چی شد! ...
توکه تصمیم نداشتی ازدواج کنی ؟
آخه عموم گفته کمکت میکنم .
پس به عموت بیشتر از خدا اعتماد داری !؟
« ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله »
( سوره نورآیه 32)
توکه تصمیم نداشتی ازدواج کنی ؟
آخه عموم گفته کمکت میکنم .
پس به عموت بیشتر از خدا اعتماد داری !؟
( سوره نورآیه 32)
در شب اول ذیحجه که هلال ماه با کرشمه خودنمایی می کرد
خورشید به خانه علی علیه السلام وارد شد
باد صبا همه را خبر رسانید که: زیور ببندید؛
درختان شکوفه های خود را بر زمینیان ارزانی داشته و
آسمان در گوشه ای از زمین نشسته است
باادب و احترام تا از این مجلس باصفای صمیمیت ، نکته برداری کند.
دلدادگی ها، قاصدی فرستاده اند تا مهر علی و فاطمه را بشارت آوَرَد.
دنیا، درس آموز نوربارانی این عشق شد
ونور با نور پیوست و جهان روشن شد.
این سپردن دست عروسی به تکیه گاهی یک مرد نیست؛
این سپردن انسان است به حریم بی انتهای عصمت
این پیامبر صلی الله علیه و آله نیست که دخترش را به علی علیه السلام می سپارد؛
این خداست که اختیارو اعتبار بشر را به علی و زهرا علیهاالسلام وامی نهد.
نسیم خوشی می آید …
عطر سیب و عطر مادرو طواف و بوی پیغمبر و مشعرو منا وعرفه و هوا، هوای کربلا !
اما برای رسیدن به قرار باید بیقرارشد ، آنقدر که جزرسیدن چاره ای برای دلت نبینی !
محبوب را هرچه بیشتر بشناسی ؛ بیشتر بی قرارش میشوی …
بسان لحظه شماری این روزهای پروازت تاشهر آرزو ، کربلا !
کاروان عرفه !
حی علی القیام
زمان نمی ایستد !
فرصت چون ابر درگذراست .
سختی گذشتنی ست ، وقتی امید رسیدن صبح تمام شبت راپرکرده باشد …
وقتی شب راپراز ستاره ایستادگی کرده باشی …
چراغ خاموش وروشن فرق ندارد! خیمه امام را ترک نخواهی کرد .
” الیس الصبح بقریب “ و
قانون حیات …
ماندگارشدن ، اتصال به سرچشمه حیات میخواهد . سر بقا درسایه خورشید حسین است .
حبل الله المتین …
اما
«سبکباری » لازمه پرواز است و قانون حیات و پرواز ” بال ” میخواهد !
چه خوش است سبکی با استغفاروزینت با بال امید .
تاروزعروج (عرفه) چیزی نمانده ، آماده ای؟!
سبحانک انی کنت من المستغفرین
سبحانک انی کنت من الراجین …
روزی بهلول از طرف قبرستان می آمد ؛ ازاوپرسیدند: ازکجا می آیی؟
گفت : از پیش این قافله که در این سرزمین نزول نموده اند !
گفتند : آیا ازآن ها سوالاتی هم کردی ؟
فرمود: آری ، ازآنها پرسیدم کی از اینجا حرکت وکوچ خواهید کرد؟ جواب دادند ؛ که ما انتظارشما را داریم ، تاهر وقت همگی بما ملحق شدید حرکت نمائیم .
…کاظمین نیمه دیگر جنه الرضاست ،
اذن دخولش رااز باب الجواد می توان خواند…
وباب الجواد تورابه یاد غربت رضای آل محمد می اندازد .اوکه سالها طعنه ئ ، طعنه زندگان را میشنید که می گفتند :
مگر میشود امام بود وفرزندی نداشت ؟! … وحسد ورزی تنگ نظران را ، که گستاخانه ادعا کردند؛ جواد پسر علی بن موسی نیست ؟! …
وپدربارها فرمود: این مولودی است که دراسلام مانند او، وبرای شیعیان ما، بابرکت ترازاوزاده نشده است … وماخاندانی هستیم که کوچک تران ما ، موبه مو ازبزرگان مان ارث میبرند… ( مجلسی ، یحارالانوار؛ ج 50)
ابوجعفر ؛ خردسال ؛ با علم گسترده اش ، وباپاکی ذاتی اش ، وشجاعت وعبادت همیشگی اش وبخشش و جود بی مانندش ، وادب وکمال عقلی اش ؛ با حقه مامون به ازدواج توطئه آمیزی مواجه شد که نه مصلحت امام که مصلحت دشمن امام بود و صبورانه فرمود:
نان جوین ونمک خشن درحرم رسول خدا صلوات الله نزد من از آنچه مرادرآن می بینی محبوب تراست … (مجلسی ؛ بحارالانوار؛ ج50)
وشد آنچه نباید میشد ، منظورپلید دشمن ؛ غریب تراز غربت پدرش ، شهید کرد آن زمان که تنها بیست وپنج بهارواندی از عمرمبارکش نگذشته بود .
(شهادت خورشید نهم بر فرزند عزیزش وشیعیان ورهروان راهش تسلیت باد .)