baran

میتوان زیر باران گام برداشت و تا خدا پرواز کرد
  • جستجو 
  • بانوی گیسوحنایی نور نیمه شعبان 
  • تماس  
  • ورود 

قابالا

15 مرداد 1395 توسط طيبه قيدي

 

 

شاید بارهاشنیده باشی که یهود دین خشن وشریعت مداراست وعرفان درآن جایی ندارد؛ اما چند قرنی است که گاه وبیگاه میشنویم عرفان قابالا (کابلا)که یکی از جریانهای عرفانی یهودی( دست پرورده تفاسیر خاخانهای یهود)درتلموداست. من  سعی کردم فارغ از جزییاتش و کلمات پیچیده ؛ ساده ومختصربه ابطال این عرفان وعارفان  آن بپردازم . دوستداران برای آشنایی بیشتر میتوانند به کتاب آیین قابالا ترجمه شیواکاویانی مراجعه کنند؛ راستی  قضاوت رابه عهده خوانندگان میگذام که :

آیا به راستی عارف امروز یهودی به خدای واحد رسیده است وپیروان چنین اندیشه ای موحد میباشند ؟!

میدانیم که یهود متن مقدس دارد بنام تنخ (عهدعتیق ) که سنت کتبی نیز به آن میگوییند درکنارآن تلمود رانیز دارند که همان سنت شفاهی یهوداست . درواقع  تلمود ؛ تفسیرهایی که علمای یهوداز تنخ داشتند وقابلیت انعطاف واعتنای بیشترراشامل میشودراگوییند.  لذا بعضی از مفسران تحت تاثیر گنوسی ها بودند وبعضی از آیات تورات را عرفانی تفسیر کردند واز اینجا فضای عرفانی وارد دین یهود شریعت مدار شد . ( گنوسی ها : کسانی که قائل بودند به خیر وشر یا اصطلاحا ثنویت یعنی قبول سر ونوعیت علمی همان کشف وعقل که علم به آن منحصرشده یابهتراست بگوییم دعوای فلاسفه وعرفا )

اما قابالا :

این کلمه از قبول می آید یعنی تسلیم بودن اما خودتان ببینید اینان تسلیم چه هستند؟!

مدعیان این عرفان آمدند گفتند کل عالم روی قاعده است که به آن سفیرات – اصلیوت گویند  . تاج مقام ذات دریهود است  .      رابطه موجودات باخدا یک رابطه کاملا بنده ومولاست یعنی خداواقعادرمقام بالاقراردارد وحکم میکند وآنقدرمقام بالاست که حتی بنده ها اجازه  ندارند خدارابه اسم صداکنند درواقع ارتباط آنهاجداست ومنفک .

مدعیان قابالا میگویند : کل عالم همه براساس دوبال تجلی مقام ذات میتوانند ارتباط باخدا پیدا کنند که یک طرف آن مذکر است متشکل از معرفت – قهر- ملک   وطرف دیگر

مونث است متشکل از حکمت – رحمت – فتح .

یعنی اگر تجلیات را بگیریم نمیتوانیم درمورد قابالاحرف بزنیم وتاریکی مطلق است  بال وتجلی اول (حکمت ومعرفت ) باهم هستند وهیچ کدام نمیتوانند جداازهم باشند .

لازمه داشتن حکمت ؛ رحمت است و لازمه معرفت نیز قهر که احاطه دارد . حکمت و معرفت باید باهم ازدواج کنند وجفت شوند و رحمت و قهر نیز باید باهم جفت شوند وازدواج کنند تا جلال الهی بدست اید . وخروجی جلال هم فتح وملک است و فتح وملک هم باید جفت شوند تابنیاد عالم به وجود آید یعنی تا این امر صورت نگیرد صفات درقوه هستند وفعلیت ندارند و جفت شدن فتح وملک نتیجه اش همین عالم ناسوت است یا ملک

حال سوال ما از عالمان یهود این است : آیا این دوبال عین ذات هستند یا جدا از ذات ؟

اگرچه یهودیان میگویند عین ذات هستند وتجلی یافته آن اما سوال دیگر ما این است که جلال وبنیاد چی ؟ آیا عین ذات هستند یا جدا از ذات ؟

طبق نظر یهودیان آنهانیز عین ذاتند حتی ملک نیز عین ذات است چوت علت ومعلول یکی است ولی درجه پایین تردارند مثل نور مهتابی ونور خورشید که هردونور است اما رتبه های پایین تردارند ازهم

این ارتباط بال مذکر ومونث واین زوجیت همان چاکراهاست که ازهندوها گرفته شده و امروزه در یوگا و انرژی درمانی و…. بکاربرده میشود وعارفان یهود هم همین را میگویند و از مرام و مسلک هندوها گرفته شده

اما سفیرات یهود یعنی : 1- چهره های مختلف برای خدا  -

2- خدا به صورت دوگانه مذکر و مونث دیده میشود که اوج آن در زمان مزدوج شدن مونث و مذکر است -

3- خدادراین فضا به صورت خدای انسان گونه است وآخر آن تجلی ملک است وانسان برآن غلبه دارد وبحث انسانیت یکی از مهمترین بحثهای عرفانی یهود است .

نمونه چنین اندیشه ای در شاعر ایرانی چون عین القضات همدانی دیده میشود آنجا که میگوید : پیامبر اسلام خلقتش نوری است و شیطان خلقتش از نار عزت است بنابراین پیامبر اسلام باشیطان ازیک جسم هستند وهریک از یک بال که هردوعامل هدایت بشر ولازمه خلقت ….

حال خود قضاوت کنید ؟ !  عارفان یهودی و پیروان آنان باچنین اندیشه ای کجای کارند وبه کجا میروند ومیرسند ؟ ! به خدای واحد یا چند خدایی ؟

 

 نظر دهید »

دشمن رابیشتر بشناسیم

24 تیر 1395 توسط طيبه قيدي

…پرونده ابلیس وخدانشان میدهد که ابلیس به خداتذکردادکه انسان خلق شده ات درزمین چها که نمیکند وچون خدا دراراده خودش بدعت قرارداده است وجانشین کرده انسان را درزمین (خلیفه الله) خدا خودش میگوید : ای پیامبر همانطور که توعاشق منی ومرید من , من مرید علی هستم این همان بدعت خداست …وقتی خدابرای خودش درزمین جانشین انتخاب کردکه حکمت خدابوده وراز عشق و تاقبل ازآن خلاقیت خدابوده وعلم وقدرت او ووقتی عشق رابه فعل درآورد باخلقت انسان, ابلیس ملک مقرب خدا قیاس میکند وبابیان اینکه من آتشم ,نورم ,واوگل بدبو دلسوزی نموده وبالجبازی گذشته انسان را که میمون خون خواربدون روح(حیات جسمی)ازقبل درزمین داشته است رابرای خدا رومیکنددرحالیکه خدا به ابلیس میگوید حال رابچسب وجروبحث نکن ,سجده کن تا لعنت نشوی از درگاه من, اما ابلیس عاشق میگوید من بیایم توراول کنم مخلوق تورا بپرستم . مهمترین ویژگی ابلیس به اسم توحید وبه اسم خدا دارد باخدامیجنگد هرچند که خدابه ابلیس میگوید رانده میشوی ومیروی جهنم امااومیپذیرد چراکه عاشق حاضر است برود اما غیر خداراسجده نکند .لذا ابلیس به خدامیگوید تومراگول زدی وباعث شدی دورازتوشوم پس من نیز فرزندان آدم را امتحان میکنم که تورا میپرستند یا نه ؟که خدا قبول کرد .پس ابلیس رسول خداست تا اخلاص رابسنجد. شیطان برامرخدا به هر انسان کذاب و تهمت زن نزدیک میشود تا رسوایش کند ودرخدمت امر خداست تا کنه انسانهای بی اخلاص را مشخص نماید ….(سخنرانی آقای اکبر تهرانی  درمورد شیطان 1394)

اکنون ببینیم قرآن و روایات در مورد شیطان چه دیدگاهی دارد :

در سوره نور آیه 21 خداوند متعال می فرماید : « یا أیها الذین آمنوا لا تتّبعوا خطوات الشیطان و من یتبع خطوات الشیطان فإنه یأمر بالفحشاء و المنکر و لولا فضل الله علیکم و رحمته ما زکا منکم من أحد ابدا ولکن الله یزکی من یشاء والله سمیع علیم » همچنین در سوره یاسین آیه 60 می فرماید : « ألم أعهد إلیکم یا بنی آدم أن لا تعبدوا الشیطان إنه لکم عدو مبین » و در سوره بقره در آیه 267 خداوند متعال می فرماید : « الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء و …. » و در سوره مائده آیه 91 می فرماید : « إنّما یرید الشیطان أن یوقع بینکم العداوه و البغضاء فی الخمر و المیسر و یصدّکم عن ذکر الله و عن الصلاه فهل انتم منتهون » و در سوره اعراف آیه 27 می فرماید : « یا بنی آدم لا یفتننکم الشیطان کما أخرج ابویکم من الجنه ینزع عنهما لباسهما لیریهما سوءاتهما إنه یراکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم إنا جعلنا الشیاطین أولیاء للذین لایومنون

وآیاتی همچون آیه 63 سوره نحل و آیه 24 سوره نمل و آیه 29 سوره فرقان و آیه 59 سوره کهف و آیه 44 سوره مریم و آیه 36 سوره فصلت و بسیاری دیگر ازاین آیات نشانگرچهره خبیث شیطان است .ویا در حدیثی که از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده :  يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا هُوَ اللَّهُ وَ الشَّيْطَانُ وَ الْحَقُّ وَ الْبَاطِلُ وَ الْهُدَى وَ الضَّلَالَةُ وَ الرُّشْدُ وَ الْغَيُّ وَ الْعَاجِلَةُ وَ الْآجِلَةُ وَ الْعَاقِبَةُ وَ الْحَسَنَاتُ وَ السَّيِّئَاتُ فَمَا كَانَ مِنْ حَسَنَاتٍ فَلِلَّهِ وَ مَا كَانَ مِنْ سَيِّئَاتٍ فَلِلشَّيْطَانِ لَعَنَهُ اللَّهُ.  اى مردم! جز اين نيست كه خداست و شيطان، حق است و باطل، هدايت است و ضلالت، رشد است و گمراهى، دنياست و آخرت، خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبى است از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شيطان ملعون است.          كافى (ط-الاسلامیه) ج 2، ص 16، ح 2

سوال ما از طرفداران شیطان :

آیا نمی بینید که خداوند متعال در جای جای قرآن، شیطان را دشمنی آشکار بیان می کند؟ آیا نمی بینید که پیامبران و امامان معصومین تمام عمر خود را به مبارزه با شیطان و شیطانیان پرداخته اند و کشته همین راه شده اند؟ اگرآفرینش شیطان را امتحان انسانها برای سنجش اخلاص میدانیدوماموریت اوازجانب خداست؟ پس با این آیات الهی که نشان میدهد شیطان تکبرورزید ورانده درگاه خداوندمتعال است و لعنت شده او که با حسادت وکینه سعی خودرامیکندتا انسان رااغوا وجهنمی نماید (چنانچه امام صادق علیه السلام فرمودند:يَقُولُ إِبْلِيسُ لِجُنُودِهِ أَلْقُوا بَيْنَهُمُ الْحَسَدَ وَ الْبَغْيَ فَإِنَّهُمَا يَعْدِلَانِ عِنْدَ اللَّهِ الشِّرْكَ كافى (ط-الاسلامیه) ج2، ص327، ح2 ) آن هم به اختیارخود نه امرپروردگار , براساس چه ملاکی بیان میشود ؟چه پاسخی میدهید ؟

درمقام پاسخ از آيات متعدد قرآن استفاده نموده وبه طرفداران شیطان میگوییم كه

ماده اوليه شيطان “آتش” بوده است; مثلا، در آيه اى مى فرمايد: “و اذقلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الاّ ابليس كانَ من الجنّ ففسق عن امر ربّه.” كهف:5  چنان كه ملاحظه مى شود، اين آيه شريفه، ابليس را از جن مى داند. ابليس اسم خاص همان شيطانى است كه اغواگر حضرت آدم بود و خداى تعالى در قرآن گاهى با عنوان “ابليس” و گاهى با عنوان “شيطان” از او تعبير مى كند.

  از سوى ديگر، آياتى خلقت جن را از آتش مى داند: “والجانَّ خلقناه من نار السّموم” حجر:27; “و خلق الجانّ من مارج من نار” الرحمن: 15  خود شيطان هم خلقت خود را از آتش مى داند، آن جا كه خداوند از او سؤال مى كند: چه چيزى مانع سجده كردن تو بر آدم شد، گفت: “انا خيرٌ منه خلقتنى من نار و خلقته من طين.” ص: 76در جاى ديگر، مى گويد: “ءَاسجدُ لمن خلقت طيناً” اسراء:61  اما اين كه منظور از “آتش” همين آتش معمولى است يا آتش ديگرى شبيه اين، از قرآن چيزى به دست نمى آيد.  ممكن است گفته شود: اصل معناى جنّ ستر و پوشش است و از اين رو، به جنين هم “جنين” گفته مى شود; چرا كه در پوشش رحم مادر قرار دارد و مستور است. جنيان را هم به دليل مستوربودنش “جن ” میگویند.

به بهشت و باغ نيز “جنّت” گويند; چون تحت پوشش شاخه هاى درختان است. بر ديوانگى هم به دليل مستوربودن عقل و شكوفا نبودن آن “جنون” اطلاق مى شودپس با توجه به آنچه گفته شد، مى توان گفت: ملائكه هم جن هستند; زيرا مستور از چشمان هستند و به صرف اين كه قرآن مى فرمايد: كان من الجنّ ففسق عن امرِ ربّه كهف: 50 نمى توان به وسيله آن اثبات كرد كه ابليس از فرشتگان نبوده; چرا كه ممكن است به دليل مستور بودن فرشتگان، بر ابليس هم، كه از آن ها بوده جن اطلاق شده باشد  اما چنين برداشتى خلاف ظاهر آيه شريفه است. علاوه بر آن، در هيچ آيه اى واژه “جن” بر ملائكه اطلاق نشده است، بلكه جن در قرآن نام طايفه اى از موجودات مكلّف است كه معمولا در برابر “انس” قرار گرفته; مانند: يا معشر الجنِّ و الانس الَم يأتِكم رسلٌ منكم يقصّون عليكم آياتى و ينذرونكم لقاءَ يومكم هذا انعام:130  و ما خلقتُ الجنَّ و الانس الاّ ليعبدون ذاريات: 56  چنانچه امام صادق(عليه السلام)فرمودند: “انّ الله عزوجل خلق الملائكة من نور و خلق الجانّ من النار.” محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 61، ص 306)

امام على(عليه السلام): “.. و جعل في كل سماء ساكنا من الملائكةِ خلقهم معصومين من نور من بحور عذبة و هو بحرالرحمةِ و جعل طعامهم التسبيح و التهليل و التقديس"… (پيشين، ج 57، ص 92)   بنا به قول بعضى از مفسّران، گاهى هم “جن” در برابر فرشتگان قرار گرفته است; مانند: “و يومَ نحشرهم جميعاً ثم نقولُ للملائكةِ هؤلاءِ ايّاكم كانوا يعبدون قالوا سبحانك انت وليُّنا من دونهم بل كانوا يعبدون الجنِّ.” سبا: 41

از آنچه گفته شد، جواب اين سخن هم كه “شيطان نخست فرشته بود، ولى پس از امتناع از سجده بر آدم و تمرّدازامرالهى ازدرگاه احديت رانده شد و به اضلال و اغواى خلق پرداخت نيز روشن مى گردد  ممكن است توهّم شود كه ابليس نيز فرشته اى از فرشتگان الهى بوده;

زيرا در بعضى از آيات مربوط به سجده فرشتگان بر آدم(عليه السلام) و امتناع ابليس از سجده بر آن حضرت، فرشتگان مستثنى منه و ابليس مستثنى قرار گرفته است. علاوه بر اين، ابليس هم نگفت من از فرشتگان نيستم تا سجده كنم وآنگهى، امام على(عليه السلام)مى فرمايد: ما كان اللّه سبحانه ليدخل الجنة بشراً بامر اخرج به منها ملكاً  جواب اين توّهم:

اولا، قرآن تصريح دارد كه ابليس از جن است درآن جا كه مى فرمايد: “كان من الجنّ ففسق عن امر ربّه” كهف: 50

  ثانياً، از آن جا كه ابليس مدت طولانى در بين فرشتگان بود، در زمره آن ها درآمده بود، و اين كه قرآن مى فرمايد: “و اذقلنا للملائكةِ اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس” مى تواندازهمين مقوله باشد 

ثالثاً،آفرينش شيطان ازآتش است، اماخلقت فرشتگان از نور 

رابعاً، قرآن تصريح دارد به اين كه فرشتگان نافرمانى خدا نمى كنند:"لايعصون اللّه ماامرهم” تحريم: 6 “لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون” (انبياء:26). اما با وجود اين، به تصريح قرآن، شيطان از فرمان خدا سرپيچى كرد: “ابى واستبكر و كان من الكافرين” (بقره: 34); “كان من الجنّ ففسق عن امر ربّه” (كهف: 50); “فسجدوا الاّ ابليس ابى” (طه: 116); “الاّ ابليس ابى ان يكون مع الساجدين” حجر: 30 “الاّ ابليس استكبرو كان من الكافرين”(ص:74); “انّ الشيطان كان للرّحمن عصّياً.” مريم: 44 

خامساً، قرآن شيطان را داراى ذريّه مى داند، آن جا كه مى فرمايد: “واذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الاّ ابليس كان من الجن ففسق عن امر ربّه افتتخذونه و ذرّيّته اولياء من دوني و هم لكم عدوٌ بئس للظالمين بدلا.” (كهف: 50) اما چنين چيزى براى فرشتگان ثابت نشده است.  سادساً، قرآن مى فرمايد: ملائكه براى كسانى كه در زمين هستند از درگاه الهى طلب مغفرت و بخشش مى كنند: “و الملائكةُ يسبّحون بحمد ربّهم و يستغفرون لمن فى الارض و بالاسحار هم يستغفرون” (ذاريات: 18) و در جاى ديگر مى فرمايد: “الذين يحملون العرش و من حوله يُسبّحون بحمد ربّهم و يؤمنون به و يستغفرون للّذين آمنوا ربّنا وسعت كلّ شىء و علماً فاغفر للّذين تابوا واتّبعوا سبيلك وقهم عذاب الجحيم.” (غافر: 7) ولى در آيات متعددى، شيطان را دشمن آشكار انسان مى داند و انسان را از پى روى او برحذر مى دارد: “و انّ الشيطان للانسان عدوٌ مبينٌ” (يوسف: 5) افتتخذونه و ذرّيّته اولياء من دوني و هم لكم عدّوٌ.” كهف: 50 اما اینکه فلسفه آفرینش شیطان چیست وچرا خداوند شيطان را آفريد تا هم آدم(عليه السلام) و هم فرزندان او را فريب داده، اغوا كند؟ اگر خلق نمى كرد، مسلّماً هيچ يك از بندگان او معصيت و نافرمانى نمى كردند و به طور كلى، آدميان از شرّ او در امان بودند. پس چرا او را خلق كرد؟          ادامه دارد

 1 نظر

ازدشمن بیشتربدانیم

07 خرداد 1395 توسط طيبه قيدي

قسمت سوم

چهره شیطان

گاهی شیطان خود را به صورت یک انسان ظاهر می کند. و یا حتی به ظاهر حیوانات یا موجودات دیگر. گاهی در ظاهر یک دوست، گاهی خویشاوند و گاهی…. روایاتی در اسلام وجود دارد که بر این مطلب صحه می گذارد
از جمله این موارد می توان به این روایت اشاره کرد که
در جنگ بدر شیطان به شکل یکی از کفار مکه به نام سراقه بن مالک که از قبیله بنی کنانه بود، به سراغ مشرکین رفته و به آنها اطمینان داد که در جنگ بدر پیروز خواهند شد. اما وقتی ورق جنگ برگشت و کفار شکست خوردند، آنها به سراقه بن مالک اعتراض کردند، ولی او انکار کرد که حتی در جنگ شرکت هم نکرده است. چه رسد به اینکه آنها را تحریک کند.
ویامانند این روایت مشهورکه معصوم علیه السلام فرمودند: الجن یتشکل باشکال المختلفه حتی الکلب والخنزیر جن به هر شکلی درمی آید حتی به شکل سگ و خوک . (شیطان نیز یکی از جنیان است ). انجیل نیز این مطلب را تأیید کرده و این گونه یاد آور می شود: شیطان خود را به فرشته نور مشابه ساخته و می تواند خود را حتی مانند چهره مسیح علیه السلام ظاهر کند
و باز هم اریک هولمبرگ می گوید: شیطان می تواند از یک خواننده محبوب، خواننده زیبای  راک و یا حتی خود شما استفاده نماید . آری شیطان از درون انسان استفاده می نماید.

چنانچه حضرت علی علیه السلام می فرمایند ان فی باطن الانسان ما یجری مجری الکلب و هو الغضب و ما یجری مجری الخنزیر و هو الشره و الحرص، و ما یجری مجری الشیطان، و هذا الشیطان یوسوس دائما،ً همانا در وجود انسان حالتی از حالات سگ است، و آن هنگامی است که انسان عصبانی می گردد. و حالتی از حالات خوک است، و آن هنگامی است که حریص می گردد. و حالتی از حالات شیطان، و آن هنگامی است که دائماً وسوسه می کند
آنچه مسلم است شیطان دشمن شماره یک انسان است. در قرآن می خوانیم
الم اعهـد الیکم یا بنـی‏آدم ان لا تعبـدوا الشیطان انه لکم عدومبین ( یس ؛60)

اینک لطف الهی را بنگریم که برای یاری انسان، نیروهایی را گمارده است که در هر حالتی مراقب انسان باشند. ولی باید متوجه باشیم، همه کمک ها در صورتی یاری گر انسان است که ما خود را از مسیر کمک الهی خارج نکنیم و همواره ارتباط خود را با خداوند حفظ نمائیم حدیثی از امام علی علیه السلام است که ایشان خود را به چوپانی تشبیه کرده و فرموده اند
من چوپانم. چوپان انسانها. آیا چوپانی را می شناسید که گوسفندانش را نشناسد؟ راوی ادامه می دهد، شخصی به نام جویریه برخاست و عرض کرد: ای امیر المؤمنین گوسفندان تو کیستند؟ فرمود: کسانی که چهره شان (بر اثر شب زنده داری) زردو لبهایشان (به خاطر کثرت ذکر خدا) خشکیدهاست
انا الراعی ,راعی الانام افتری ,اراعی لایعرف غنمه ؟ فقام الیه جویریه وقال یا امیرالمومنین فمن غنمک ؟قال صفرالوجوه, ذیل الشفاه من ذکرالله

مشابه این جمله شریف را حضرت عیسی علیه السلام هم دارند.
آنجا که در کتاب مقدس اشاره به این جمله کرده اند
…پس ای گله کوچک من، نترسید. چون رضای خاطر پدر شما در این است که ملکوت را به شما عطا فرماید…
در جای دیگر باز اشاره شده است که … به حضور خدایی که خداوند ما عیسی را که شبان اعظم گوسفندان است، پس از مرگ زنده کرد و با خون او، پیمان ابدی را تأیید نمود
و باز آیا اتفاقی است که در بسیاری از موارد، نیروهای شیطانی را با ظاهری شبیه گرگ نمایش می دهند، که در صدد حمله به جامعه بشری بوده و قصد تخریب اعتقادات و حتی زندگی عادی مردم را دارند. و آیا این تعبیرات از بزرگان دین نیز اتفاقی است که خود را چوپان دانسته و حفاظت از توده مردم چه در بعد دینی و چه در بعد اجتماعی را وظیفه خود می دانند. و می خواهند مردم را از شر شیاطین گرگ صفت رهایی بخشند.دشمنی شیطان با انسان به قدری است که از هر وسیله ممکن استفاده می کند، و انسان را به پرتگاه هلاکت می افکند. از وسوسه های روزانه گرفته تا انحرافات جنسی و اخلاقی و گاهی خود را نیز به صورت انسان ظاهر کرده وانسان را گمراه می کند.

حال که آشنایی مختصری نسبت به شیطان بدست آوردیم نوبت آن رسیده تابه دیدگاه تصوف وصوفیان بپردازیم
شیطان از دیدگاه عین القضات همدانی
با دقت در سیره و روش صوفیان و بزرگان ایشان، شاهد تناقضات فاحشی هستیم که اگر بر بطلان عقاید و رای متصوفه همین یک مورد اقامه شود، کافی است. عبدالله بن محمد بن علی میانجی همدانی ملقب و معروف به عین القضات همدانی، از بزرگان صوفیه و جوانی جویای نام و شهرت بود که وقتی در سلک خرقه پوشان در آمد، با طی مسیری که پیش از او حسین بن منصور حلاج رفته بود، شروع به نوعی شطح گویی کرده و همین امر در آخر برای او عواقب ناگواری را به دنبال داشت. وی از قائلین به بحث اعتذار ابلیس است عین القضات با نادیده گرفتن خطای شیطان و برای تخطئه کردن عمل وی، با طرح سوالی هدفمند می‌گویند: گيرم كه خلق را، اضلال ابليس كند. ابليس را بدين صفت كه آفريد؟ دريغا گناه، خود همه از اوست كسي را چه گناه باشد؟![11] وی چونان وکیل مدافع، ابلیس را ستوده و لعن و نفرین را بهترین مدح برای شیطان می‌داند و می‌نویسد: نصيب او از دوست لعنت است. او به لعنت زنده است. لذت او از لعن و نفرين بيش از مدح و آفرين است: «اين جوانمرد، ابليس، مي‌گويد: اگر ديگران از سيلي مي‌گريزند ما آن را بر گردن خود گيريم.» [12]
11- صفحه ۱۸۸ تمهیدات عین القضاه همدانی
12-صفحه ۲۲۴ تمهیدات عین القضاه همدانی

وسپس عین القضاه‌ , گناه ابلیس را عشق به خدا دانسته و حضرت محمد (صلی الله علیه واله وسلم‌) را مظهر جمال‌ و ابلیس‌ را مظهر جلال‌ ذات‌ حق‌ می‌شمرد، و در جای‌ دیگر می‌گوید: (اما هرگز دانسته‌ای‌ که‌ خدا را دو نام‌ است‌، یکی‌ الرحمن‌ الرحیم‌ و دیگری‌ الجبار المتکبّر؟ از صفت‌ جباریّت‌ ابلیس‌ را در وجود آورد، و از صفت‌ رحمانیّت‌ محمد (ص‌) را. پس صفت‌ رحمت‌ غذای‌ احمد آمد، و صفت‌ قهر و غضب‌ غذای‌ ابلیس‌.)  {13-14}
13-عین القضاة همدانی‌، عبدالله‌، تمهیدات‌، ص 73و ص۲۲۷
14-عین القضاة همدانی‌، عبدالله‌، تمهیدات‌، ص۱۸۷
صوفیان برای اباحه گری و فرار از شریعت راه های زیادی را رفته‌اند و از جمله ی این روش‌ها اعتماد به ظاهر آیات الهی و به اصطلاح ظاهرگرایی است مورد تناقض اعمال صوفیان، دقیقاً همین جاست که ایشان با توجه بر اصراری که در ظاهر گرایی دارند، در رابطه با ابلیس و خلافی که وی انجام داد، مسیر دیگری را پیش گرفته و قائل به اعتذار شیطان شده‌اند. در حالی که صریح آیه‌ی قرآن در این باره می‌فرماید: وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ(سوره بقره آیه 34) و به فرشتگان گفتيم: آدم را سجده کنيد، همه سجده کردند جز ابليس، که سرباز زد و برتری جست و او از کافران بود. می‌بینیم که نص صریح کلام خدا، شیطان را کافر خطاب کرده و وی را دارای صفت استکبار و کبر می‌داند.

اقوال عین القضاة
در گفته‌های‌ عرفای‌ دیگر نیز از این‌ معنی‌برای شیطان بسیار یاد می‌شود، اما تنوع‌ تعبیرات‌ و رنگارنگی‌ مضامینی‌ که‌ عین القضاة در این باره‌ می‌آورد خاص‌ خود اوست‌ و در آثار دیگران‌ کمتر دیده‌ می‌شود.
شیفتگی‌ او به‌ ابلیس‌ و هم‌دردی‌ و هم‌دلیش‌ با او کم‌ از حلاج‌ نیست‌، و در ستایش‌ این‌ مطرود و ملعون‌ ابدی‌، گستاخ‌ و بی‌پرواست‌.
وی‌ در موارد بسیار، هم‌چون‌ حلاّج‌ ابلیس‌ را در برابر محمد (ص‌) می‌نهد و تقابل‌ و تلازم‌ وجود آن‌ دو را به‌ اشکال‌ مختلف‌ نمودار می‌سازد.
با نقل‌ شطح‌ حلاج‌ که‌ گفت‌: «ما صَحَّت‌ِ الفُتُوَّةُ اہلاّ لاَحمد و ابلیس‌»، می‌گوید که‌ عشق‌ الهی‌ بر دو قسمت‌ کردند: نیمی‌ جوان‌مردی‌ برگرفت‌، و نیمی‌ جوان‌مرد دیگر… احمد ذره‌ای‌ عشق‌ بر موحدان‌ بخش‌ کرد، مؤمن‌ آمدند، ابلیس‌ ذره‌ای‌ بر مُغان‌ بخش‌ کرد، کافر و بت‌پرست‌ آمدند.
سپس‌ در پی‌ آن‌ می‌افزاید: «آن‌چه‌ بت‌پرستان‌ دیدند، در بت‌پرستی‌ اگر تو نیز ببینی‌، بت‌پرست شوی‌، و هفتاد و دو مذهب‌ جمله منازل راه خدا آمد 16-17
هدایت و اضلال
در جای‌ دیگر می‌گوید: ابلیس‌ «دعوت‌ می‌کند از او، مصطفی‌ دعوت‌ می‌کند بدو.18-19
اما هدایت‌ محمد (ص‌) و اضلال‌ ابلیس‌ هر دو مجازی‌ است‌، زیرا هدایت‌ و اضلال‌ حقیقی‌ از خداوند است‌ و اوست‌ که‌ آن‌ یک‌ را وسیله رحمت‌ و این‌ یک‌ را سبب‌ گمراهی‌ قرار داده‌ است‌.20
گناه ابلیس
گناه‌ ابلیس‌ عشق‌ او به‌ خدا بود، و گناه‌ مصطفی‌ عشق‌ خدا به‌ او. اما گناه‌ مصطفی‌، که‌ عشق‌ خدا به‌ او بود، همان‌ «امانت‌» ربانی‌ است‌ که‌ «بر آدم‌ و آدم‌صفتان‌ بخش‌ کردند»، و ظلومی‌ و جهولی‌ آدم‌ اشاره‌ به‌ آن‌ است‌. 21
از نور محمد (ص‌) ایمان‌ خیزد و از نور ابلیس‌ کفر و خذلان‌ خیزد، اما گوهر محمد (ص‌) و گوهر ابلیس‌ هر دو از «آفتاب‌ نور الله‌» سیراب‌ می‌شوند.22هر که‌ را در عالم‌ِ ابلیس‌ رنجور و نیز کشته‌ کنند در عالم‌ِ محمد (ص‌) او را به‌شفا حاصل‌ آرند، زیرا که‌ کفر رقم‌ فنا دارد و ایمان‌ رقم‌ بقا. تا فنا نباشد بقا نیاید.  23

خدّ و خال
خدّ و خال‌ شاهد ازلی‌ نور احمد است‌، و زلف‌ و ابروی‌ او نور سیاه‌ ابلیس‌. چه‌ گویی‌؟ هرگز خدّ و خال‌، بی‌ زلف‌ و ابرو و موی‌ کمالی‌ دارد؟ لاوالله‌، کمال‌ ندارد.
نازی‌ که‌ ابلیس‌ در سر دارد از بهر آن‌ است‌ که‌ با این‌ خدّ و خال‌ قرین‌ آمده‌ است‌{24-25-26-} ارواح‌ مؤمنان‌ او نور جمال‌ خدا باشد و ارواح‌ کافران‌ از نور جلال‌ خدا باشد.
نور سیاه
نور محمد (ص‌) از نور جمال‌ است‌، و نور ابلیس‌ از نور جلال‌. آفتاب‌، نور محمدی‌ است‌ که‌ از مشرق‌ ازلی‌ طلوع‌ کرده‌ و ماهتاب‌، نور سیاه‌ ابلیس‌ است‌ که‌ از مغرب‌ ابدی‌ بیرون‌ می‌رود، اما این‌ دو نور که‌ از مشرق‌ تا مغرب‌ و از عرش‌ تا ثَری‌ از هم‌ دورند، در عالمی‌ دیگر که‌ در آن‌ صبح‌ و شامی‌ نیست‌ (لیس‌ عندالله‌ صباح‌ٌ و لا مساءٌ) دو وجه‌ جلالی‌ و جمالی‌ یک‌ نورند. [27-28-29
این‌ نور سیاه‌ ابلیس‌ که‌ عین القضاة از آن‌ با تعبیراتی‌ چون‌ «ماهتاب‌»، «زلف‌ و ابرو»، «سایه آفتاب‌ محمد (ص‌30)  یاد می‌کند و در قطعه‌ شعری‌ که‌ سروده خود اوست‌ آن‌ را «سرچشمه کفر»، «مسکن‌ شیطان‌» و برخاسته‌ از «کان‌ قهر و خشم‌» می‌گوید، 31ظلت‌ مطلق‌ و سیاهی‌ محض‌ نیست‌، بلکه‌ آن‌ را «نسبت‌ با نور الهی‌ ظلمت‌ خوانند وگرنه‌ نور است‌. [32
به‌ گفته‌ نجم‌الدین‌ رازی‌ «عقل‌ چگونه‌ فهم‌ کند نور ظلمانی‌؟ که‌ عقل‌ الجمع‌ بین الضدین‌ را محال‌ شناسد33عین القضاة برای‌ تبیین‌ این‌ معنی‌ به‌ حدیثی‌ از پیامبر اکرم‌ اشاره‌ می‌کند که‌ فرمود «خداوند نور مرا از نور عزّت‌ آفرید و نور ابلیس‌ را از نار عزّت‌34و در جای‌ دیگر سخنی‌ به‌ همین‌ مضمون‌ از حسن‌ بصری‌ نقل‌ می‌کند. 35

16-تمهیدات عین القضات همدانی ص 284و285

17-تمهیدات عین القضات همدانی ص 223
18-همان ص 228 19-نامه هاعین القضات همدانی ج 1ص 304
20-تمهیدات عین القضات همدانی ص 188
21-همان ص 186
22-همان ص229
23-همان ص 186
24-همان ص 233
25- همان ص 121
26- همان ص 30
27-همان ص 117
28- همان ص119
29-همان ص126
30-همان ص 213
31-همان ص 214
32-همان ص 248
33- مرصاد العباد نجم الدین رازی ج 1ص 307و308
34-تمهیدات عین القضات همدانی ص270
35-همان ص 119و118و267

 

پیش ازعین القضات  نیز سایر بزرگان و نامداران تصوف، سنگ ارادت شیطان را بر سینه کوبیده و او را ستوده‌اند.

 حسن بصری او را تا مرز خدایی می‌برد و می‌گوید: اگر ابلیس نور خود را به خلق نمایان کند , همه او را به معبودی و خدایی می‌پرستند!{36}
36-تمهیدات , عین القضات ,ص212.
دفاع از شیطان وفرعون توسطحلاج

اوّلین شخصی که در تصوف، به دفاع از شیطان پرداخت، منصور حلاّج است. او دلیل سجده نکردن شیطان بر آدم را، شدّت توحید معرفی نمود,اومیگوید:صاحب من و استاد من ابلیس و فرعون است؛ به آتش بترسانیدند ابلیس را، از دعوی خود بازنگشت. فرعون را به دریا غرق کردند و از دعوی بازنگشت.
فرعون از روی کشفی که از خدا پیدا کرده بود، ادعای ربوبیت کرد{37}
37-الطواسین ,ص 51
منصور حلاج می گوید :
موسی با ابلیس در عقبه طور به هم رسیدند. موسی گفت : چه منع کرد تو را از سجود؟
ابلیس گفت : دعوی من معبود واحد را و اگر سجده کردمی آدم را مثل تو بودمی؛ زیرا که تو را ندا کردند و یکبار گفتند : « اُنظُر إلی الجَبَل » (اعراف143) بنگریدی (فوری برگشتی) و مرا ندا کردند هزار بار « اُسجد لآدم » و سجده نکردم.{38}
38-شرح شطحیات/ص58

ویا میگوید:..خدمت او (ابلیس)قدیم تروازهمه درفضل بزرگتر,درعلم کامل ترودرعمر دهر دیده تربوده است{39} .اما ابلیس مهجورومطرود ,حتی درهجران وحرمان هنوز همان محب صادق وعاشق پاکبازاست که ازیاددوست لحظه ای فارغ نیست , خدمتش اکنون صافی تر ووقتش خوشتر, ذکرش روشنتراست , زیراکه درقدم معبودومعشوق را خدمت میکرد از بهرخود , اکنون اوراخدمت میکند ازبهر او.{40}
39-حسین بن منصورحلاج ج 1ص 53
40-همان ص 47
ابوالقاسم گرگانی اورا خواجه خواجگان وسرور مهجوران میخواند و در جای دیگر میگوید : چندین سال است تارونده ابلیس صفت طلب میکنم نمیابم .  {41}
41-لوایح ص 24
احمد غزالی اورا اسوه والگو شناخته وبسیاربی پروا از ابلیس دفاع میکند ومیگوید : کسی که ابلیس را موحد نداند کافر است . و یا می گوید : من لم یتعلم التوحید من ابلیس فهو زندیق. یعنی کسی که علم توحید را از شیطان نیاموزد زندقه و کافر است{42}
42-تلبیس ابلیس ابن جوزی ص 86
ویا ابوبکر واسطی میگوید : مرد آن است که معبودی که در پیراهن وی است قهرکند وجهددرقهرکردن خویش کند,نه درلعنت کردن شیطان .ابلیس میگوید –علیه لعنه- ازچهره ما آینه ای ساختند ودرپیش تونهادند وازچهره تو آینه ای ساختند ودرپیش ما داشتند .مادرتونگریم وبرخودمی گرییم وتودرمانگری وبرخودمیخندی .باری راه رفتن از او(ابلیس)بیاموزکه درراه باطل سربیفکندوملامت عالم ازاودرپذیرفت ودرراه خود مرد آمد. {43}
43-تذکره الاولیاءص 837         

  مولوی از شیطان دفاع کرده و سجده نکردن شیطان به پیشگاه خداوند را در مورد انسان به خاطر عشق به خداوند تلقی کرده است .
وی می گوید :
ترک سجده از حسد گیرم که بود        آن حسد از عشق خیزد نه از حجود
هر حسد از دوستی خیزد یقین          کِی شود با دوست غیری همنشین{44}
44-(مثنوی معنوی/دفتر دوم/ص324)
بایزید بسطامی دل به حال ابلیس سوزانده طلب بخشش برایش میکند .{45}
45-تذکره الاولیاء ص 205
و یا « ذوالنون مصری » شیطان را یک موجود مخلص پروردگار مطرح کرده است.
در تفسیر کشف الاسرار میبدی به دفاع از شیطان پرداخته است/ج1 ص168
ابوالعباس قصاب از مشایخ صوفیه می گوید :ابلیس کشته خداوند است و سنگ انداختن بر شیطان
دور از جوان مردی است. زیرا شیطان مقامی بزرگ در قیامت دارد.{46}
46-تذکره الاولیاء ص729  

آنچه بیان شداز سخنان صوفیان قدیم بود که امروزه نیز دربین متصوفه همچنان پابرجاست  بارنگ وبوی دیگر وزبان امروزی ترکه درقسمتهای بعدی  به آن خواهیم پرداخت  … ادامه دارد

 1 نظر

بهائیان از عمد جای مذهب و دین را در پرسش نامه کنکور خالی می گذارند

04 خرداد 1395 توسط طيبه قيدي

بهائیان از عمد جای مذهب و دین را در پرسش نامه کنکور خالی می گذارند

به دنبال قطور کردن پرونده حقوق بشری ضد ایران هستند

تاریخ انتشار : شنبه ۱ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۶:۴۷

بهائيان در سال‎‎هاي اخير وارد فاز علني‎سازي هويت خود شده‎اند…بهائيت را بايد متشکل‎ترين فرقه سياسي در ايران دانست که داراي سازمان مخفي…

گروه سیاست جهان نیوز ـ استاد عبدالله شهبازي مورخ و پژوهشگر ايراني است که سال‌هاست در عرصه تاريخ سياسي و تحليلي فعاليت‎‎هاي مهمي دارد. تاليفات متعددي از او طي سال‎‎هاي پژوهش ايشان به چاپ رسيده که بسياري از آنان تلاش‎‎هاي گران‌سنگي در حوزه شناسايي کارتل‎‎هاي اقتصادي و سياسي مخفي در عرصه بين‌المللي بوده است. يکي از مهم‎ترين اين منشورات، کتاب «زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران» است که در پنج مجلد به چاپ رسيده و البته دو جلد از آن هنوز اجازه انتشار نيافته است.

به بهانه ديدار اخير فائزه هاشمي و فريبا کمال‌آبادي و طرح مباحث انتقادي بهائيت، به گفت‎وگو با او درباره ريشه‎‎هاي اين جريان و سمت و سوي فعاليت آنان در ايران پرداخته‌ايم. آنچه پيش روي شماست ماحصل اين گفت‎وگوست.

اخيرا در تبليغاتي که از سوي کانون‎‎هاي نزديک به جريان بهائيت صورت داده مي‎شود، شاهد برجسته‎سازي موضوع حقوق شهروندي هستيم. ادعاي افراد منتسب به اين کانون‎ها، ناديده گرفته شدن حقوق بهائيان از سوي نظام جمهوري اسلامي است. اين در حالي است که فعاليت‎‎هاي پنهان اين جريان از نظر‎ها دور مانده است. شما اين مسئله را چطور ارزيابي مي‎کنيد؟

در بحث اخير، مسئله بهائيت را صرفا از منظر حق شهروندي بهائيان مطرح کردم زيرا بحث بهائيت ناگهان با حجم تبليغات داخلي و خارجي سنگين، به‌نحوي که کاملا سازمان‎يافته مي‎نمايد، از اين منظر مطرح شد. وقتي بحث حقوق شهروندي بهائيان ايران به‎عنوان اتباع ايران مطرح مي‎شود، وارد شدن به مباحث ديني و تاريخي، منحرف کردن بحث و نادرست است چون مورد سوء استفاده قرار مي‎گيرد. بايد موضوع به‎طور تخصصي و از همان زاويه مطرح شود.

مسئله اين است که آيا بهائيان ايراني به‎عنوان کساني که در ايران زندگي مي‎کنند و تبعه جمهوري اسلامي ايران هستند، از حقوق شهروندي در چهارچوب قانون اساسي برخوردارند يا چون به فرقه‎اي خاص تعلق دارند که به رسميت شناخته نمي‎شود اين حقوق از آنان سلب مي‎شود؟ به‌عبارت ديگر آيا معضل بهائيت در ايران به‌دليل دگرانديشي و تعلقات ديني مغاير با عقايد اکثريت مردم و دين اسلام و مذهب تشيع است يا چيز ديگري است؟

طبق اصول بديهي انساني و حقوق بين‎الملل، همه شهروندان تابع يک دولت بايد از حقوق شهروندي آن دولت در چهارچوب قانون برخوردار باشند.

تصور مي‎کنم برخلاف تبليغات سنگيني که اخيرا به اوج رسيده، بهائيان به‎عنوان شهروندان ايران از اين حقوق برخوردارند و به زندگي و کسب‎وکار خود اشتغال دارند و کسي مزاحم آنان نيست. صرف نظر از برخي حقوق صنفي مانند داشتن قبرستان و دفن مردگان طبق شعائر خويش، تصور نمي‎کنم به‌دليل بهائي بودن حقوق بهائيان نقض شود. يعني اگر دزدي خانه يک بهائي را مورد دستبرد قرار داد يا به زني بهائي تجاوز شد، قانون از حق وي به‎عنوان شهروند دفاع مي‌کند.

مواردي که به‎عنوان نقض حق شهروندي بهائيان عنوان مي‎شود، به حق شهروندي فردي مربوط نيست بلکه ناشي از تلاش بخشي از بهائيان است که به‌دنبال تثبيت فرقه خود به‎عنوان نهادي قانوني و رسمي هستند. يعني تلاشي است سياسي طبق دستور بيت‎العدل، سازمان مرکزي بهائيان مستقر در حيفا، تا حضور و فعاليت علني اين فرقه را به جمهوري اسلامي تحميل کنند. بايد تاکيد کنم که اين تکاپو از جانب همه بهائيان نيست و ما با پديده‎اي به نام «بهائيت مخفي» نيز سر و کار داريم. يعني بهائياني که در ظاهر خود را مسلمان معرفي مي‎کنند. اين سياست بيت‎العدل، که آن را «دوران انکشاف» ناميده، جديد است. يعني در دوران قاجاريه و پهلوي، دستور اکيد بيت‎العدل پنهان‌کاري و عدم معرفي اعضا به‎عنوان بهائي در ايران بود، به‌رغم اقتداري که در ساختار سياسي و اقتصادي ايران داشتند. روشن است که اين پديده به مسئله حق شهروندي بهائيان به‎عنوان فرد مربوط نيست بلکه فعاليتي سياسي است براي قانوني کردن يک فرقه و تحميل آن بر يک دولت از طريق جنجال‎‎هاي سياسي و حقوق بشري، به‌رغم قوانين آن کشور. در واقع حق شهروندي بهائيان دستاويزي است براي اين مبارزه سياسي عليه جمهوري اسلامي ايران با اهداف معين که مهم‎ترين آن، پيوند نزديک سران فرقه بهائي با کانون‎‎هايي سياسي معين در غرب و منافع مشترک آنان در بحران کنوني خاورميانه است. فرقه بهائي به‎عنوان شاخه ايراني لابي نئوکان در آمريکا عمل مي‎کند. طبيعي است مقابله‎اي که با اين فعاليت تشکيلاتي سياسي مي‎شود، ربطي به حق شهروندي بهائيان ندارد. مانور تبليغاتي اخير روي دستگيري مرکزيت تشکيلات بهائي ايران به نام «ياران ايران»‎ در 25 ارديبهشت 1387 (14 مي 2008) که امسال هشتمين سالگرد آن است، با پيام 23 ارديبهشت 1395 بيت‎العدل حيفا به شکلي کاملا سازمان‎يافته آغاز شد.

بهائيان در سال‎‎هاي اخير وارد فاز علني‎سازي هويت خود شده‎اند. اين درست مغاير استراتژي آنان در دوران پيش از انقلاب بوده است. در ساليان اخير ديده شده که حتي داوطلبان آزمون سراسري از پاسخ دادن به سوالات مربوط به دين و مذهب در پرسشنامه‎ها امتناع ورزيده‎اند و به اين بهانه از شرکت در آزمون بازمانده‎اند. پس از آن نيز با انتشار تصاوير اين پرسشنامه‎ها مانور رسانه‎اي وسيعي به‎نفع جريان بهائيت و احقاق حقوق شهروندي‎شان ترتيب داده‎اند.

مواردي که به‎عنوان نقض حقوق شهروندي بهائيان مطرح مي‎شود، مانند ممانعت از تحصيل يا بازداشت گروه‎‎هاي تبليغي بهائيان، مرتبط است با اين تهاجم سياسي سازمان‎يافته فرقه بهائي. براي مثال چون در قانون اساسي ايران بهائيت به‎عنوان «دين» به رسميت شناخته نمي‎شود و در دوران پهلوي نيز به‌رغم اقتدار فراوان فرقه بهائي در ايران به رسميت شناخته نمي‎شد، طبيعي است که بايد مانند گذشته و طبق همان سياست بيت‎العدل عمل کنند. زماني که فرد بهائي اصرار دارد در فرم‎‎هاي مربوطه خود را به‎عنوان بهائي معرفي کند، ما با پديده‎اي سياسي مواجهيم؛ يعني همان تحرک تشکيلاتي براي تحميل يک سازمان غيرقانوني که طبعا با مقابله مواجه مي‎شود.

اين امر نقض حقوق شهروندي فرد فوق نيست بلکه پيامد کنش سياسي است که طبعا فرد بهائي پيامد آن را مي‎داند و داوطلبانه اين کار را مي‎کند. فرقه بهائي تلاش مي‎کند اين موارد را براي تشکيل پرونده‎‎هاي نقض حقوق بشر عليه ايران به‌شکل مستند گردآوري کند و با ارائه مدارک مربوطه به برخي سفارتخانه‎‎هاي خارجي از امکانات تحصيلي در خارج از ايران برخوردار مي‎شود که ساير جوانان ايراني از آن برخوردار نيستند.

بنابراين بايد مسئله حقوق شهروندي بهائيان به‎عنوان فرد را به‎کلي از مسئله تلاش سياسي يک تشکيلات (بيت‎العدل) براي تحميل خود به‎عنوان نهاد رسمي در ايران تفکيک کرد.

البته به‎نظر من بايد در فرم‎‎هاي تحصيلي علاوه بر اديان به رسميت شناخته شده در قانون اساسي، گزينه‎ «ساير» نيز وجود داشته باشد. اين امر مي‎تواند بدون اينکه فرقه بهائي به رسميت شناخته شود، اين دستاويز را از بهائيان بگيرد. مضاف بر اينکه ما در ايران اقليت‎‎هايي داريم مانند صبي‎‎ها (صابئين يا مندايي‎ها)‎، که خود را پيرو يحيي تعميددهنده مي‎دانند و همگي موحد و از اديان ابراهيمي هستند ولي نام آنان در قانون اساسي ذکر نشده است. بحث حقوق مندايي‎‎ها در خبرگان قانون اساسي مطرح شد ولي درج نامشان به تصويب نرسيد و حتي آقاي ناصر مکارم شيرازي در همان جلسه خبرگان قانون اساسي مطرح کردند که صابئين خود را ذيل يهوديت معرفي کنند که درست نيست. گزينه «ساير» مي‎تواند معضلاتي از اين دست را برطرف کند و راه را بر سوء استفاده‎‎هاي سياسي ببندد.

در مطالب منتشر شده اخير از سوي شما شاهد هستيم که بهائيت را بيشتر به‎عنوان يک کالت مورد بررسي قرار داده‌ايد تا به‎عنوان يک دين. گزينه سومي که در تعريف بهائيت مي‌توان به آن اشاره کرد، بهائيت به‎مثابه يک کارتل اقتصادي بين‌المللي است. ارتباط اين سه گزاره در نسبت با حقوق شهروندي چيست؟ آيا بهائيت به‎مثابه کالت، کارتل اقتصادي يا سياسي، مي‎تواند براي خود آن حقوق شهروندي را که يک جامعه ديني براي خود دارد مدعي شود؟!

نکته مهم در مسئله حق شهروندي بهائيان به‎عنوان سازمان، نه فرد که تعارض آن با حق حاکميت ملي است. تکرار مي‎کنم که بهائيت «کالت» است. عنوان کالت را به کار مي‎برم چون از نظر سياسي و حقوقي در جهان واژه جاافتاده و روشني است. کالت به فرقه‎اي اطلاق مي‎شود با دعاوي ديني يا شبه‎ديني، مانند فرقه جديد «ساينتولوژي» که خاستگاه آن آمريکاست و داراي تشکيلات متمرکز در حول مرکزيت است. در غرب به کالت‎‎ها با سوء ظن نگريسته مي‎شود. در برخي کشور‎ها مانند آلمان فعاليت آن‎‎ها به‎شدت محدود است و در کشور‎هايي چون آمريکا تحت نظارت شديد امنيتي هستند به‌دليل مخاطراتي که مي‎توانند در پي شست‌وشوي مغزي اعضا و تبعيت اکيد آنان از کالت و رهبري آن، ايجاد کنند. کالت‌هامي‌توانند به‌سرعت به مافيا‎هاي قدرتمند سياسي و مالي يا حتي تروريستي، مانند فرقه ژاپني «الف» (آوم شينريکيو)، بدل شوند.

تمامي مختصاتي که براي کالت ذکر مي‎شود به روشن‎ترين شکل بر فرقه بهائي انطباق دارد: عضويت در سازمان و تبعيت اکيد از رهبر فرقه، به‌نحوي که فرد نمي‎تواند بدون عضويت در فرقه به‎عنوان بهائي شناخته شود يا اگر فرامين رهبر فرقه (بيت‎العدل) را اطاعت نکند، طرد مي‎شود و با بايکوت کردنش، حتي در ميان اعضاي خانواده‎اش در وضعي مخاطره‎آميز قرار مي‎گيرد. به‌عبارت ديگر بهائيت مختصات کالت را داراست نه دين. وجه تمايز اصلي کالت و دين، تشکيلاتي بودن کالت و باز بودن دين است؛ يعني دين صرفا اعتقادي است ولي کالت، صرف نظر از دعاوي ديني، کاملا تشکيلاتي و تابع رهبري متمرکز.

در مورد ساينتولوژي اين خطر براي محاکم آلمان يا بريتانيا و اف‌.بي‌.آي آمريکا شناخته شده است چون تاريخچه و عملکرد کالت فوق را مي‎شناسند. خاستگاه فرقه بهائيت ايران است و اين مخاطرات را ما در تاريخ ايران مي‎شناسيم و طبعا همان بدبيني را به سازمان بهائيت داريم.

بهائيت کالتي است که ادعاي جهاني بودن و جهان‎گستري دارد. فرقه بهائي رسما خود را «جامعه جهاني بهائيان» مي‎خواند يعني سازماني فراملي است که مرکزيت آن بيت‎العدل حيفاست و همه اعضاي آن بايد تابع مرکزيت حيفا باشند.

در اينجا فعاليت فرقه بهائي با حق حاکميت ملي در ايران تعارض پيدا مي‎کند. به‌عبارت ديگر ما با سازماني مواجهيم که تابع قوانين ايران نيست و قوانين و مقررات خود را فراتر از قوانين ملي اين و آن دولت مي‎داند و اعضاي آن در ايران مي‎خواهند شهروند ايران نيز باشند. اين پديده را مي‎توان «دولت در دولت» ناميد که تناقض تبعيت دوگانه فرد از دو ساختار سياسي را پديد مي‎آورد: تبعيت از ساختار سياسي فراملي مستقر در حيفا و تبعيت از ساختار سياسي ملي در ايران. به اين کاري ندارم که حيفا در اسرائيل است و سياست دولت اسرائيل و نيز بيت‎العدل حيفا عليه ايران به‎شدت خصمانه بوده است. مرکزيت اين فرقه در خارج از مرز‎هاي ايران است و همين کفايت مي‎کند.

آيا از نظر شما اين دوگانگي و مرکزيت داشتن اين فرقه در شهر حيفاي اسرائيل بر شدت تقابل مي‎افزايد؟! آيا بهائياني را که با بيت‌العدل مستقر در اسرائيل مرتبط هستند مي‎توان جدا از اين سيستم نگريست؟!

شايد تشبيه بهائيت به يهوديت درست نباشد زيرا بهائيت فرقه‎اي است جديد و نسبت به يهوديت گمنام‌تر و کم‎اهميت‌تر است ولي يهوديت کهن‎ترين دين ابراهيمي است با تاثيرات بزرگ تاريخي.

يهوديان در طول تاريخ طبق سنن سياسي و ديني خود، از ساختار‎هاي سياسي‌شان تبعيت مي‎کردند که جنبه فراملي و جهاني داشت. با تشکيل دولت ـ ملت‎‎هاي مدرن در اروپا از اواخر سده هجدهم ميلادي، معضل تابعيت دوگانه يهوديان به مسئله‌اي جدي بدل شد و به انشقاق در ميان يهوديان انجاميد. گروهي از يهوديان که جنبش «هاسکالا» يا «روشنگري يهودي» را شکل دادند و موسس مندلسون، فيلسوف يهودي آلماني، نظريه‎پرداز موثر آن بود، مسئله شهروندي دوگانه و لزوم تبعيت از دولت ملي را مطرح کردند. ماسکيلي‎‎ها (ماسکيليم)، يعني پيروان جنبش هاسکالا، يهوديت را صرفا به‎عنوان «دين» اعلام کردند نه «ساختار سياسي» و اين شعار را مطرح کردند که «در خيابان انسان باشد و در خانه يهودي». چهره‎‎هاي برجسته و متفکري در جنبش هاسکالا حضور داشتند مانند لئوپولد زونز، که به پدر پژوهش‎‎هاي نوين يهودي معروف است، ‎همين طور آبراهام گيگر، محقق نامدار يهودي، و خاندان‎‎هاي ثروتمند يهودي مثل همان مندلسون در آلمان يا پرر و فولد در فرانسه. جنبش هاسکالا با مقابله شديد اکثريت يهوديان يعني يهوديان متشرع، مواجه شد که تبعيت از ساختار سياسي يهوديت را فراتر از تبعيت از قوانين ملي مي‎دانستند. اين مخالفت به تحريم ماسکيلي‎‎ها انجاميد تا سرانجام ناپلئون اين معضل را حل کرد. او براي بررسي نسبت قوانين ملي فرانسه با قوانين يهود و معضل تبعيت دوگانه يهوديان از دو ساختار سياسي (دولت فرانسه و نهاد‎هاي سياسي يهودي)، خواستار تشکيل جلسه سِنهِدرين (شوراي عالي يهوديان که عالي‎ترين نهاد ديني و قانوني يهوديان جهان است) شد. اجلاس سِنهِدرين در فوريه و مارس 1807 در پاريس با شرکت 71 عضو آن تشکيل شد و اين مصوبه را اعلام کرد: «يهوديان هر کشور بايد با شهروندان [آن کشور] به‎عنوان برادران خود و براساس قوانين عام اخلاقي سلوک کنند و يهودياني که شهروند يک کشور مي‎شوند بايد آن کشور را ميهن خود [سرزمين پدري خود] بدانند».

چنان که مي‎بينيم، در اروپا معضل تعارض تابعيت از ساختار‎هاي سياسي ديني فراملي با تابعيت از دولت ملي در اوايل سده نوزدهم ميلادي حل شده ولي بهائيان امروزه، در سده بيست و يکم، آن را مطرح مي‎کنند و مي‎خواهند از طريق جنجال «حق شهروندي بهائيان» و تحريک مجامعي چون سازمان ملل يا دولت‎‎هاي بزرگ غربي عليه ايران، آن را بر جمهوري اسلامي ايران تحميل کنند.

همان‎طور که عرض کردم حقوق شهروندي بهائيان در ايران به‎عنوان فرد نقض نمي‎شود بلکه معضلي که مورد سوء استفاده بيت‎العدل و کانون‎‎هاي شريک آن قرار مي‎گيرد، وجه صنفي بهائيت است. تصور مي‎کنم اگر بهائيان ايران از رويه کليميان ايران تبعيت کنند ـ که خود را ناوابسته به دولت اسرائيل و ايراني مي‎دانند ـ، مي‎توانند براي مشکلات خود راه ‎حلي داشته باشند. (قانون اساسي ايران «کليميان» را به‎عنوان اقليت ديني مي‎شناسد نه «يهوديان» را. اين دو مفهوم متفاوت است و بايد در تعاريف سياسي و حقوقي به اين تفاوت توجه کرد.)

بهائيان ايراني بايد به سبک يهوديان اوايل سده نوزدهم ميلادي عمل کنند و خود را قبل از هر چيز ايراني بدانند و حاضر شوند سازماني ملي و کاملا مستقل و ناوابسته به حيفا را در ايران به‎صورت NGO ـ و طبق قوانين ايران ـ براي تمشيت امور صنفي خود ثبت کنند. توجه کنيم که «سازمان جهاني بهائيان» در سال 1948 به‎عنوان NGO ثبت شده است نه يک دين. اين سازمان به عضويت بخش NGO‎‎هاي سازمان ملل درآمده و يکي از ده‎‎ها NGO است که در بخش سازمان‎‎هاي غيردولتي سازمان ملل حضور دارد. در اين مورد فرقه بهائيت اصراري نداشت که به‎عنوان دين شناخته شود و در بسياري از کشورها مثل همان آلمان نيز براساس قوانين به‎عنوان NGO حضور دارد. عنوان «ديانت بهائي» نيز به‎ عنوان «آيين بهائي» تقليل يافته است.

با اين حساب بهائيت را مي‎توان يک کالت يا فرقه نوظهور به حساب آورد؟!

بحث بهائيت را از منظر‎هاي مختلف مي‎توان دنبال کرد. در گذشته درباره تاريخ بهائيت کار تحقيقي مفصلي کرده‎ام و نشان داده‎ام که بهائيت در تاريخ معاصر ايران، به‌دليل رويکرد فعالان ديني عليه بهائيت، به‎ويژه انجمن حجتيه و اقداماتش در نقد و رد دعاوي مهدويت و پيامبري باب و بهاء و پيروان ايشان، جرياني شناخته نشده است. اين رويکرد شايد براي مقابله با تبليغات ديني بهائيان مفيد بوده باشد ولي سبب شده که بهائيت از منظر سياسي ناشناخته بماند و تبديل شود به يک گفتمان ديني صِرف که برخي پيامد‎ها داشته است. يک پيامد، واکسينه شدن جامعه ايران در قبال کارکرد‎هاي فرقه بهائي به‎عنوان سازماني سياسي و لابي مافيايي مالي است که به غفلت در شناخت اين پديده پس از انقلاب انجاميد که براي جامعه ايران مخاطرات جدي داشته است. پيامد ديگر، ايجاد دستاويز براي بهائيان است که احساسات ضد‎بهائي در ايران را به عقايد ديني مرتبط کنند و خود را «دگرانديشان ديني» معرفي کنند که در ميان اکثريت مسلمانان مظلوم واقع شده‌اند و صرفا به‎خاطر عقايدشان تحت ستم و فشار قرار گرفته‎اند.

به‌دليل غلبه اين نوع نگاه، بهائيت به‎عنوان يک جريان تاثيرگذار در تاريخ معاصر ايران ناشناخته مانده است. بهائيت را بايد متشکل‎ترين حزب يا فرقه سياسي در ايران دانست که داراي سازمان مخفي و کارکرد‎هاي متنوع سياسي و مالي بوده است؛ يعني تشکيلاتي به‎طور عمده پنهان که به‎عنوان لابي قدرت و ثروت عمل کرده و اگر مبدا آن را دعوي پيامبري (من‎يُظهره‎اللهي) بهاء در سال 1863 ميلادي بدانيم و پيشينه بابي‎گري را محاسبه نکنيم، 153 سال قدمت دارد.

ارتباط اين تشکيلات سياسي، اقتصادي و البته اعتقادي که عنوان بهائيت را بر خود نهاده‌ است با قدرت‎‎هاي بزرگ در عرصه بين‌الملل چگونه مي‌بينيد؟ به‎صورت واضح‎تر اشاره‌ام به بريتانيا، رژيم صهيونيستي و البته تشکيلات فراماسونري است.

در بررسي تاريخ و عملکرد فرقه بهائي، يکي از ابعاد مسئله، پيوند عميق سران اين فرقه است با لابي‎‎هاي قدرتمند مالي در جهان و نقش سران اين فرقه در تاريخ معاصر ايران به‎عنوان يک شبکه گسترده مالي از اواخر قاجاريه تا امروز. منظورم فعاليت بهائيان معمولي در بخش‎‎هاي مختلف اقتصادي مثلا صنعت و تجارت عينک در ايران ـ که معمولا عنوان مي‎شود ـ نيست بلکه منظورم نقش سران اين فرقه در دلالي‎‎هاي بزرگ بين‎المللي مرتبط با ايران به‎ويژه در حوزه نفت و گاز است که درآمد‎هاي کلاني براي آن‎‎ها داشته است.
منبع:هفته نامه پنجره

 

 نظر دهید »

ازدشمن بیشتربدانیم

01 خرداد 1395 توسط طيبه قيدي

قسمت دوم 

ماهیت شیطان

برای شناخت ابلیس وشیطان لازم است بدانیم که این موجود از چه طایفه ای میباشدآیا جنبه ملکوتی دارد یا ملکی یا نوع سومی برای آن درنظر گرفته شده , با استناد به آیات قرآن مشخص میگردد که ابلیس از طایفه جنیان بوده ودارای زاد وولد است . (سوره کهف آیه 50) و همچنین طبق آیات, حقیقتی آتشین دارد درسوره الرحمن آیه 15 “وخلق الجان من مارج من نار"جن از شعله های مختلط ومتحرک آتش خلق شده وچون برای آتش 4رنگ درنظرگرفته اند سرخ وسفید وآبی وزردعرب به ترکیب این رنگها وشعله ها نارمارج میگوید .درجای دیگر قرآن میفرماید ” والجان خلقناه من قبل من نارالسموم “وجن راپیش ازآن, ازآتش گرم وسوزان خلق کردیم .(سوره حجرآیه 27) ودر جای دیگر مشخص میشود جن نیز مانند انسان دارای جنسیت مذکر ومونث است. “وانه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن فزادوهم رهقا"واینکه مردانی از بشربه مردانی ازجن پناه میبرند وانها سبب افزایش گمراهی وطغیانشان میشدند. (سوره جن آیه 6).جن نیز مانند انسان دارای تکلیف است (سوره ذاریات آیه 56) وصاحب اختیار (سوره جن آیه 11) که درپیشگاه حضرت حق موردسوال وجواب ورسیدگی اعمال قرارمیگیرد وقرآن به صراحت در آیات 31و39 و 56سوره الرحمن وسوره ص آیه 85و سوره اعراف آیه 179و38 وسوره جن آیه 14و15, بیان میکند که آنان نیز اهل بهشت وجهنم می باشند .

مسئله دیگری که برای جن مدنظراست محل زندگی آنان می باشد که طبق آیات قرآن فقط به دونشه از زندگی آنان اشاره شده که درسوره احقاف آیات 29 الی 32 بیان نموده که جنیان خدمت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم شرفیاب میشدندوپس ازشنیدن قرآن به نزد قوم خود جهت انذارمیرفتند که نشان دهنده آن است که آنان در زمین زندگی میکردند ویا در آیه 33سوره الرحمن ناتوانی آنان را از گذشت مرزهای آسمان وزمین بیان نموده ومیفرماید: “یامعشر الجن والانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطارالسماوات والارض فانفذوالاتنفذون الابسلطان ."ویا در آیات 8و9 سوره جن و انّا لمسنا السماء فوجدناها ملئت حرساً شديداً و شهباً و انّا كنّا نقعد مقاعد للسّمع فمن يستمع الان يجدله شهاباً رصداً.” ضعف قوای آنان را درتردد آسمان نشان داده وبه صراحت بیان میکند که اکنون هر کس بخواهد در اسمان تردد واستراق سمع نماید شهاب سنگی در کمین اوست .

ـ"انّازيّناالسمّاءالدّنيابزينة الكواكب وحفظاًمن كلِّ شيطان مارد لايسمعون الى الملأالاعلىويقذفون من كل جانب دحوراً و لهم عذابٌ واصبٌ الاّمن خطف الخطفة فاتبعه شهابٌ ثاقبٌ.” (صافات: 10ـ6) و حفظناها من كل شيطان رجيم الاّ من استرق السّمع فاتبعه شهابٌ مبينٌ.” (حجر:18ـ17)
“و ما تنزّلت به الشياطين و ما ينبغى لهم و ما يستطيعون انّهم عن السمع لمعزولون.” (شعرا: 212)
لذااین باور غلط وخرافی که جن میتواند باعلم غیب درزندگی انسان تاثیر بگذارد ریشه درجهل ما انسانها دارد چراکه به فرموده خدای متعال جنیان از عالم غیب بی اطلاع هستند “فلماقضیناعلیه الموت مادلهم علی موته الادابه الارض تاکل منساته فلماخرتبینت الجن ان لوکانوایعملون الغیب مالبثوافی العذاب المهین ” (سوره سبا آیه 14) که آیه به صراحت بیان میکند جنیان از عالم غیب بی اطلاع هستند اگرچه توانمندی فیزیکی وبدنی آنان از انسانها بیشتر است که درآیه 39 سوره نمل به قدرت خارق العاده وتوانایی ایشان اشاره شده است ."قال عفریت من الجن انا اتیک به فبل ان تقوم من مقامک وانی علیه لقوی امین “.


درنهایت باتوجه به آیه 57 سوره عنکبوت و آیه 26 سوره الرحمن که همه موجودات (هرنفسکشی)  مرگ را خواهد چشید جن  و شیطان نیز از این قاعده الهی مستثنی نیستند . لذا به طور اختصارمیتوان گفت :جنّها موجوداتی نامرئی ، باشعور ، پر سرعت ، بسیار قدرتمند در حمل اشیاء سنگین و دارای تکلیف  وفناپذیر هستند.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
مرداد 1404
ش ی د س چ پ ج
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • ازهردری نوشتن
  • سلام برشعبان وانوارش
  • دل نوشته ها
  • انتظار یا...
  • درمحضربزرگان
  • طرح ونقد
  • لحظه ای بابهشتیان
  • حیات طیبه
  • معرفت
  • درسایه ساردعا
  • کلام وحی
  • بهلول عاقل
  • خاطرات
  • محرم

Random photo

شهید می گوید:

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • تماس
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس