baran

میتوان زیر باران گام برداشت و تا خدا پرواز کرد
  • جستجو 
  • بانوی گیسوحنایی نور نیمه شعبان 
  • تماس  
  • ورود 

اندکی تامل درقرآن

09 آبان 1395 توسط طيبه قيدي

تأمل و تدبر پيرامون قرآن کريم از زواياي مختلف امکان پذير است. قصد از بيان اين مختصر، طريقه بهره مند شدن از محضر قرآن است. ابتدا به دو حقيقت در باب قرآن كريم اشاره مي کنيم.

1- برتري بر ساير كتب آسماني

خداوند در توصيف كتاب آسماني حضرت موسي (ع) ‌فرمود: « وَ مِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَاماً وَ رَحْمَةً » (1) قبل از قرآن، كتاب آسماني موسي (ع) امام- طريق هدايت- و رحمت بوده است.

اين آيه اگرچه كتاب آسماني تورات را شامل مي‌شود اما در حقيقت ساير كتب آسماني را هم در بر مي‌گيرد.

تفاوت قرآن با تورات

رسول اكرم (ص) در حديث گرانقدري اين تفاوت را بيان کردند. شخصيت بزرگواري كه خداوند درباره‌ي ايشان فرموده است: « مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى » (2) او از روي هوي و هوس سخن نمي گويد، تمام كلام او وحي است.

حضرت ختمي مرتبت (ص)، اميرالمؤمنين علي (ع) را خطاب قرار ‌دادند و فرمودند: « يا علي! الْقُرْآنُ سَيِّدُ الْكَلَامِ » (3) ياعلي! قرآن، برترين كلام است.

بنابراين قرآن در مقايسه با ديگر كتب آسماني مانند تورات، برترين كلام است. در حديث ديگري رسول اكرم (ص) فرمودند: « فَضْلُ الْقُرْآنِ عَلَى سَائِرِ الْكَلَامِ كَفَضْلِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ » (4) برتري قرآن بر ساير سخنان، مانند برتري كلام خداوند بر كلام بندگان است.

2- تجلّي پروردگار

در قصص انبياء، داستاني از ميقات حضرت موسي با خداوند آمده است. « وَ لَمَّا جَاء مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ » ايشان در ضمن مناجات خود به خداوند عرضه داشت: « قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنظُرْ إِلَيْكَ » خدايا مي‌خواهم تو را ببينم، « قَالَ لَن تَرَانِي » خداوند ‌فرمود: هرگز نمي‌تواني- اين امر امكان ندارد- سپس براي اينكه به موسي (ع) به آرامش و اطمينان برسد‌، ‌فرمود: « وَ لَـكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي » اما اين كوه را نگاه كن، اگر اين كوه در جاي خود ايستاد، تو هم مرا خواهي ديد!

« فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكّاً وَ خَرَّ موسَى صَعِقاً » (5) خداوند بر كوه تجلي كرد، كوه متلاشي گشت و موسي (ع) بيهوش شد.

بر مبناي اين آيات، خداوند ابتدا به موسي فرمود كه امكان ديدن وجود ندارد و سپس فرمود که اگر اين كوه در جاي خود ايستاد تو هم مي‌تواني تجلي مرا تحمل كني اما کوه هم ظرفيت تحمل تجلي حضرت حق را نداشت.

اميرالمؤمنين علي (ع) در باب قرآن فرمودند: « فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ » (6) خداوند براي بندگان در قرآن تجلّي كرده‌ است، بدون آنكه ديده شود.

قرآن تجلّي حضرت حق است. به همين دليل است كه حضرت امام باقر (ع) فرمودند: « إِنَّ الْقُرْآنَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ » (7) قرآن زنده است و نمي‌ميرد. زيرا تجلّي خداوند است و خداوند موجودي حيّ است و هرگز نمي ميرد.

در طول ساليان متمادي، بهترين كتابها نيز كهنه مي‌شوند و از بين مي‌روند. اما قرآن كريم طراوت و تازگي‌اش را هرگز از دست نمي‌دهد. رمز اين پويايي قرآن اينست که تجلّي خداوند است.

از اين رو خداوند مردم را به آوردن نظير براي قرآن دعوت كرده تا عجز و ناتواني خود را در برابر اين نشانه عظيم الهي دريابند و به عظمت و بزرگي حضرت حق معترف شوند. مگر كسي مي‌تواند خداوند را در کلامش متجلّي كند تا با قرآن برابري کند؟!

تجلّي خداوند قابل تغيير هم نيست. ‌بنابراين بهره اي كه از آيات قرآن برده مي‌شود، از ترجمه‌ي آن نمي شود. آيات الهي سراسر نور است، آنچنانکه خداوند نور آسمانها و زمين است.

دسته بندي نوع بشر بر مبناي علايق:

نوع انسان از جهت وابستگي و تعلق خاطر، به سه گروه تقسيم مي‌شود:

1- اهل دنيا: گروهي از انسانها كه جهد و كوشش آنان براي دنياست.

2- اهل آخرت: گروهي از انسانها كه تلاش آنان براي آخرت است.

3- اهل الله: گروهي که براي دنيا يا آخرت تلاش نمي کنند، ‌بلكه فقط خداوند را در نظر دارند.

اهل الله چه كساني هستند؟

پيامبر اكرم (ص) فرمودند: « أَهْلُ الْقُرْآنِ هُمْ أَهْلُ اللَّهِ وَ خَاصَّتُهُ » (8) آنان كه با قرآن اهليّت دارند اهل خدا هستند، آنان خواصّ درگاه الهي هستند.

هدف اين گروه، ذات اقدس خداوند است، نه آخرت و بهشت!

اهل الله داراي سه طيف هستند، همانند نور که طيف هاي مختلف دارد. هر طيف مقدمه اي براي ورود به طيف ديگر است ولي در عين حال، خود داراي اهميّت است.

طيف اول: قاريان قرآن

گروهي هستند که به قرائت قرآن مشغولند و البته اين قرائت موضوعيت دارد. « فَاقْرَؤُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ » (9) هر آنچه مي‌توانيد از قرآن بخوانيد.

سوره‌‌ي مبارکه نمل آيات 91 و 92 مأموريت پيامبر اکرم را بيان کرده است. در اين آيات سه مأموريت براي ايشان آمده است:

1- پرستش خداوند: « إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِي حَرَّمَهَا وَ لَهُ كُلُّ شَيْءٍ » همانا به من دستور داده شده که پروردگار اين شهر را (مكه) كه خداوند آن شهر را محترم گردانيده بپرستم، که همه چيز از آن اوست.

بر اين اساس در مقام تشهد در وصف حضرت ختمي مرتبت، شهادت به عبوديّت ايشان قبل از رسالت آمده است. « أشهد أنّ مُحَمد عَبدُهُ و رَسولُه » يعني عبوديّت، اولين مأموريت رسول اكرم (ص) است.

2- مأموريت دوم پيامبر اکرم اينست كه از تسليم شوندگان به درگاه خداوند باشند. « وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ »

3- سومين مأموريت ايشان اينست که قرآن تلاوت كنند. « وَ أَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ ». نقش پيامبر (ص) تنها اين نيست كه فقط قرآن را براي مردم بياورد، بلكه تلاوت قرآن هم جزء مأموريت ايشان است.

در خصوص تلاوت قرآن، يکي از راويان حديث به خدمت امام صادق (ع) شرفياب شد و عرض كرد: مولاي من! آيا در يك شب تمام قرآن را بخوانم؟ امام (ع) فرمودند: پسنديده نيست که قرآن در كمتر از يك ماه خوانده شود.

يکي از دستورات قرآني اينست که قرائت قرآن در طي يك ماه صورت پذيرد.

حضرت علي (ع) يکي از ثمرات تلاوت قرآن را برشمردند و فرمودند: « من أنس بتلاوة القرآن لم توحشه مفارقة الإخوان » (10) كسيكه به خواندن قرآن مأنوس باشد، زمانيكه از برادرانش جداست، وحشتي ندارد. منظور حضرت از اين زمان، اشاره به شب اول قبر است.

در مورد شب اول قبر و سختي آن روايات بسياري نقل شده است. در يکي از اين روايات، پيامبر اكرم (ص) راه نجات از سختي ها و عذاب هاي دردناک آن را بيان کرده و فرمودند: « زمين (قبر) در شبانه روز 5 نکته به مردم مي‌گويد. يکي از آن نکات اينست: « أَنَا بَيْتُ الْقُرْبَةِ … عَلَيکُم بِالآنِس » (11) من خانه‌ي تنهايي هستم … پس با خود مونس بياوريد.

از رسول اكرم (ص)پرسيدند: در شب اول قبر چه كسي مونس ما مي‌شود؟ حضرت فرمودند: « قرائت القرآن »

طيف دوم: اهل تدبّر در قرآن

براي اهليّت با قرآن، تدبّر لازم است. « كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ » (12) قرآن كتابي است پر بركت كه ما بر تو نازل كرديم تا در آيات آن تدبّر شود. البته صاحبان خرد، از اين تدبّر بهره ها خواهند برد.

نکته مهم اينست که نبايد در تدبّر توقّف كرد. اين مرحله راهي است براي رسيدن به مراحل بالاتر.

طيف سوم: عاملان به قرآن

در روايات عامل به قرآن، به « حملة القرآن » تعبير ‌شده است. حاملان قرآن، همان عاملان به قرآن هستند. رسول خدا(ص) در حديثي فرمودند: « حَمَلَةُ‌القرآن، العامِلون بِه، حزب الله و اوليائه » (13) ‌حاملان قرآن كساني هستند كه به قرآن عمل مي‌كنند، آنان تحت سرپرستي خدا هستند و از دوستان خدا بحساب مي آيند.

منظور از «حزب الله» كه همانا رستگاران هستند، عاملان به قرآن است.

رسول خدا(ص) در توصيف اين گروه فرمودند: « أَشْرَافُ أُمَّتِي حَمَلَةُ الْقُرْآنِ » (14) شريف ترين امّت من، حاملان قرآن هستند. و نيز در حديث ديگري فرمودند: « حَمَلَةُ الْقُرْآنِ عُرَفَاءُ أَهْلِ الْجَنَّةِ » (15) ‌حاملان قرآن، در بهشت شناخته شده هستند.

ثمره انس با قرآن

اما نکته پاياني اين بحث، ثمره انس با قرآن است. اميرالمؤمنين علي (ع) ثمره همنشيني با قرآن و بهره مندي از آن را اينگونه تبيين فرمودند: « مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ زِيَادَةٍ فِي هُدًى وَ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًى » (16) با قرآن مأنوس نشد مگر کسيکه يک زيادي و يك كمبود در خود احساس كند.

يعني احساس كند چيزي به او اضافه شده و در مقابل چيزي از او كم شده است. منظور از زيادي، افزايش نور ايمان و هدايت است و منظور از كمبود، کاهش ضلالت و گمراهي است.

بنابراين ثمره و نتيجه نشست و برخاست با قرآن، اينست که انسان از ضلالت دور شود و نور هدايت در وجود او بيشتر گردد. اگر اين ثمره حاصل نشود، محضر قرآن درک نشده است.

———————————————————————–

1- احقاف/آيه 12

2- نجم/آيه3و4

3- مستدرك‏الوسائل /ج : 4 /ص : 337

4- مستدرك‏الوسائل/ج 4 /ص 237

5- اعراف/آيه 143

6- الكافي/ج 8 /ص 386

7- بحارالأنوار/ج 35 /ص 403

8- وسائل‏الشيعة/ج 6 /ص 168

9- مزمل/آيه 20

10- غررالحكم/ ص 113

11- الكافي /ج 3 /ص 242

12- ص/آيه29

13- مستدرك‏الوسائل/ج 4 /ص244

14- وسائل‏الشيعة/ج 6 /ص 174

15- وسائل‏الشيعة /ج 6 /ص 175

16- مستدرك‏الوسائل /ج4 /ص

 نظر دهید »

شیخیه باب اندیشه های بهائیت

07 آبان 1395 توسط طيبه قيدي

شیخیه فرقه اى است كه در قرن دوازدهم هجرى توسط شیخ احمد احسایى به وجود آمد. پیروان این فرقه مجموعاً از مردم بصره، حلّه، كربلا، قطیف، بحرین و بعضى از شهرهاى ایران بودند.[۱]

این فرقه نام هاى مختلفى دارد كه عبارتند از: ۱. شیخیه؛ ۲. احسائیه؛ ۳. احمدیه؛ ۴. ركنیه؛ ۵. كشفیه؛ و…

رئیس فرقه، شخصى به نام شیخ احمد احسایى است كه در ماه رجب سال ۱۱۶۶ در روستاى مطیرفى واقع در منطفه احساء در شرق عربستان به دنیا آمد و در ذیقعده سال ۱۲۴۱ فوت كرد.[۲] وى در منطقه احساء، تحصیل كرده و براى ادامه تحصیلات به نجف و كربلا مى رود و از برخى علما اجازه اجتهاد میگیرد. در مدت تحصیل به مطالعات فلسفى هم روی مى آورد و تعبیرات فلسفى قدیم متأثر از آثار سهروردى را با اخبار اهل بیت (علیهم السلام) درهم مى آمیزد و روش جدیدى را بنا مى نهد. و در فلسفه هم نظراتى خلاف نظر علماء بیان كرده است. مثلا قائل است كه: وجود و ماهیت هر دو اصیل هستند. حكیم الهى حاجى سبزوارى در بحث اصالة الوجود مى فرماید: از معاصران ما برخى قواعد حكمت را قبول ندارند و به «اصالت وجود و ماهیت» قایل شدند و در بعضى از آثار خود آوردند كه وجود منشأ كارهاى خیر و ماهیت، منشأ كارهاى شر است و همه این آثار، اصیلند. پس منشأ صدور آنها به طریقه اولى، اصیل خواهد بود. علامه حسن زاده آملى مى فرمایند: شیخ احمد احسایى كه قائل به اصالت وجود و ماهیت است و قواعد فلسفى را معتبر نمى داند، بدون آنكه متوجه باشد در گرداب ثنویت (و شرك) افتاده است كه قائل به یزدان و اهریمن هستند و سهمى از توحید ندارند.[۳]

مهم ترین موارد اختلاف شیخیه با دیگر مسلمانان عبارت است از:

۱. معاد؛ شیخ در بحث معاد همانند دیگر مسلمانان، قائل به معاد جسمى و روحى نیست بلكه آن را روحانى مى داند و از آن به «هور قلیایى» كه نوعى جسم لطیف است تعبیر مى كند.[۴] شیخ احمد دو جسم براى آدمى قائل است:
الف) كالبد ظاهرى كه از عناصر زمانى و عوارض حیات دنیوى است و در قبر، تجزیه و زوال مى پذیرد و عناصر آن به طبیعت برمى گردد.
ب) جسد هور قلیایى كه فناپذیرى جسد اول را ندارد و در قیامت برانگیخته خواهد شد كه همان سرشت اولیه اى است كه بر آن خلق شده و در قبر باقى مى ماند.[۵]
به تعبیر دیگر؛ بعد از انحلال و متلاشى شدن جسم، عنصرى كه باقى مى ماند جسم لطیفى است كه هورقلیا نام دارد. هورقلیا ظاهراً كلمه اى سریانى است و همان قالب مثالى مى باشد و از اصطلاحات فلسفى شیخ احمد احسایى است. او معتقد است آنچه كه در روز رستاخیز محشور شود همین جسم مثالى و هورقلیایى است كه ثواب و عقاب اخروى به همین جسم بر مى گردد.[۶]

۲. معراج؛ شیخ احسایى، اصل معراج پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) را پذیرفته است و قائل به جسمانى بودن آن نیز مى باشد ولی تفسیرى در جسمانى بودن معراج دارد كه با دیدگاه مسلمانان تطبیق ندارد.
او مى گوید: پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) در هر فلكى از افلاك، جسمى متناسب با جرم و جسم آن فلك بر خود مى گرفت تا خرق و التیامى لازم نیاید و ورود در افلاك مختلف براى بدن ظاهرى و جسمانى او مشكل ایجاد نكند.[۷] بدن پیامبر لطیف تر از آسمان ها بود و جسم لطیف و بدن هورقلیایى او به آسمان رفت، از این رو پاره شدن آسمان ها و خرق التیام لازم نمى آید.[۸]

۳. ركن رابع؛ یكى دیگر از عقاید شیخیه، اعتقاد به ركن رابع است. آنان معتقدند كه اصول دین، منحصر بر چهار اصل: توحید، نبوت، امامت و ركن رابع است.
به نظر شیخیه، ذکر عدالت و معاد در اصول اعتقادات لازم نیست.[۹] و با حذف اصل معاد و اصل عدالت از اصول عقاید، آنان قائل به اصل ركن رابع شدند و مى گویند: چهارمین اصل از اصول دین، قائل شدن به ركن است كه همان شناخت شیعه كامل مى باشد. او، مبلغ و ناطق اول است و واسطه بین شیعیان و امام غایب خواهد بود و احكام را بلاواسطه از امام مى گیرد و به دیگران مى رساند. اصل ركن رابع را حاج محمد كریم خان كه از بزرگان شیخیه است بنا نهاد و پیروان حاج محمد كریم خان را كه در كرمان بودند ركنیه لقب دادند و این اصل، مورد قبول شیخیه آذربایجان نبود.[۱۰]
كریم خان قاجار در مورد این اصل مى گوید: شیعه نیازمند به عالمى است كه احكام شریعت را در عصر غیبت از او اخذ نموده و او همان ركن رابع است كه به سبب ظلم حاكمان، مخفى بود تا اینكه مصلحت الهى بر ظهور ركن رابع، اقتضاء نمود؛ لذا شیخ احمد احسایى و بعد از او، سید كاظم رشتى ركن رابع بودند كه بعد از آنان تا ظهور امام حجت، زمین خالى از ركن رابع نخواهد ماند.[۱۱] همین گونه تفكرات فرقه شیخیه، سبب شد كه بعدها اشخاصى مانند محمد على باب، ادعاى باب المهدى كنند و خود را همان انسان كامل كه رابط بین حضرت مهدى(علیه السلام) و مردم است معرفى نماید.

۴. عقیده شیخیه در مورد امام عصر(علیه السلام)؛
شیخ احمد احسایى، وجود امام عصر(علیه السلام) و ظهور او را از اصول مسلم و حتمى مى دانست ولى مى گفت: امام در یك عالمى غیر از این عالم مادى، سكونت دارد و از آنجا، بر همه عالم حكم فرمایى و حكم رانى دارد و روزى كه خدا به او اجازه دهد در این عالم ظاهر خواد شد و عالم را پر از عدل و داد خواهد كرد.
«كنت دوگوبینو» وزیر مختار اسبق دولت فرانسه در دربار ایران، در كتاب «سه سال در ایران» درباره این تفكر شیخیه مى نویسد: شیخى ها بر سر یك موضوع با شیعه اختلاف دارند و آن، چگونگى امام دوازدهم یعنى مهدى(علیه السلام) است. شیعیان مى گویند: امام دوازدهم زنده است و با قالب جسمانى، روزگار مى گذراند ولى شیخى ها مى گویند: امام دوازدهم با قالب روحانى زنده است.[۱۲] پیروان شیخ، همان عالم هورقلیا و تجرد روح و جسم را در این مسأله هم مطرح كردند و چون طول عمر امام زمان(علیه السلام) را با موازین فلسفه و ذوق فلسفى خود سازگار نمى دیدند قائل شدند كه روح حضرت، در بدن هورقلیایى زندگى مى كند.[۱۳]

۵. غلو شیخیه در مورد ائمه اطهار(علیهم السلام)؛
شیخیه در مقام ائمه معصومین(علیهم السلام)، راه غلو را پیموده و براى آنها ربوبیت قائل شدند؛ لذا آنها را از فرقه هاى غلات به شمار آورده اند.[۱۴]
با بررسى افكار و اندیشه هاى این فرقه، غلو آنان در مورد ائمه(علیهم السلام) روشن است. حتى آنان تمام صفات خداوند را به ائمه نسبت مى دهند و مصداق آن را امامان مى دانند. سید كاظم رشتى كه از شاگردان بارز شیخ احمد احسایى و جزو رئیسان این فرقه است به صراحت این عقیده را بیان كرده است.
«اختص اسم الله بالنبی و اسم الرحمن بالوصی»[۱۵] اسم الله، مختص پیامبر و اسم رحمان هم اختصاص به وصى پیامبر دارد.

آنها مى گویند: تمام ضمیرهایى كه در قرآن كریم ذكر شده است به پیامبر و ائمه اطهار(علیهم السلام) بر مى گردد نه به خدا زیرا خداوند متعال مورد اشاره قرار نمى گیرد. همچنین تمام صفات الهى به معصومین بر مى گردد.[۱۶]

«گلدتسیهر» در كتاب عقیده و شریعت در اسلام، درباره شیخیه مى نویسد:
در آغاز قرن نوزدهم میلادى، فرقه جدیدى ظهور كرد كه از مذهب شیعه اخذ شده است و آن مذهب شیخیه است كه پیروانش به روش «عنوصیه» هستند كه معتقد شد صفات الهى در اشخاص و اجساد حلول مى كند و آنان، قواى خلاقه دارند. و به تعبیر صاحب كتاب روضات الجنات، طایفه شیخیه، به منزله نصارى هستند كه درباره حضرت عیسى غلو كرده و به تثلیت قائل شده اند.[۱۷]

این عقاید و تفكرات دیگر كه از فرقه شیخیه بروز كرد سبب شد كه علماى اسلام در قبال آنان موضع بگیرند و حتى حكم به تكفیر آنان و غالى بودن این فرقه دهند.

[۱]. شریف یحیى لاین، معجم الفرق الاسلامیة، ص ۱۴۹.
[۲]. دكتر یوسف فضایى، شیخى گرى، بابى گرى، بهایى گرى و كسروى گرى، ص ۲۶.
[۳]. علامه حسن زاده آملى، شرح منظومه سبزوارى، ج ۲، ص ۶۵.
[۴]. شیخ احمد حسایى، شرح الزیارة الجامعة الكبیرة، ج ۴، ص ۲۷۷، چاپ دار المفید، بیروت.
[۵]. همان، ج ۴، ص ۲۶.
[۶]. دكتر محمد جواد شكور، فرهنگ فرق اسلامى، ص ۲۷۰، با مقدمه و توضیحات استاد مدیر كاظم شانه چى، چاپ آستان قدس رضوى.
[۷]. همان، ج ۴، ص ۲۶.
[۸]. حاج محمد خان، هدایة المسترشدین، ص ۱۸۲، و شیخى گرى، بابى گرى، بهایى گرى، دكتر یوسف فضایى، ص ۶۰.
[۹]. دكتر یوسف فضایى، شیخى گرى، بابى گرى، بهایى گرى، ص ۵۳-۵۲.
[۱۰]. دكتر محمد جواد شكور، فرهنگ فرق اسلامى، ص ۲۷۰-۲۶۹.
[۱۱]. آقا بزرگ تهرانى، الذریعة الى تصانیف الشیعة، ج ۲۵، ص ۱۶۹، ناشر دار الاضواء، بیروت، ۲۶ جلدى، به نقل از كتاب هدایة الاطفال، كریم خان قاجار.
[۱۲]. على ربانى گلپایگانى، فرهنگ فرق و مذاهب كلامى، ص ۳۳۸ـ۳۳۷، چاپ مركز جهانى علوم اسلامى.
[۱۳]. دكتر یوسف فضایى، شیخى گرى، بابى گرى، بهایى گرى، ص ۵۶.
[۱۴]. على ربانى گلپایگانى، فرهنگ فرق و مذاهب كلامى، ص ۲۳۸.
[۱۵]. سید كاظم الرشتى، شرح الخطبة التطنجیة، ص ۳۵۲.
[۱۶]. دكتر علاء الدین السید امیر محمد الكاظمى القزوینى، عقاید الشیخیة، ص ۵۷، الطبعة الاولى، ۱۴۳۲ (هـ ق)، ۲۰۰۳ میلادى.
[۱۷]. على ربانى گلپایگانى، فرهنگ فرق و مذاهب كلامى، ص ۳۴۱ـ۳۴۰، و روضات الجنات، ص ۲۸۷ـ۲۸۵.

 

 1 نظر

بزرگداشت چی ؟ عرفان یا سماع ؟!...

07 مهر 1395 توسط طيبه قيدي
بزرگداشت چی ؟ عرفان یا سماع  ؟!...

تقویم راکه ورق میزنیم گاه در کنار شماره های ایام نوشته شده روزبزگداشت بوعلی سینا… روزبزرگداشت خواجه نصیر .. وقص علی هذا.

هشتم مهر راهم نامیدند روزبزرگداشت مولوی ، تااسم مولوی به گوش میرسد،  آدمی به یاد دیوان شمس ومثنوی معنوی و بشنوازنی و صدها بیت وغزل معروف می افتد وگاه تمام ابیات دوران دبیرستان که باید حفظ میکردرا به خاطر می آورد که قبل آن دربیوگرافی نوشته شده بود” مولوی عارف الی الله وسالک راه حق “و…

بزرگترکه شدیم،  دیدیم عجب کلاه گشادی به سرمان کردند؛  که عرفان رادرشعروشاعری جستیم و عارف رادرابیات ادبی یافتیم .

عرفان ، مفهومی آشناو واژه ای ژرف ؛ عرفان ، عروج صالحان وغایت آفرینش انسان ومیعاداصلی مومنان است ( درتفسیر آیه وماخلقت الجن والانس الالیعبدون درروایت آمده است که مراد ازعبادت ، معرفت وعرفان به خدای بی همتاست )

عرفان ؛ تجلی “الله” درمعرفت بشری است .( ازامام صادق علیه السلام دربحارالانوارروایت شده که حضرت فرمودند : ” لقدتجلی الله فی کلامه” یعنی خدادرکلام خودقرآن تجلی کرده است باتوجه به این مطلب ، انبیا وامامان معصوم ، عارفان حقیقی هستند که حامل معارف الخی هستند ومحل تجلی حق به همان معنی که در خطبه 147 نهج البلاغه هم این مضمون بیان شده )

وخلاصه آنکه عرفان ؛ عرفان ناب محمدی وعلوی ، اقیانوسی بیکران وفضایی بی پایان است که ازتصوروبیانش آدمی عاجزاست

 دراینکه مولوی یکی از چهره های نامداردرادب فارسی است شکی نیست. مولوی از جمله شاعرانی است که شعررا، نه برای هنرشاعری ، که ابزاری برای افکاروعقاید واحساسهای خودبرگزیده است .

بدون تردید ملای روم ازامتیازهای فراوانی برخورداراست ومتقابلا اشتباهات وضعفهایی نیز دارد چه درعرصه محتوی وچه درعرصه الفاظ  که دراین موارد کتب بسیارنوشته شده ودرحدواندازه ادبیات من نیست  

امااین نوشتارتنها به  برسی پدیده شگفت انگیزبا اهمیت؛  افکارو وعمل واشعا ر مولوی بنام ” سماع"  پرداخته است . خلاصه آنکه پس از مدتی خواندن مطالب گوناگون وسرک کشیدن در مقالات دیگران و برسی نقد واندیشه مولوی آنچه فهم من اجازه میدهد به صراحت بگویم این است که

 ( مولوی شاعربزرگ پارسی؛  یک سماع گرای افراطی است نه عارف الی الله .)   با خواندن مطالب زیر تصدیق گفته خودرا به خوانندگان می سپارم.  امید که  این نوشتار مقبول حق واقع شود . یاعلی .

مولوی به گواه تاریخ یکی از شخصیتهای افراطی و پر حرص در عرصه ی سماع است.یکی از نویسندگان علاقه مند به مولوی مینویسد :

مولانا عاشق سماع و رقص بوده و آهنگهایی که (مطربان و نوازندگان) هنگام سماع (برای وی) مینواخته اند غالبا شاد و شفاف و پرجنبش و پویا بوده است.1 مکتب و طریقه ی مولوی در تاریخ تصوف و عرفان نیز به عنوان مکتب “وجد و سماع و عشق و ترانه” شناخته شده است.

وی در این راه از هر فرصت و موقعیتی برای برپایی بساط سماع استفاده میکرد: شب2 ، روز ، خانه ، مدرسه3 ، کوچه ، بازار4 ، حمام 5، بیابان 6، عروسی ، عزا 7،وقت نماز 8،و…. برای او فرق نمیکرد!

سلطان ولد فرزند و شاهد گویای حالات مولوی – وضعیت مولوی را بعد از فراق شمس تبریزی چنین تصویر میکند : یک نفس بی سماع و رقص نبود روز و شب لحظه ای نمی آسود 9 خلاصه از مراسم ختنه ی فرزندش تا مراسم تشییع جنازه ی خلیفه اش (صلاح الدین زرکوب) ، پهنه ی سماع مولوی بوده است. مولوی ، ابوسعید ابوالخیر (صوفی سده ی 4 و 5 ) را که هم مسلک وی در رقص و سماع و پایکوبی است ، می ستاید و او را سعادتمندی شایسته ی اقتدا میداند: این سعادتهای دنیا هیچ نیست آن سعادت جو که دارد بو سعید 10

مولوی سماع را “قضای جان عاشقان” ، “نماز عشاق” ، “آرام جان” ، “پیغام پنهانیان دل” ، “برتر از هر دو جهان” ، “نردبان آسمان” ، “رحیق حلال” و …. معرفی میکند : پس غذای عاشقان آمد سماع که درو باشد خیال اجــــــــتماع 11 ********************* ســــــماع آرام جان زندگان است کسی داند که او را جانِ جانست 12 *********************

اگر چه بلنــــــد است بام هفتم چـــرخ گذشته است از این بام نردبان سماع 13 ********************* برون ز هر دو جهانی چو در سماع درآیی برون ز هر دو جهانست این جهان سماع 14 ********************* سماع چیست ز پنهانیان دل پیغام دل غریب بیابد ز نــــــامه شان آرام 15 ********************* تن و دلی که بنوشید از این رحیق حلال بر آتش غم هجران حرام گشت حــــــرام 16

سماع در تاریخ تصوف سابقه ی چندصد ساله داشت اما مولوی چنان معرکه هایی از ساز و آواز و پای بازی در قونیه برپا می کرد که تاریخ صوفی گری کمتر به یاد داشت! 17

انرژی جنبشی و حرص و ولعِ سیر نشدنیِ وی به سماع ، برخی صوفیان و هم مسلکان وی را نیز به سماع وا میداشت! حتی دست آموزان و مریدان وی از همراهی با او عاجز می ماندند! نوازندگان و خوانندگان – همه ی کثرت و تعدد آنها – از نفس می افتادند 18، اما مولوی همچنان میچرخیدند!

مولوی در سماع بارگی از استاد خویش “شمس تبریزی” نیز پیشی گرفته بود.یک روز و دو روز و بیش تر و – به تعبیرهای اغراق آمیز افلاکی – گاهی تا یک هفته 19 و یک ماه 20 سماع مولوی ادامه میافت. آوازه خوانیِ تنها(همراه با رقص) ، اشتهای مولوی را سیر نمیکرد ، “طبل” 21 ، “نی” 22 ،دایره”،بویژه “رباب” (شبیه طنبور) باید ، تا مرغِ جان وی در آسمان تصوف و عرفان به پرواز درآید. او مرده و کشته ی “رباب” 23 بود ، برای آن شعر میگفت و غزل می سرایید ، تعظیم و تقدیسش میکرد ، با آنان که به رباب بی حرمتی میکردند ستیزه و تندی میکرد. 24 چنان در سماع و چرخ و رقص غرق میشد که گاهی “تنها لباسِ او” ار بدنش بیرون می آمد و وی متوجه نمی شد!! 25 معرکه ای داغ بود و پرهیجان!

مولوی پای بر زمین میکوبید و نعره ها میزد، شعر میگفت و غزل می سرایید ، داغ میشد و خیره خیره نگاه می کرد.گاه سنایی را در قیافه ی قوٌالان (آوازه خوانان) مجسم میدید ، گاه حسام الدین را در آغوش می کشید و مغازله گرانه می گفت : بیا دین من! بیا ایمان من! بیا جانِ من! بیا سلطان من! 26 باری گویا محفل “دیثی رامب” 27 بود و “آپولو” (الهه ی موسیقی) از کوه های “پارناس” 28 یونان پایین آمده و در سرزمین روم و شهر قونیه ظهور کرده بود:29 امروز سماعـــست و سماعـــست و ســـــــماع نور است و شعاع است و شعاع است و شعاع 30

******************************* صــــلا ای صـــوفیان کــــامروز باری سماعست و نشاط و عیش و آری 31 مولوی خود را “سماع باره” ، “رقصان دین” ، “رقاص ترین درخت” و … میخواند! قومی شده رقصــان دین با صــد هزاران آفرین قومی دگر منکر چنین اندر سَفَه رقصان شده 32 ******************************* رقصـــان تر درخت درین باغـــــها منم زیرا درخت بختم و اندر سرم صباست 33 ملاي رومي در محضر “شمس تبريزى”،عاشورا را به شادي و رقص و پاى‏كوبي مى ‏نشيند، نه به ماتم و اشك و اندوه!! “

شمس تبريزى” مى‏ گويد:“خجندى” بر خاندان پيامبر مى‏گريست، ما بر وي مى‏گريستيم، يكي به خدا پيوست، بر وي مى‏گريد…![ نقدى بر مثنوي، 97، به نقل از مقالات شمس، به نقل از خط سوم،]

اين‏جا بايد گفت: پس تو بايد – العياذ بالله – بر حال عرش و كرسي و لوح و قلم و زمين و آسمان كه همه بر حسين علیه السلام گريستند، بلكه بايد بر حال پيامبر و اميرالمؤمنين صلوات للّه‏ عليهما و آلهما و… هم گريه كني كه حتي قبل از واقعه جگرگداز عاشورا بر حسين‏شان گريستند، و زمين و زمان را به سوختن و گداختن فرمان راندند، و عالم را در سوگ آن جانِ جانان به اندوه و ماتم ابدي نشاندند! بايد از كساني كه مى ‏كوشند بديهيات را انكار كرده، و منحرفان از مسیر حق را شيعيانِ اهل تقيه و مدارا معرفي كنند، پرسيد كه: آيا در همان شرايطي كه “شمس خجندى” بى ‏پروا از استهزاي دشمنان اهل‏بيت نبوت علیهم السلام ، بر شهيد مظلوم كربلا گريه مى‏ كرد، تقيه امثال مولوی اقتضا مى‏ كرد كه بر اساس خيالات خود به اجتهاد در مقابل نصوص بي حد و حصر برخيزند، و سوگواري بر امام شهيدان را مسخره كنند؟! يا اينكه خود را از سيده كائنات زهراي اطهر عليها السلام ، برتر دانسته، او را “زاهده بى‏ معرفت” بدانند و خود را “عارف واصل”؟!

آيا كدامين سني مذهبي جرئت چنين جسارتي به ساحت قدس و طهارت والا ولية‏ اللّه‏ عظماي خداوند، فاطمه صديقه عليها السلام را دارد، تا اينكه جسارت او عذر اين معاندان باشد؟! “

مولوى” نيز، سوگواري شيعيان برای امام مظلوم خويش را شدیدا مذمت نموده و مى ‏گويد: روز عاشورا همه اهل حلب —- باب انطاكيه اندر تا به شب گرد آيد مرد و زن جمعي عظيم —- ماتم آن خاندان دارد مقيم ناله و نوحه كنند اندر بكا —- شيعه عاشورا براي كربلا بشمرند آن ظلم‏ها و امتحان —- كز يزيد و شمر ديد آن خاندان نعره‏ هاشان مى‏رود در ويل و وشت —- پر همي گردد همه صحرا و دشت خفته بودستيد تا اكنون شما —- كه كنون جامه دريديت از عزا پس عزا بر خود كنيد اي خفتگان —- زانك بد مرگيست اين خواب گران روح سلطاني ز زنداني بجست —- جامه چه دْرانيم و چون خاييم دست چون كه ايشان خسرو دين بوده ‏اند —- وقت شادي شد چو بشكستند بند

پدیده شگفت‌تری از سماع مولوی برپایی «سماع زنانه» توسط مولوی است! در این مراسم (يعني مراسم سماع صوفیانه – زنانه)، مولوی خود ستاره اصلی رقص و وجد عرفانی است و زنان – که برخی از آن‌ها از شاهزادگان و اشراف هستند- بر گرد او پروانه‌وار حلقه می¬زنند و بعد از ایراد سخنانی توسّط مولوی، مراسم چرخ و رقص با خوانندگی کنیزکان خواننده و نوازنده درباری آغاز می‌شود و تا نیمه¬های شب ادامه می¬یابد.

اينك متن یکی از گزارش¬های «سماع زنانه» مولوی براي آگاهي بيشتر از موضوع درج مي‌شود: « از کـُمَّلِ [= بـزرگان] اصحاب مـنقول است که: هـر شب آدینه، مجموعه خواتین اَکابر [= همسران بزرگان] قونیه پیش خاتون [= همسر] امین¬الدّین¬میکائیل، که نایب خاص سلطان بود، جمع می¬آمدند و لابه‌ها[التماس ها] می‌کردند که البته [از] حضرت خداوندگار [= مولوی]، [برای برپایی مراسم سماع] دعوت کند. چه، حضرتش را بدان خاتون آخرت، از حد بیرون التفات و عنایت‌ها بود و او را شيخ خواتین می¬گفت. و چون آن جماعت [= زنان] جمع شدندی… بعد از نمازعشاء، حضرت مولانا، بی‌زحمت [= بی‌مزاحمت و] تنها و تنها [= به تنهایی] پیش ایشان رفتی و در میانه ایشان [= زنان] نشسته، هَمَشان [= همه آنـها] گرد آن قُطب [= مولوی] حلقه گشتندی و بر او گشتندی… و حضرتش در میان گل و گلاب غرق عرق گشته تا نصف¬اللیل به معانی و اسرار و نصایح مشغول شدی.

آخرالامر کنیزکان گوینده [= آوازه‌خوان] و دفّافانِ [= دایره‌زنان] نادِر و نای‌زنان [= نی زنان]، از [گروه] زنان، [به خوانندگی و نوازندگی] سرآغاز کردندی و حضرت مولانا به سماع شروع فرمودی و آن جماعت به حالی می¬شدند که سر از پا و کلاه از سر ندانستندی…» (مناقب¬العارفین، ص490). کتاب مولانا¬ جلال¬الدّین نیز این داستان را نقل کرده است. مورد دیگر از سماع زنانه، برپایی سماع در خانه مریده، «نظام¬خاتون» است که در همان مدرک آمده است (مناقب¬العارفین، ص 601). البته برپایی سماع با حضور زنان در میان صوفیه، کم و بیش وجود داشته است. علاءالدّوله¬ سمنانی در «چهل¬مجلس» (ص، 258) و دیگران اشاره¬هایی به این مطلب دارند.

در مفتاح¬ الجنّات آمده است:«… و وقت باشد که مستورات [= زنان] نیز درآرند برخی به نظاره و برخی خود دعوی کنند که ما عین کاریم و مردان و زنان به هم در یک خانه آیند و خود را محرم یکدیگر دانند…(مقدمه¬مفتاح¬الجنّات، ص 44)». اوردالاحباب از قول یکی از مشایخ تصوّف می¬نویسد: « من که ابوطالب¬ام، مروان قاضی را دریافتم، او را کنیزکان بودند مُغَنّيَه [= آوازه خوان] که به جهت اهل تصوّف آماده داشته بود، هر وقت اهل تصوف را جمع کردی و سماع دادي. » آنچه موجب امنیت خاطر و جرأت مولوی در برپایی محافلِ سماعِ اینچنینی و زیاده روی در این موضوعِ نه چندان خوشایند در ذائقه ی مسلمانان می شد (جدا از اعتقاد و عقاید وی) حمایت همه جانبه ی حکم رانان و امیران سلجوقی ، بخصوص “معین الدوله پروانه” حاکم واقعی و پرقدرت و همه کاره ی قونیه و روم بود. معین الدوله خود گرایش صوفیانه داشت و مشایخ تصوف ، چون فخرالدین عراقی ، صدرالدین قونوی ، مولوی و دیگران را مورد حمایت قرار میداد. بخش زیادی از مخارج مولوی و یاران وی (همچنین هزینه ی محافل سِماع) نیز ، از کمکهای پروانه و شخصیتهای دیگری چون امیر معتزّ خراسانی ، همسر سلطان سلجوقی ، علم الدین قیصر و … تأمین می شد. _____________________________

1) موسیقی شعر ص 401

2) مناقب العارفین 471

3) همان 471 و 557 و 216

4) همان 356

5) همان 294

6) همان 436

7) همان 231 و 233

8 ) همان 395

9) مولانا جلال الدین ، 149 و 150

10 ) کلیات شمس تبریزی ، ط نگاه ، 336

11) مثنوی ، ط وزارت ارشاد 552

12) کلیات شمس تبریزی ، ط نگاه ، غزل 339

13) همان غزل 1295

14) همان غزل 1295

15) همان غزل 1734

16) همان غزل 1734

18) مناقب العارفین 406

19) افلاکی مینویسد : …بعد از آن به سماع مشغول شد تا نه شبانه روز…. . مناقب العارفین 487

20) همان 294

21) همان 211

22) همان 490

23) همان 484

24) مولوی به نقل از افلاکی – در پاسخ اعتراض علما ، به علاقه ی مفرط وی به رباب ، می گفت :”والله ثم والله سر گورشان رباب خواهند زد”. مناقب العارفین 562.

25) روزی در مدرسه ی مبارک تواجد نموده در سماع مست شده بود و تمامتِ جامها(جامه ها) به گویندگان(آوازه خوانها) بخشیده با تای پیراهن ، عریان رقص می کرد.از ناگاه گرِهِ آزار(شلوار – لنگ) گشوده شد ، همانا که حضرت چلپی حسام الدین چست (چالاک) برجست و حضرت مولانا رادر کنار گرفته ، فرجی(نوعی لباس) در (وی) پوشانید و به سماع شروع فرمود. مناقب العارفین 602.

26) ….آن شب حضرت مولانا شورهای عظیم میکرد و نعره های پیاپی میزد…همچنان حضرت مولانا به سوی چلپی حسام الدین نگران (نظاره گر) گشته ، فرمود : بیا دین من! بیا ایمان من! بیا جانِ من! بیا سلطان من! پادشاه حقیقی و حضرت چلپی نعره ها میزد و اشکها می ریخت… مناقب العارفین 100

27) دیثی رامب Dithyramb در زبان یونانی به معنای آواز و رقص شوریده و دیوانه واری است که در جشنواره های مذهبی یونانیان کهن به افتخار “دیونوسِ” خدا برگزار میشده است.

28) پارناس نام کوهی است که بنا به اسطوره های یونان قدیم ، آپولُن خداوند شعر و نُه خواهری که فرشتگان نگهبان هنرهای زیبا بودند در آن زندگی می کردند (فرهنگ اصطلاحات ادبی ص 53).

29) موسیقی جادوی عشق و عرفان مولوی بود. حتی اگر موسیقی نواز ، ارمنی شراب خوار بود ، مستحق لطف و عطای وی بود.همه نوع هم رقص و هم سماع داشت: پیر مردان ، جوانان و حتی به نقل افلاکی مجلس سماع زنانه نیز داشت و کنیزکانِ آوازه خوان (در آن مجلس) موسیقی و سرود عرفانی مینواختند و میخواندند(مناقب العارفین 490 ). اگر هنگام نماز بود و صدای مؤذن به الله اکبر بلند ، (گاه) مولوی –به نقل افلاکی- در گرماگرم رقص بود و بی اعتنا به دعوت مؤذن ، که : سماع داعی جان است و اذان (نماز) داعی جسم!!!(همان 395). اگر فقیهان و صوفیانِ معتدل ، فریاد اعتراض بر می آوردند ، باکی نداشت و میگفت : والله آهن سرد می کوبند! (همان 562).

30) کلیات شمس تبریزی ، ط نگاه ،1361

31) همان غزل 2665

32) همان غزل 1242

33) همان غزل

 

ادامه »

 1 نظر

فلسفه سیاه پوشیدن درعزاداری حسینی

04 مهر 1395 توسط طيبه قيدي

يکي از مصاديق عزاداري، پوشيدن لباس سياه است که از لوازم عزاداري در برخي از ملل نيز بحساب مي آيد، يعني امري عرفي است.

بخش اول: سيره ي اهل بيت (ع) در سياه پوشي براي امام حسين (ع)

1- زماني که خبر شهادت امام حسين (ع) به ام المؤمنين، ام سلمه (س) رسيد، چادري در مسجد پيامبر خدا برپا کرد و در آن نشست و لباس مشکي بر تن نمود. عن اُمّ سَلَمَةَ انّها لَمّا بَلَغَها مَقتَلُ الحُسين ضَرَبَت قُبّةً في مَسجِدِ رسول الله (ص) جَلَسَت فيها و لَبيسَت سَوادً. [شرح الاخبار قاضي نعمان/ ج3 / ص171/ح1919]
2- وقتي حسين بن علي (ع) کشته شد زنان بني هاشم لباس سياه و خشن بر تن کردند و از گرما و سرما شکوه نکردند، علي بن الحسين (ع) در سوگواري آنها، غذا تهيه مي کرد. لَمّا قُتِلَ الحسينُ بنُ علي (ع) لَبِسنَ نِساءُ بني هاشم السّوادَ وَ المُسوح وَ كُنّ لا يَشتَكينَ مِن حَرّ و لا بَردٍ و كانَ عليُّ بنُ الحسين (ع) يَعمَلُ لَهُنّ الطّعامَ لِلمَأتم. [محاسن، احمد بن محمد برقي/ج2/ص195/ح1564]
سياه پوشيدن اين زنان تحت اشراف امام معصوم (ع) بوده است. نه تنها امام (ع) آنان را نهي نکردند بلکه خود نيز با تهيه ي غذا، در اين امر به آنان کمک کردند. شخص حضرت نيز 20 سال براي پدر بزرگوارشان عزاداري کردند.
3- سيف بن عميره نخعي کوفي از اصحاب بزرگوار امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) و از راويان برجسته و مشهور شيعه است. بزرگان علم رجال همچون شيخ طوسي در فهرست نجاشي در رجال، به وثوق او تصريح کرده اند. اين شخصيت ارزنده در رثاي سالار شهيدان قصيده اي بلند و جانسوز دارد که مشتمل بر 105 بيت است. يک بيت از قصيده حکايت مي کند که شيعيان در عصر امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) در عزاي امام حسين (ع)، لباس سياه مي پوشيدند.
” وَ البَس ثيابَ الحُزن يومَ مُصابِه ما بَينَ اَسوَدَ حالِکٍ اَو اخضر “
در روز عاشورا جامه هاي حزن و اندوه بر تن کن، جامه هايي به رنگ سياه تند.
در عصر آن دو امام بزرگوار با اين امر مخالفتي نشده و ائمه معصومين از اين کار نهي نکرده اند. سکوت امام (ع) علامت جواز و مشروعيت عمل است. سياه پوشيدن امري مشروع و جايز بوده است.


بخش دوم: بيان فتاواي مراجع تقليد شيعه در اين خصوص:
* فتواي مرحوم آيت الله العظمي ميرزا جواد تبريزي
1193- نظر حضرتعالي راجع به پوشيدن لباس سياه در ايام سوگواري سالروز شهادت هر يک از معصومين چيست؟ همچنين لباس مشکي در سراسر ماه هاي محرم و صفر چطور؟
بسمه تعالي. بعنوان اظهار حزن و اندوه بر مصيبت حضرت سيدالشهداء و ساير معصومين مستحب است. والله العالم [استفتائات جديد، ص453]
1199- پوشيدن لباس سياه براي سوگواري حضرت علي (ع) چگونه است؟
بسمه تعالي. از تعظيم شعائر است. والله العالم [ استفتائات جديد، ص454]
- الا يکره للمصلي لبس السواد؟ کيف نجمع بين هذا الحکم الشرعي و بين استحباب لبس السواد عزاءً علي الحسين (ع)؟
بسمه تعالي. لم يثبت کراهيّة لبس السواد لا في الصلاة و لا في غيرها . نعم ورد في بعض الروايات ما يستفاد منها کراهيّة لبس السواد و لکنها ضعيفه السند و مع الاغماض عن ضعفها فالکراهة في الصلاة بمعني کونها اقل ثواباً … و لبس السواد في عزاء الحسين و الائمه لاجل اظهار الحزن و اقامة شعائر المذهب مستحب نفسي و ثوابه اکثر من نقص الثواب في الصلاة . والله العالم [نقل از کتاب الشعائر الحسينيه فتاوي سماحة المرجع الديني آية الله العظمي ميرزا جواد تبريزي/ ص10 ]
- ما حکم اللباس الاسود في الصلاة ايام وفيات الائمة، هل هو مکروه؟
بسمه تعالي. اذا کان اللبس بداعي اظهار الحزن و تعظيم الشعائر فليس بمکروه. والله العالم [نقل از کتاب الشعائر الحسينيه فتاوي سماحة المرجع الديني آية الله العظمي ميرزا جواد تبريزي/ص 11]
* فتواي مرحوم آية الله العظمي فاضل لنکراني
2170- آيا پوشيدن لباس سياه در عزاي امام حسين و ديگر ائمه چنانکه مرحوم صاحب حدائق فرموده، رجحان دارد؟
بسمه تعالي. چون از مصاديق تعظيم شعائر است واجد رجحان شرعي مي باشد و عملاً بزرگاني چون مرحوم آية الله العظمي بروجردي در روز عاشورا از قباي سياه استفاده مي کردند.
2171- آيا نماز خواندن با لباس سياه مربوط به عزاداري امام حسين (ع) مکروه است؟
بسمه تعالي. چون لباس سياه علامت عزاداري سيد الشهداء است و عزاداري آن حضرت کمال رجحان دارد لذا نماز خواندن با آن نيز مکروه نمي باشد. [ جامع المسائل، جلد اول، ص621]
در پاورقي ص 622 و 621 جامع المسائل چنين مرقوم کرده اند:
و صاحب حدائق در ج 7 ص 118 فرموده است: ” بعيد نيست استثناء کردن پوشيدن لباس سياه در ماتم امام حسين (ع) از کراهت داشتن آن، زيرا روايات مستفيضه واردشده در امر به اظهار شعائر احزان” و سپس فرموده است: “مؤيد اين استثناء روايتي است که استاد ما مرحوم مجلسي از برقي در کتاب محاسن نقل کرده است” [مراد همان مورد دوم از روايات است که آن را نقل کرده ايم]
همچنين در ادامه پاورقي مرقوم داشته اند: مرحوم حاجي نوري در ج 3 مستدرک الوسائل ازطبع آل البيت ص327 رواياتي نقل فرموده و سپس آورده است در اين اخبار و قصص اشاره يا دلالت است بر عدم کراهت پوشيدن لباس سياه يا رجحان پوشيدن لباس سياه به جهت حزن براي اباعبد الله الحسين (ع) همانطوري که سيره ي کثيري از متشرعه در اين ايام است. [پاورقي جامع المسائل، ص622و 623]
* فتواي آية الله العظمي صافي گلپايگاني
- آيا کراهتي که در پوشيدن مشکي وجود دارد لباس عزاي امام حسين (ع) را هم شامل مي شود؟
بسمه تعالي. پوشيدن لباس سياه در عزاي امام حسين (ع) مانعي ندارد و مطلوب است.
- آيا نماز خواندن با لباس سياه مربوط به عزاداري امام حسين (ع) مکروه است؟
بسمه تعالي. پوشيدن سياه در عزاي سالار شهيدان مطلوب است و کراهت آن جبران مي شود ان شاء الله.
[نقل از کتاب مصباح هدايت حضرت سيد الشهداء امام حسين (ع) اثر آية اله العظمي صافي گلپايگاني 1431، ص53]


بخش اول: مواردي را از روايات و تاريخ بيان مي کنيم که گوياي سيره اهل بيت در عزاداري امام حسين (ع) است.
1- هنگامي که چشم زنان به کشتگان افتاد شيون کردند و بر صورتشان زدند.‏
« فَلَمّا نَظَرَتِ النِّسوَةُ إلى القَتلى صِحنَ وَ ضَرَبنَ وُجَوهَهُنَّ » [بحار الانوار،ج45،ص 58]
2- هنگامي که علي بن الحسين زين العابدين (ع) و خانواده اش بر يزيد که خداوند او را لعنت کند وارد شدند و سر حسين (ع) آورده شد و در برابر يزيد در داخل تشطي گذاشته شد ، او با چو دستي به دندانهاي پيشين امام زد… وقتي زينب (س) آن را ديد ، دست به گريبان برد و آن را پاره کرد و با صداي محزون که دلها را مي سوزاند فرمود: واي حسين!
أنّه لَمّا عليُّ بنُ الحسين (ع) و حَرَمُه علي يزيدَ لَعَنَه وَجيءَ بِرَأسِ الحسين(ع) وَ وُضِعَ بَينَ يَدَيه في طَشتٍ، فَجَعل يَضرِبُ ثَناياه بِمِخصَرَةٍ كانَت في يَدِه … فَلَمَّا رَأت زَيْنَبُ ذلک فَأَهْوَتْ إِلَى جَيْبِهَا فَشَقَّتْهُ ثُمَّ نَادَتْ بِصَوْتٍ حَزِينٍ تُقرِعُ الْقُلُوبَ: يَا حُسَيْنَاهْ… [بحارالانوار،ج 45، ص132]
3- امام زمان (عج) در زيارت ناحيه مقدسه فرمودند: « وَ أَسْرَعَ فَرَسُكَ شَارِداً وَ إِلَى خِيَامِكَ قَاصِداً مُحَمْحِماً بَاكِياً فَلَمَّا رَأَيْنَ النِّسَاءُ جَوَادَكَ … بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ لِلشُّعُورِ نَاشِرَاتٍ وَ لِلْخُدُودِ لَاطِمَاتٍ وَ لِلْوُجُوهِ سَافِرَاتٍ وَ بِالْعَوِيلِ دَاعِيَاتٍ » در اين هنگام اسب تو شيون کنان و شيهه کنان باسرعت به سوي حرمت بازگشت ، زنان که اين صحنه را ديدند از خيمه هاي بيرون آمدند در حالي که موهايشان پريشان بود بر سر و صورت خود مي زدند و با صداي بلند گريه و شيون مي کردند.
«شق الجيب»: گريبان چاک کردن، «ناشرات الشعور»: مو پريشان کردن، «لاطمات الوجوه»: به سر و صورت زدن، «صحن»: صيحه زدن، همه از بانويي سر زده است که در ر.ايات او را نائبة الزهراء (س) ناميده اند و تحت اشراف امام عصر خويش، حضرت علي بن الحسين زين العابدين (ع) بوده است. ايشان عمه خود و ساير زنان را نهي نکردند. پس عزاداري به اين شکل مورد تأييد معصوم است. عقيله بني هاشم با اين شدت عزاداري نه تنها به درگاه خدا گلايه نکرد بلکه فرمود: « ما رأيتُ الا جميلاً »
4- حضرت امام رضا (ع) فرمودند: قال الرضا (ع): « يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِيزَنَا بِأَرْضِ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ أَوْرَثَتْنَا الْكَرْبَ وَ الْبَلَاءَ إِلَى يَوْمِ الِانْقِضَاءِ فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ» [امالي صدوق،ص 111] براستي که روز حسين [يعني عاشورا] پلک ديدگان ما را به خون نشاند [يعني بايد خون گريست] و اشک ما را سرازير کرد و عزيز ما را در زمين کرب [اندوه] و بلا [سختي] گرفتار ساخت. آن زميني که براي ما اندوه و سختي تا روز قيامت به ارث گذاشت. پس بر مثل حسين (ع) گريه کنندگان، بگريند.
5- حضرت امام زمان (عج) در زيارت ناحيه مقدسه فرمودند: « فَلَأَنْدُبَنَّكَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ لَأَبْكِيَنَّ لَكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً حَسْرَةً عَلَيْكَ وَ تَأَسُّفاً عَلَى مَا دَهَاكَ وَ تَلَهُّفاً حَتَّى أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ وَ غُصَّةِ الِاكْتِيَاب » [بحارالانوار، ج98، ص101] پس همانا صبح و شب برايت ناله و ندبه کنم و از سر حسرت بر تو و تأسف بر آنچه تو را گرفتار ساخت و از روي دريغ و اندوه بجاي اشک برايت خون مي گريم تا آنکه بسبب سوز اين مصيبت و غصه سخت بميرم.
6- امام صادق (ع) در حديثي فرمودند: « وَ لِمِثْلِ ذلک فَلْتَدُرَفِ الدُّمُوعُ وَ لْيَبْكِ الْبَاكُونَ وَ ليَنْدُبِ النَّادِبُونَ وَ لْيَصْرُخِ الصَّارِخُونَ وَ يَضِجّ الضاجّونَ وَ يَعِجَّ الْعَاجُّونَ » [زادالمعاد، ص491/ بحارالانوار ،ج99،ص106] و براى امثال آن بزرگواران بايد اشکها روان شود و بايد بگريند گريه کننندگان و ندبه و افغان کنند و شيون از دل برکشند و ضجه و زاري کنند و ناله جان سوز سر دهند و صداها را به گريه بلند کننند و خاک بر سر بريزند.

7- حضرت امام صادق (ع) فرمودند: « وَ لَقد شَقَقنَ الجُيوب وَ لَطَمنَ الخُدود الفاطِميات عَلَي الحسينُ بنُ علي (ع) و َعَلي مِثلِهِ تَلطِمُ الخُدود وَ تَشقُ الجُيوب » [تهذيب الاحکام شيخ طوسي، ج8، ص325] هر آينه چاک زدند گريبانها را و لطمه زدند صورت ها را زنان فاطمي بر حسين بن علي (ع) و بر مانند آن بزرگوار مي شود لطمه بر صورتها زد و گريبانها چاک زده مي شود.

بخش دوم: فتاوي مراجع تقليد در جواز سينه زدن، زنجير زدن و برهنه شدن.
* مرحوم آيت الله العظمي تبريزي
1994- آيا لخت شدن و سينه زدن به گونه اي که سينه عزادار قرمز شود يا گاهي خون ريزي کند جايز است؟
بسمه تعالي. مانعي ندارد. و الله العالم
1995- آيا سينه و زنجير زدن در مراسم عزاداري ائمه (ع) در صورتيکه بدن سرخ شده و يا زخم شود جايز است؟
بسمه تعالي. مانعي ندارد. و الله العالم
1996- آيا براي عزاداري حضرت اباعبدالله الحسين (ع) جايز است با بدن عريان و به صورت شديد سينه زني شود و بدن قرمز شود؟
بسمه تعالي. مانعي ندارد. و الله العالم
2012- سينه و زنجير زدن در عزاداريها بصورتي که به کبود شدن و حتي جاري شدن خون از بدن بيانجامد چه حکمي دارد؟
بسمه تعالي. مجرد کبود شدن در صورتيکه ضرر کلي در بين نباشد مانعي ندارد. و الله العالم
[استفتائات مرحوم آيت الله العظمي تبريزي، ص453و 456]
- ما هو رأيکم المبارک في لبس السواد و اللطم علي الصدور اثناء احياء مراسم العزاء لسيد الشهداء في شهر محرم الحرام و باقي الائمة الاطهار؟
بسمه تعالي. لا اشکال و لاريب و لا خلاف بين الشيعة الاماميّة في ان اللطم و لبس السواد من شعائر اهل البيت و من المصاديق الجليّة الآية « ذَ?لِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» کما انها من مظاهر الجزع الذي دلت النصوص الکثيرة علي رجحانه في مصائب اهل البيت (ع)و مآتهم . و من يحاول تضعبف هذه الشعائر او التقليل من اهميتها بين الشباب الشيعه فهو من الآثمين في حق اهل البيت (ع) و من المسئولين يوم القيامة عمّا اقترفه في تضليل الناس من جهة مظالم الائمة ثبّت الله المؤمنين علي الايمان و الولاية . والله الهادي الي سواء السبيل.
- انه ليس من الضروري اللطم علي المعصومين مادام الحزن موجوداً في القلب ما رأي سماحتکم في هذا؟
بسمه تعالي. لا يکفي الحزن في القلب في اقامة الشعائر علي المعصومين بل ينبغي في تحقيق شعار الحزن اظهار البکاء و التباکي و اللطم لتنبيه الناس علي ما جري عليهم من المظلومية. و الله العالم
[نقل از الشعائر الحسينيه، فتاوي سماحة المرجع الديني آية الله العظمي التبريزي]
* آيت الله العظمي صافي گلپايگاني
س: آيا گريه کردن زنها با صداي بلند در مجالس عزاي ائمه اطهار بخصوص حضرت سيد الشهداء (ع) با توجه به حضور مردان نامحرم در مجلس مذکور جايز است؟
بسمه تعالي. اشکال ندارد.
س: چاک زدن گريبان و بر سر و صورت زدن در مصيبت امام حسين (ع) حکمش چيست؟
بسمه تعالي. بر سر و صورت زدن و گريبان چاک زدن در مصيبت آن بزرگوار مانعي ندارد.
س: خراشيدن صورت در مراسم عزاداريبراي امام حسين (ع) در صورتيکه منجر به کنده شدن پوست و گوشت و جاري شدن خون شود چه حکمي دارد؟
بسمه تعالي. در صورتيکه ضرر معتد به نداشته باشد اشکال ندارد.
س: آيا ملاک صحيح در کيفيت عزاداري و سينه زني به همان شيوه اي که در قديم مرسوم بوده مي باشد و سينه زني به صورتي که دور مي چرخند و به هوا مي پرند چه حکمي دارد؟
ج: اشکالي ندارد ولي بايد مواظب باشد وقار عزاداري مخدوش نشود.
س: آيا سينه زني بصورتيکه از کمر به بالا برهنه شوند در عزاداري سيد الشهداء (ع) جايز است؟
بسمه تعالي. اگر مستلزم به نگاه نامحرم نباشد اشکال ندارد.
س: سينه‌زني، زنجيرزني و يا به سر و صورت كوبيدن در خلال عزاداري بطوريكه موجب صدمه مثلاً مجروح‌ شدن و يا سرخ ‌شدن مي‌شود، چه حكمي دارد؟
بسمه تعالي. اگر صدمه معتد به نباشد اشكال ندارد.
[نقل از مصباح هدايت حضرت سيد الشهداء، اثر آية الله العظمي صافي گلپايگاني، محرم الحرام 1431، ص 51و 52 و 53]
* آيت الله العظمي سيستاني
س: لخت شدن در مراسم سينه زني چه حکمي دارد؟
بسمه تعالي. اشکال ندارد.
س: آيا در عزاداري و سينه زني امام حسين در آوردن پيراهن و لخت شدن در مساجد جايز است؟
بسمه تعالي. جايز است.
س: مي خواستم نظر حضرتعالي و شرعي و نحوه حلال يا حرام را درباره لخت شدن افراد در هيئت هاي مذهبي که جهت سينه زني انجام مي گيرد را بدانم؟
بسمه تعالي. اشکال ندارد.
س: آيا هروله کردن (بالا و پايين پريدن) در عزاداري يا جشن يا حتي عزاداري امام حسين (ع) جايز است يا خير؟
بسمه تعالي. اشکال ندارد.
[برگرفته از پايگاه اينترنتي آيت الله العظمي سيستاني: www.sistani.org ]
* مرحوم آية الله العظمي فاضل لنکراني
س 2160- دليل سينه زدن براي ائمه چيست؟
بسمه تعالي. سينه زني يکي از مظاهر مهم عزاداري و ابراز تنفر از ظلم بني اميه است و نه تنها اشتباه نيست بلکه در تداوم هدف عاشورا نقش مهمي دارد.
س 2161- آيا سينه زني و زنجير زني در عزاداري که منجر به کبود و حتي جاري شدن خون مي شود جايز است؟
بسمه تعالي. جايز بلکه راجح است مشروط بر آنکه وجب ضررهم و اضرار بر نفس نباشد.
س 2162- برهنه شدن مردان در حال سينه زدن و زنجير زدن در منظر زنان چگونه است؟
بسمه تعالي. بر زنان لازم است از نگاه کردن خودداري کنند.
س 2164- در عزاداري ها مشاهده مي شود عده اي به صورت نيمه عريان در مقابل افراد نامحرم اقدام به خودزني هاي افراطي مي کنند، آيا اين عمل جايز است؟
بسمه تعالي. سنت سينه زني که به طرز فوق انجام گرفته شايسته هيچگونه مخالفت با آن نيست، ولي در مورد مذکور بر زنان لازم است از نظر کردن خودداري کنند.
[جامع المسائل استفتائات آيت الله العظمي فاضل لنکراني، ج1، ص619 و 620]
* مرحوم آيت الله العظمي بهجت
سوال 6386- برخي از شيعيان در مجالس عزاداري اهل بيت عليهم السلام و خصوصا مجلس سرور شهيدان اباعبدالله الحسين ع اقدام به سينه زني و کندن صورت مي نمايند- که باعث کبود شدن و خونريزي مي شود- حکم شرعي آن چيست؟
بسمه تعالي. در صورتيکه مناسب عزاداري باشد و مرض آور نباشد اشکال ندارد.
سوال 6387- لخت شدن در عزاداري چگونه است؟ و اگر بر اثر سينه زني بدن سرخ شود چه حکمي دارد؟
بسمه تعالي. اشکالي ندارد و لخت شدني که در معرض نظر حرام نامحرم باشد، جايز نيست.
سوال 6388- سينه زدن زنان با حفظ حجاب چه صورتي دارد؟
بسمه تعالي. اشکال ندارد.
سوال 6389- زنجير زني چه حکمي دارد؟
بسمه تعالي. اشکالي ندارد.
سوال 6390- شرکت در جمعي که گمان مي رود با ريا عزاداري مي کنند چگونه است؟
بسمه تعالي. شما خودتان سعي کنيد که عملتان با اخلاص باشد.
* آيت الله العظمي وحيد خراساني
س: برهنه سينه زني کردن در عزاداري ائمه (ع) خارج از نظر نامحرم چه حکمي دارد؟
بسمه تعالي. جايز است.

 منبع :(برگرفته از سخنرانی حجة الاسلام علوی تهرانی - محرم 1393)

 نظر دهید »

مشروعیت عزاداری دراسلام

04 مهر 1395 توسط طيبه قيدي
مشروعیت عزاداری دراسلام

امروزه تعدادي از نحله ها و جريان هاي به اصطلاح فکري مباحث متعددي پيرامون عزاداري و مشروعيت آن در اسلام مطرح مي کنند. قصد از نوشتن اين سطور، بحث در باب مشروعيت اصل عزاداري است و اينکه آيا از نظر شريعت مقدس اسلام، جايز است يا خير؟

يکي از اولين اين گروهها که در ايجاد شبهه فوق، فرقه ي جديد التأسيس وهابيت است که پيروان محمد بن عبدالوهاب هستند. اين فرقه در سال 1200 هجري قمري توسط دولت انگلستان تشکيل و بر کشور حجاز مسلط شد. البته وهابيت به دروغ مدعي است که در اسلاف و گذشتگان ريشه دارد. اين فرقه عقيده دارد که سوگواري براي اولياء الهي، عزاداري کردن، گريه و شيون و مرثيه خواني بر ائمه معصومين هيچ سند و مدرکي ندارد و از سنت بحساب نمي آيد. لذا بدعت است و بايد آن را ترک کرد.
براي اثبات حقانيت عملي در شريعت، کافيست به سنت رجوع کرده و مواردي را بررسي کنيم که پيامبر اکرم (ص) بدان عمل مي کردند و يا دستور به انجام آن مي دادند. اين شيوه، دستور خداوند در قرآن کريم است که فرمود: « فَإِنْ تَنازَعْتُمْ في‏ شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُول‏ » پس اگر در مطلبي نزاع کرديد حکم آن را به خدا و رسول (ص) بازگردانيد. [نساء/59]
در زير مواردي را در خصوص عزارداري و سوگواري در سيره و سنت پيامبر مطرح مي کنيم که همگي از کتب معتبر اهل سنت است:
1- پيامبر (ص) در مجلس عزاداري حضور يافتند.
بخاري از علماء اهل سنت به سند خود از عايشه نقل مي کند: هنگاميکه خبر شهادت زيد بن حارثه، جعفر بن ابي طالب و عبد الله بن رواحه به پيامبر (ص) رسيد، حضرت در حاليکه آثار حزن در صورت مبارکشان نمايان بود وارد مسجد شدند و در آنجا نشستند. سَمعتُ عائِشَةَ تَقولُ : لَمّا جائَ قَتلُ زيدِ بن ِ حارثُه و قَتلُ جَعفَرِ و هو ابنُ اَبي طالب و قَتلُ عبد الله بن رَواحَة في غزوة موتة الي النبي جَلَسَ النّبيُ في المسجد حالَ کونهِ يُعرَفُ فيه الحُزنُ [ارشاد الساري لشرح صحيح البخاري /ج3/ص89-388 / ح1305]
2- پيامبر (ص) امر به عزاداري فرمودند.
ابن اسحاق نقل مي کند هنگاميکه پيامبر (ص) از جنگ احد به مدينه باز مي گشتند، از کنار خانه يکي از انصار قبيله بني عبد الاَشهَل و ظفر عبور کردند. زنان آن قوم بر کشته شدگان و شهداي خود در جنگ احد گريه کرده و نوحه سرايي مي کردند و پيامبر صداي آن را شنيدند. در اين هنگام چشمان رسول خدا (ص) پر از اشک شد و فرمودند: « ولي کسي نيست براي عمويم حمزه، گريه کند » سعد بن معاذ و اسيد بن حضير به خانه هايشان بازگشتند و اين کلام رسول خدا (ص) را به زنان انتقال دادند. آنان بر غم و اندوه فقدان عموي رسول خدا گريستند و به عزاداري پرداختند. قال ابن اسحاق: و مرّ رسول الله بدار مِن دور الانصار مِن بني عبد الاَشهل و ظفر، فسمع البکاء و النّوائح علي قتلاهم فذرفت عَينا رسول الله فبکي ثمّ قال: « لکن حمزة لا بَواکي له » فَلَمّا رجع سعد بن معاذ و اسيد بن خصير الي دار بني عبد الاشهل اَمَرا نسائهم أن يتحزمن ثم يذهبن فيبکين علي عمّ رسول الله (ص). [سيره ابن هشام/ج3/ص91]
پيامبر (ص) در اين کلام نوراني، گريستن و عزاداري کردن را تأييد مي کنند.
3- رسول خدا (ص) عزاداري کردند.
رسول اکرم (ص) در مرگ فرزند خويش، جناب ابراهيم گريستند. ابوبکر يا عمر – ترديد از راوي است- سؤال کردند: شما خودتان دستور به صبر مي داديد، چرا بر ابراهيم گريه مي کنيد؟ حضرت فرمودند: « چشمها گريان است، قلب مي سوزد، اما آنچه موجب خشم خداوند است نمي گويم. لَمّا تُوُفيَّ ابنُ رسول الله (ص) ابراهيمُ بَکي رسول الله (ص) فقال له المُعَزّي إمّا ابوبکر وَ إمّا عُمَر أنتَ اَحَقُّ مَن عَظَّمَ الله حَقّه. قال رسول الله (ص) تَدمَعُ العَينُ و يَحزَنُ القَلبُ و لانَقولُ ما يُسخِطُ الرَّبِّ [ سنن ابن ماجه / ج2/ص261/ح1589]
4- رفتار رسول خدا با کسيکه ديگران را از عزاداري نهي کرد.
روزي پيامبر خدا (ص) براي تشييع جنازه ي شخصي بيرون آمدند در حاليکه عمر بن خطاب همراه ايشان بود. زني از زنان شروع به گريه کرد، عمر وي را از گريه بازداشت و نهي کرد. رسول خدا (ص) فرمودند: « اي عمر! او را رها کن، چرا که چشم گريان و نفس مصيبت ديده است و اين جدايي تازه بوقوع پيوسته است. أنّ النّبيَّ کانَ في جَنازَةٍ فَرأي عُمَرُ امرَأةً فَصاحَ بِها ، فقال النّبيُّ دَعها يا عُمَرُ فاِنّ العَينَ دامِعَةٌ وَ النَّفسَ مُصابَةٌ و العَهدَ قَريبٌ. [سنن ابن ماجه/ج3/ص260/ح1587]
تمامي مواردي که ذکر شد، همگي از سيره و سنت پيامبر (ص) و از کتب اهل تسنن بود که بيان کرديم که البته گوشه اي از مطالب بسياري بود که در باب اين موضوع از کتب اهل سنت بيان کرديم. در بخش ديگر به بيان سيره پيامبر و اهل بيت عصمت در مورد عزاداري از منظر شيعه مي پردازيم.

بهر حال از آنچه گفتيم مشخص مي شود اصل عزاداري و گريه بر اموات، سنت است. ضمن آنکه در کنار سيره پيامبر اکرم، از قصص انبياء در قرآن نيز چنين برداشت مي شود که عزاداري، گريه و مرثيه جايز است. در داستان حضرت يعقوب آمده است:
« وَ قالَ يا أَسَفى‏ عَلى‏ يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيمٌ، قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضاً أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهالِكينَ، قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْني‏ إِلَى اللَّهِ » و يعقوب فرمود واسفا بر فراق يوسف، و از گريه غم چشمانش سفيد شد و سوز هجران و داغ دل بنهفت. فرزندانش به ملامت گفتند: به خدا سوگند که تو آنقدر دائم ياد يوسف مي کني تا از غصه فراقش مريض شوي و يا خود را به دست هلاکت سپاري. يعقوب گفت: من غم دل را با خدا به شکوه گويم. [يوسف، آيه 84 تا 86]
بر مبناي آيات فوق و تصديق خداوند، سوگواري بر پيامبر الهي، اگر منجر به مرض يا مرگ شود نيز مورد اشکال نيست. اين داستان يکي از پيامبران الهي است. چون معصوم است، فعل او مورد استناد است. امام زين العابدين فرمودند: يعقوب گريست و شکوه کرد براي کسي که ناپديد شده بود و نمي دانست که آيا مرده است يا زنده؟ در حاليکه اباعبدالله الحسين (ع) توسط گرگ صفتان عراق و شام به شهادت رسيد.
با جمع بندي موارد فوق، جواز اقامه عزاداري، واضح و روشن مي شود. اما طبق آيه مودت که در قرآن کريم آمده است (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى ‏» بگو در برابر اين رسالت مزدي از شما نمي خواهم جز مودّت خويشاوندان خود را. شوري، 23) مودت اظهار علاقه و محبت همراه با اطاعت نسبت به اهل بيت است که بايد بروز پيدا کند. عزاداري براي اهل بيت اظهار همدردي با خاندان پيامبر عظيم الشأن اسلام (ص) است. امام صادق (ع) فرمودند: «رَحِمَ اللَّهُ شِيعَتَنَا شِيعَتُنَا وَ اللَّهِ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ فَقَدْ وَ اللَّهِ شَرَكُونَا فِي الْمُصِيبَةِ بِطُولِ الْحُزْنِ وَ الْحَسْرَةِ » خداوند شيعيان ما را رحمت کند، به خدا قسم آنان حقيقتاً مؤمن اند. به خدا سوگند آنان در اندوه و حسرتي دائمي در عزاي ما سهيم اند. [بحارالأنوار/ج43 /ص221 ]
حضرت رضا (ع) نيز فرمودند: « إِنَّ الْمُحَرَّمَ شَهْرٌ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ الْقِتَالَ فَاسْتُحِلَّتْ فِيهِ دِمَاؤُنَا وَ هُتِكَتْ فِيهِ حُرْمَتُنَا وَ سُبِيَ فِيهِ ذَرَارِيُّنَا وَ نِسَاؤُنَا وَ أُضْرِمَتِ النِّيرَانُ فِي مَضَارِبِنَا وَ انْتُهِبَ مَا فِيهَا مِنْ ثِقْلِنَا وَ لَمْ تُرْعَ لِرَسُولِ اللَّهِ حُرْمَةٌ فِي أَمْرِنَا» محرم ماهي است که جاهليت جنگ و کشتار را در آن حرام مي دانست اما در اين ماه ريختن خون ما اهل بيت را حلال دانستند و حرمت ما را شکستند … [امالي شيخ صدوق]
نمونه اي از عزاداري و گريه و مرثيه سرايي حضرت اميرالمؤمنين علي (ع) در غم شهادت حضرت زهرا (س) در زير آمده است. حضرت علي (ع) اگرچه از ديدگاه اهل سنت امام بحساب نمي آيد اما از صحابي رسول خدا بشمار مي آيد و صد البته برترين آنهاست. عبد الله بن عمر بن خطاب نقل مي کند که او از اهل بيت است و کسي را نمي توان با او مقايسه نمود.
اين مرثيه توسط حضرت علي (ع) هنگاميکه فاطمه زهرا (س) را غسل مي داد و کفن مي کرد، بيان شده است. [بحارالأنوار/ج43 /ص180]
فِرَاقُكِ أَعْظَمُ الْأَشْيَاءِ عِنْدِي
دوري تو براي من بزرگترين حوادث است
وَ فَقْدُكِ فَاطِمُ أَدْهَى الثُّكُولِ‏
و از دست دادن تو اي فاطمه، سخت ترين داغ است
سَأَبْكِي حَسْرَةً وَ أَنُوحُ شَجْواً
با حسرت گريه مي کنم و با حزن به نوحه سرايي مي پردازم
عَلَى خَلٍّ مَضَى أَسْنَى سَبِيلٍ
بر محبوبي که در والاترين راه گام نهاد
أَلَا يَا عَيْنُ جُودِي وَ أَسْعِدِينِي
اي چشمها بخشش داشته باشيد و بباريد و مرا ياري کنيد
فَحُزْنِي دَائِمٌ أَبْكِي خَلِيلِي‏
اندوه من هميشگي است و همواره براي يار خود اشک مي ريزم.

منبع: برگرفته ازسخنرانی حجة الاسلام علوی تهرانی - محرم 1393)

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
مرداد 1404
ش ی د س چ پ ج
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • ازهردری نوشتن
  • سلام برشعبان وانوارش
  • دل نوشته ها
  • انتظار یا...
  • درمحضربزرگان
  • طرح ونقد
  • لحظه ای بابهشتیان
  • حیات طیبه
  • معرفت
  • درسایه ساردعا
  • کلام وحی
  • بهلول عاقل
  • خاطرات
  • محرم

Random photo

سربازی امام احتیاج به خودسازی دارد

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • تماس
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس