نقد وجود فلسفی به زبان ساده
خلاصه مبحث
سه نوع تفکر فلسفی داریم
1- مشاء : برهان واستدلال محض ( ابن سینا )
2- اشراق : کشف وشهود هم درکنار برهان و چه بسا عالی تر از برهان واستدلال ( سهروردی )
3- حکمت متعالیه : جمع بین استدلال و کشف وشهود ( ملاصدرا )
طبق برهان فلاسفه و دیدگاه فیلسوفان :
حمل موجود بر خدا و حمل موجود بر انسان را یک معنا میداند و وقتی که حقیقت انسان و خدا وجود است و حقیقت یکی شد اختلاف در شدت وضعف و تقید است . ( خدا وجود شدید و بدون قید و ما مخلوقات وجود ضعیف و با قید ) پس موجود به خدا و انسان یکی است پس اتحاد و سنخیت در حقیقت است . ( پایه حقایق یکی است )
دیدگاه ما :
بین موجود و وجود تفاوت است . (موجود یعنی هست - واقعیت – بودن - ) پس میتوان گفت موجود یعنی اثبات واقعیت و بودن وهستی اشیا است بدون انکه ان واقعیت چه چیز و چه حقیقتی دارد
وجود (یعنی کیفیت – حقیقت – نحوه بودن - ) پس مستوان گفت وجود یعنی حقیقت هر شی و خود ان شی با توجه به صفات اشیا عین ذات ان است . خبر از حقیقت میدهد و موجودیت و شی ئت را دربردارد
مثال : این ماژیک است ؟! حقیقت و نحوه بودن ( وجود )
مثال این هست ؟ واقعیت و بودن ( موجود )
تذکر مهم :
الف )) بین وجود( یک حقیقت ) و عدم ( نبود یک حقیقت ) فاصله ( چیزی به غیر ازآن حقیقت ) است چون رابطه ضد دارد .
زیرا میتواند وجود به شکل و حقیقت دیگری باشد ( ذات غیر از وجود داشته باشد )
چرا که در دیدگاه ما وجود یک حقیقت است که میتواند باشد و یا میتواند چیز دیگری (ذاتی دیگر، حقیقتی دیگر ) باشد
عدم میگوید چیزی ان وجود (حقیقت ) نباشد و نیست .
وجود ( چیزی با حقیقت وجود )
فاصله ( چیزی که حقیقت غیر وجود داشته باشد )
عدم ( نبود چیز و حقیقت ) عدم دو حالت دارد یا عدم محض است یعنی هیچ حقیقتی نیست . (اصلا نیست ) یا عدم وجود است یعنی چیز و حقیقتی دیگر است که ما تعبیر به فاصله کردیم .
مثلا ماژیک در برابرآن یا هیچ ماژیکی نیست و اصلا چیزی نیست یا میتواند خودکار یا مداد یا … باشد.
ب )) بین موجود ( واقعیت ) و معدوم ( نبود واقعیت ) فاصله نیست . چون رابطه نقیضین است . چون ثالثی بین هست و نیست نداریم یعنی نمیشود چیزی هم نباشد و هم باشد و یا هم نیست باشد هم هست باشد .
موجود ( هست خبر از واقعیت ) # عدم ( نیست نبود از واقعیت )
نتیجه : خدا یا وجود است یا عدم فلاسفه میگویند :اگر بگویی خدا وجود نیست خدا عدم میشود و چون خدا معدوم نیست پس خدا وجود و حقیقت ان وجود است .
اما میگوییم وجود را شما فلاسفه برابر عدم دانستید در حالیکه در مقابل وجود دو قسم است 1- عدم محض 2- عدم وجود
پس خدا نه عدم است نه وجود، خدا ، خداست، اما وجود نیست چیز دیگر به خلاف چیزهای دیگر است بی حد و موجودیتی بی حد دارد و من نمیدانیم چیست . قدرت خدا و علم خدا و حکمت خدا عین ذات اوست . لذا اصلا نمیتوان به خدا اطلاق وجود کرد چون اصلا نه از روایات و نه از قرآن چنین برداشتی نمیتوان کرد . من ندیدم درلسان قران خدا خودش راوجود بنامد … اگر توی فیلسوف دیدی ، پس بپذیر اندیشه عقلانی سستت را .