قطعه ای دیگراز بقیع
روزهای تکراری ایام نوروز درحال سپری شدن بود که باتلنگری دلم بدجور هوایی سامراشد
سُرمَن رائ ؛ خانه مولا ؛ وسرداب مقدس ، نقطه ای که درآن دوری بهترین خلق خدا از شیعیان آغاز شد .
سامرا آکنده است از بوی عطر نرگس ، گویی از اینجا راهی باگل نرگس به بهشت کشیده شده
چقدر اینجا باکربلا هم درد است دردغربت وانتظار
دردی که بادرودیواردودآلود کوچه های بنی هاشم درمدینه به فضا برخاست وازناله های کودکان بیابان زده غروب عاشورا جان گرفت وبافریاد اناالمهدی به پایان میرسد …
هرکجا چشم می اندازی غربتی نهفته درسامرارامی بینی که تورابی اختیار به یاد قطعه ای دورافتاده از بهشتی بنام بقیع می اندازد
یک حیاط خلوت ؛ یک صحن وسرای بازسازی شده کوچک ؛ ویک ضریح پنج گوشه !! که بی اختیار پاهایت رادرکنارگوشه هایش سست میکند وعقده نشستن پای شش گوشه رااینجا خالی میکند و چشمها به قبرهای داخل ضریح می افتد وتداخل نجف ، مدینه وبقیع را به خوبی میبیند .
دل خوشی ازاینکه اینجا زادگاه و خانه مهربانترین پدردنیاست وتو بی اختیار زیرلب زمزمه میکنی :
آقای ماه و خورشید؛ آقای روح و ریحان؛ آقای آب و آیینه؛ آقای زلالی و پاکی؛ آقای جنت و رضا؛ آقای عمق و وسعت؛ آقای رحیم و رحمان؛ آقای جود و سخی؛ آقای فضل و کرم؛ آقای خوبی و مهربانی؛ آقای گل و گلاب؛ آقای …؛ آقای …؛ آقای … می شنوی صدایم را؟ گویی مقابلمی، گویی کنارمی، گویی از رگ گردنم به من نزدیکتری، گویی سرتاسر وجودم مملو از تو شده است؛ پدر و مادرم و خودم و خاندان و داراییم به فداى شما
یا علی بن محمد!
یا حسن بن علی!
چه شیرین است نامهایتان
و بزرگوار است جانهاتان و بزرگ است مقامتان
و برجسته است منزلت و موقعیتتا ن و با وفاست عهدتان و راست است وعده تان
صمیمانه کنارت می نشینم ، گویی دستت را بر سرم نهاده ای و نوازشم می کنی؛
که عادت شما احسان و نیکى و شیوه شما کرم است
گویی زیر باران سرازیر کرمت نشسته ام و سفره معرفتت را بر من گشوده ای؛
خداوند (عالم را) به شما آغاز کرد و به شما نیز ختم کندو بخاطر شما فرو ریزد باران
گویی همه رازهایم برایت فاش است و همه درد و دلهایم آشکار؛
و از هر همدمى غیر از شما دوری می جویم
و البته امیدی ندارم جز به شما خدا گره هایم را بگشاید؛که بخاطر شما خدا بگشاید اندوه را و برطرف کند سختى را
آقای من! هلاک شد هرآنکه به دشمنی با شما گروید و زیانکار شد هر آنکه از شما جدا شد.
آقای من! رستگار شد آنکه به شما تمسک جویید و ایمن گشت هرکه به درگاه شما پناه جویید….
صدای خوشی میپیچد ، صدای اذان ،
وتو از محیط خلوتت جدامیشوی ، … گوش میسپاری به نغمه زیبای اذان، اما انگار اشتباهی شده ، اشهدی درمیان صدای بلند گلدسته ها جاافتاده است
علی ولی خداست واینجا حرم آل علی است ومحل شهادت دوامام از تبارعلی وزادگاه آخرین بازمانده علی اما سخن از خود علی نیست …
نمیدانم نماز بابغض خواندهای یانه ؟! نماز با حس مظلومیت وغربت نمازی باسرازیری اشک وجلوگیری اجباری اشک…
فقط یادم می افتد که پس ازسلام نماز، هق هق گریه است که میماند برای دعای زیرلب اللهم عجل لولیک الفرج …
چشمهایت راببند ، باید بوی نرگس رابابوی یاس وسیب مخلوط کنی وبه خاطر بسپاری …
فرامیرسد لحظه ای که دوست نداری اما اینبارهم باید نگاه برداری ، از بزرگترین گنبد طلایی دنیا ، ووداع کنی وداع …
رهسپارم اما انچه برایم باقی مانده فقط همین است سامراقطعه ای دیگر از بقیع است .