاص خود اوست و در آثار دیگران کمتر دیده میشود.
شیفتگی او به ابلیس و همدردی و همدلیش با او کم از حلاج نیست، و در ستایش این مطرود و ملعون ابدی، گستاخ و بیپرواست.
وی در موارد بسیار، همچون حلاّج ابلیس را در برابر محمد (ص) مینهد و تقابل و تلازم وجود آن دو را به اشکال مختلف نمودار میسازد.
با نقل شطح حلاج که گفت: «ما صَحَّتِ الفُتُوَّةُ اہلاّ لاَحمد و ابلیس»، میگوید که عشق الهی بر دو قسمت کردند: نیمی جوانمردی برگرفت، و نیمی جوانمرد دیگر… احمد ذرهای عشق بر موحدان بخش کرد، مؤمن آمدند، ابلیس ذرهای بر مُغان بخش کرد، کافر و بتپرست آمدند.
سپس در پی آن میافزاید: «آنچه بتپرستان دیدند، در بتپرستی اگر تو نیز ببینی، بتپرست شوی، و هفتاد و دو مذهب جمله منازل راه خدا آمد 16-17
هدایت و اضلال
در جای دیگر میگوید: ابلیس «دعوت میکند از او، مصطفی دعوت میکند بدو.18-19
اما هدایت محمد (ص) و اضلال ابلیس هر دو مجازی است، زیرا هدایت و اضلال حقیقی از خداوند است و اوست که آن یک را وسیله رحمت و این یک را سبب گمراهی قرار داده است.20
گناه ابلیس
گناه ابلیس عشق او به خدا بود، و گناه مصطفی عشق خدا به او. اما گناه مصطفی، که عشق خدا به او بود، همان «امانت» ربانی است که «بر آدم و آدمصفتان بخش کردند»، و ظلومی و جهولی آدم اشاره به آن است. 21
از نور محمد (ص) ایمان خیزد و از نور ابلیس کفر و خذلان خیزد، اما گوهر محمد (ص) و گوهر ابلیس هر دو از «آفتاب نور الله» سیراب میشوند.22هر که را در عالمِ ابلیس رنجور و نیز کشته کنند در عالمِ محمد (ص) او را بهشفا حاصل آرند، زیرا که کفر رقم فنا دارد و ایمان رقم بقا. تا فنا نباشد بقا نیاید. 23
خدّ و خال
خدّ و خال شاهد ازلی نور احمد است، و زلف و ابروی او نور سیاه ابلیس. چه گویی؟ هرگز خدّ و خال، بی زلف و ابرو و موی کمالی دارد؟ لاوالله، کمال ندارد.
نازی که ابلیس در سر دارد از بهر آن است که با این خدّ و خال قرین آمده است{24-25-26-} ارواح مؤمنان او نور جمال خدا باشد و ارواح کافران از نور جلال خدا باشد.
نور سیاه
نور محمد (ص) از نور جمال است، و نور ابلیس از نور جلال. آفتاب، نور محمدی است که از مشرق ازلی طلوع کرده و ماهتاب، نور سیاه ابلیس است که از مغرب ابدی بیرون میرود، اما این دو نور که از مشرق تا مغرب و از عرش تا ثَری از هم دورند، در عالمی دیگر که در آن صبح و شامی نیست (لیس عندالله صباحٌ و لا مساءٌ) دو وجه جلالی و جمالی یک نورند. [27-28-29
این نور سیاه ابلیس که عین القضاة از آن با تعبیراتی چون «ماهتاب»، «زلف و ابرو»، «سایه آفتاب محمد (ص30) یاد میکند و در قطعه شعری که سروده خود اوست آن را «سرچشمه کفر»، «مسکن شیطان» و برخاسته از «کان قهر و خشم» میگوید، 31ظلت مطلق و سیاهی محض نیست، بلکه آن را «نسبت با نور الهی ظلمت خوانند وگرنه نور است. [32
به گفته نجمالدین رازی «عقل چگونه فهم کند نور ظلمانی؟ که عقل الجمع بین الضدین را محال شناسد33عین القضاة برای تبیین این معنی به حدیثی از پیامبر اکرم اشاره میکند که فرمود «خداوند نور مرا از نور عزّت آفرید و نور ابلیس را از نار عزّت34و در جای دیگر سخنی به همین مضمون از حسن بصری نقل میکند. 35
16-تمهیدات عین القضات همدانی ص 284و285
17-تمهیدات عین القضات همدانی ص 223
18-همان ص 228 19-نامه هاعین القضات همدانی ج 1ص 304
20-تمهیدات عین القضات همدانی ص 188
21-همان ص 186
22-همان ص229
23-همان ص 186
24-همان ص 233
25- همان ص 121
26- همان ص 30
27-همان ص 117
28- همان ص119
29-همان ص126
30-همان ص 213
31-همان ص 214
32-همان ص 248
33- مرصاد العباد نجم الدین رازی ج 1ص 307و308
34-تمهیدات عین القضات همدانی ص270
35-همان ص 119و118و267
پیش ازعین القضات نیز سایر بزرگان و نامداران تصوف، سنگ ارادت شیطان را بر سینه کوبیده و او را ستودهاند.
حسن بصری او را تا مرز خدایی میبرد و میگوید: اگر ابلیس نور خود را به خلق نمایان کند , همه او را به معبودی و خدایی میپرستند!{36}
36-تمهیدات , عین القضات ,ص212.
دفاع از شیطان وفرعون توسطحلاج
اوّلین شخصی که در تصوف، به دفاع از شیطان پرداخت، منصور حلاّج است. او دلیل سجده نکردن شیطان بر آدم را، شدّت توحید معرفی نمود,اومیگوید:صاحب من و استاد من ابلیس و فرعون است؛ به آتش بترسانیدند ابلیس را، از دعوی خود بازنگشت. فرعون را به دریا غرق کردند و از دعوی بازنگشت.
فرعون از روی کشفی که از خدا پیدا کرده بود، ادعای ربوبیت کرد{37}
37-الطواسین ,ص 51
منصور حلاج می گوید :
موسی با ابلیس در عقبه طور به هم رسیدند. موسی گفت : چه منع کرد تو را از سجود؟
ابلیس گفت : دعوی من معبود واحد را و اگر سجده کردمی آدم را مثل تو بودمی؛ زیرا که تو را ندا کردند و یکبار گفتند : « اُنظُر إلی الجَبَل » (اعراف143) بنگریدی (فوری برگشتی) و مرا ندا کردند هزار بار « اُسجد لآدم » و سجده نکردم.{38}
38-شرح شطحیات/ص58
ویا میگوید:..خدمت او (ابلیس)قدیم تروازهمه درفضل بزرگتر,درعلم کامل ترودرعمر دهر دیده تربوده است{39} .اما ابلیس مهجورومطرود ,حتی درهجران وحرمان هنوز همان محب صادق وعاشق پاکبازاست که ازیاددوست لحظه ای فارغ نیست , خدمتش اکنون صافی تر ووقتش خوشتر, ذکرش روشنتراست , زیراکه درقدم معبودومعشوق را خدمت میکرد از بهرخود , اکنون اوراخدمت میکند ازبهر او.{40}
39-حسین بن منصورحلاج ج 1ص 53
40-همان ص 47
ابوالقاسم گرگانی اورا خواجه خواجگان وسرور مهجوران میخواند و در جای دیگر میگوید : چندین سال است تارونده ابلیس صفت طلب میکنم نمیابم . {41}
41-لوایح ص 24
احمد غزالی اورا اسوه والگو شناخته وبسیاربی پروا از ابلیس دفاع میکند ومیگوید : کسی که ابلیس را موحد نداند کافر است . و یا می گوید : من لم یتعلم التوحید من ابلیس فهو زندیق. یعنی کسی که علم توحید را از شیطان نیاموزد زندقه و کافر است{42}
42-تلبیس ابلیس ابن جوزی ص 86
ویا ابوبکر واسطی میگوید : مرد آن است که معبودی که در پیراهن وی است قهرکند وجهددرقهرکردن خویش کند,نه درلعنت کردن شیطان .ابلیس میگوید –علیه لعنه- ازچهره ما آینه ای ساختند ودرپیش تونهادند وازچهره تو آینه ای ساختند ودرپیش ما داشتند .مادرتونگریم وبرخودمی گرییم وتودرمانگری وبرخودمیخندی .باری راه رفتن از او(ابلیس)بیاموزکه درراه باطل سربیفکندوملامت عالم ازاودرپذیرفت ودرراه خود مرد آمد. {43}
43-تذکره الاولیاءص 837
مولوی از شیطان دفاع کرده و سجده نکردن شیطان به پیشگاه خداوند را در مورد انسان به خاطر عشق به خداوند تلقی کرده است .
وی می گوید :
ترک سجده از حسد گیرم که بود آن حسد از عشق خیزد نه از حجود
هر حسد از دوستی خیزد یقین کِی شود با دوست غیری همنشین{44}
44-(مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص324)
بایزید بسطامی دل به حال ابلیس سوزانده طلب بخشش برایش میکند .{45}
45-تذکره الاولیاء ص 205
و یا « ذوالنون مصری » شیطان را یک موجود مخلص پروردگار مطرح کرده است.
در تفسیر کشف الاسرار میبدی به دفاع از شیطان پرداخته است/ج1 ص168
ابوالعباس قصاب از مشایخ صوفیه می گوید :ابلیس کشته خداوند است و سنگ انداختن بر شیطان
دور از جوان مردی است. زیرا شیطان مقامی بزرگ در قیامت دارد.{46}
46-تذکره الاولیاء ص729
آنچه بیان شداز سخنان صوفیان قدیم بود که امروزه نیز دربین متصوفه همچنان پابرجاست بارنگ وبوی دیگر وزبان امروزی ترکه درقسمتهای بعدی به آن خواهیم پرداخت … ادامه دارد
شرح حدیث اخلاقی با بیان رهبر معظم انقلاب اسلامی در ابتدای درس خارج فقه است. منبع حدیث کتاب «الشافی فی العقاید و الاخلاق و الاحکام» است.
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین
عَن أَبِی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ بَاقِرِ عَلَیهِالسَّلَام قَال سُئِلَ رَسُولُ الله صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِه عَن خِیارِ العِباد؛ (۱)
بهترین بندگان چه کسانی هستند؟ این را از پیغمبر اکرم کسی سؤال کرد؛
فَقَال أَلَّذِینَ
[حضرت در پاسخ فرمودند: بهترین بندگان کسانی هستند که:]
إِذَا أَحسَنُوا إِستَبشَرُوا
وقتی کار نیک میکنند خوشحالند که کار خوب کردهاند. این خوشحالی ارتباطی ندارد به اینکه انسان غرور پیدا کند و عُجب به کار خیر پیدا کند. این دو چیز است. اینها را از هم تفکیک کنیم. یکوقت انسان دو رکعت نماز که میخواند خیال میکند در یک مرتبهی عالی [قرار دارد]. عُجب یعنی خودشیفتگی، خودفریفتگی، خودشگفتی به انسان دست میدهد؛ این مذموم است.
وَ إِذَا أَسَاءُوا إِستَغفَرُوا
در مورد اسائه -کار بد انجام دادن- به این اکتفا نشده است که بگوییم وقتی [کسی] کار بد انجام داد ناراحت باشد، نه، ناراحتی کافی نیست؛ عملی هم دنبالش لازم است و آن عمل عبارت است از استغفار؛ از خدای متعال عذرخواهی کند، وقتی کار بدی کرد -استغفار یعنی عذرخواهی کردن- از خدا عذرخواهی کند، معذرتخواهی کند.
وَ إِذَا أُعطُوا شَکَرُوا
وقتی خدای متعال به او چیزی میدهد، او سپاسگزار باشد؛ یعنی وقتی نعمتهای الهی را متذکر میشود، نعمتهای الهی را میبیند یا نعمت جدیدی به او داده میشود، او شکرگزار باشد، غافل نباشد از اینکه خدای متعال این نعمت را به او داده است.
وَ إِذَا ابتلوا صَبرُوا
وقتی هم که یک ابتلایی در زندگی اینها پیش آمد، مشکلی برایشان پیش آمد، در آن هم صبر کنند.
وَ إِذَا غَضِبُوا غَفَرُوا
وقتی از کسی خشمگین شدند، از او بگذرند، او را بیامرزند؛ البته طبیعی است که این غضب لله نیست، این غضب لِشخص است. واِلّا غضب لله را ما حق نداریم به خاطر اهواءِ خودمان یا به خاطر چیزی، وقتی یک جایی لله غضب کردیم، اینجا آن غضب را باید ادامه بدهیم، باید حفظ کنیم.
۱) الامالی شیخ صدوق، صفحهی ۶۰