حاج حسین خرازی
مرحله اول عملیات که تمام شد، آزاد باش دادن و یک جعبه کمپوت گیلاس؛ خنک، عینهو یک تکه یخ. انگار گنج پیدا کرده بوديم توی این گرما.
از راه نرسیده، گفت: “می خواین از مهمونتون پذیرایی کنین؟ “
گفتم: ” چشمت به این کمپوتا افتاده؟ اینا صاحاب دارن. نداشته باشن هم خودمون بلدیم چی کارشون کنیم.”
چند دقیقه نشست .تحویلش نگرفتيم. رفت .
علی که آمد تو، عرق از سر و رویش می باريد. یک کمپوت داديم دستش.
گفتم : ” یه نفر اومده بود، لاغر مُردنی. کمپوت می خواست بهش ندادیم. خیلی پُر رو بود.”
گفت : “همین که الان از این جا رفت بیرون؟ یه دست هم نداشت؟ “
گفتم : ” آره. همین.”
گفت : ” خاک برسر ! حاج حسین بود.”
افسراسیر عراقی
نیروهای یک افسر عراقی قوی هیکل رااسیرکرده بودند. همه اورادوره کرده بودندوازاومیخواستندتابلندبگوید :
” مرگ برصدام “ اوهم این جمله رانمیگفت . به همین خاطرچند نفراوراکتک زدند.
درهمین اثنا ، سروکله حاج احمد پیداشد وبافریاداوهمه ساکت شدند. پرسید : ” چی شده ؟”
یکی از بچه هاجلورفت وباعصبانیت گفت : میگیم به صدام فحش بده ، نمی ده ، منم زدم توی گوشش!
هنوز حرف اوتمام نشده بود که حاج احمد سیلی محکمی به اوزد وگفت :
” شما بی خودکردین ، درکجای اسلام داریم که باید اسیر رو بزنین ؟”
وبعد بلندتربه طوری که همه متوجه شوند، گفت : ” یه اسیر وقتی به اسارت نیروهای اسلام درمیاد،
باید به عنوان یک برادردینی بااون برخوردبشه وبه هیچ عنوان نباید اذیت وآزاری درکارباشه .”
سپس به دونفرازنیروها گفت : ” اونوبلندکنین وبفرستینش عقب .”
منبع : کتاب می خواهم باتوباشم ص 50
یاران ناب
فرمانده ای امین
درعملیات رمضان تلفات زیادی دادیم . دریک محوربچه های گردان مسیر را اشتباهی ، حدود پانزده بیست کیلومتر جلورفته بودند.
آقامهدی باکری یک نفربرداشت ورفت جلو .آقا عزیز جعفری آمددم نفربر ما وگفت :
” به مهدی بی سیم بزن برگرده ، منطقه ناامنه ، اوضاع اصلا مناسب نیست “
پیام را با بی سیم رساندم .چندباردیگرآقا عزیزپیغام فرستاد که ” بگین مهدی برگرده” دفعه آخر، آقا مهدی پشت بی سیم به من گفت :
” اقای الموسوی! تاتک تک بچه های مردم راازاینجاجمع نکنم ، برنمیگردم عقب “
وتاجایی که توانسته بود زخمی هاوشهدارا به عقب منتقل کرد . نسبت به نیروها تااین حد حساس بود ، می گفت :
” این بچه ها ؛ امانت های مردم اند که دست ماهستند .امانت داری هم خیلی سخته ، شما اگر یک شیء روبهتون بدن وبگن این رو حفظ کن ، چه جوری حفظش می کنین ؟ این بچه ها هم همین طورن . اول باید به اونا برسم بعد به خودمون . یه مدیر اول باید به زیردستش برسه که کجاوچطورزندگی میکنه.”
جان نیروهاش رامثل جان خودش وعزیزانش دوست داشت .
(برگرفته از کتاب نمی توانست زنده بماند ، ص 28)
هفته دفاع مقدس
پایان شهریورماه هرسال خاطرات ارزشمندی یادآوری می شود. خاطراتی از رشادتها، دلاوریها،مردانگی ها،ولایتمداری ها،ایثارگری ها وایستادگی ها
تقویم ۳۱شهریور را نمایانگر است یعنی هفته دفاع مقدس.
هفته دفاع مقدس یعنی زنده کردن وصیانت از ارزشهای نابی چون اتحاد،برادری،ایمان واعتقاد راسخ به خداوند متعال ،وطن پرستی،غیرت،رازونیازهای خاضعانه در دل سنگرها،اطاعت صادقانه از امام ورهبرخویش وخدمت خالصانه به مردم.
هفته دفاع مقدس یعنی بازخوانی ومرور خاطرات تلخ وشیرین دفاع ملتی که خواهان زندگی آبرومندانه بوده واز سوی دشمن ناجوانمردانه مورد هجمه همه جانبه قرار گرفته بود.
هفته دفاع مقدس یعنی اثبات عملی اینکه ملتی که شهادت دارد،اسارت ندارد.
هفته دفاع مقدس یعنی دراوج مظلومیت ها وبی کسی ها،کس هم شدن ودر پرتو اتحاد توام باایمان پیروزی های درخشان کسب کردن.
هفته دفاع مقدس یعنی همه ما از هر قوم وقبیله ودین ومذهب وهر کجای این سرزمین هستیم مدیون و وامدار خون سرخ شهداء ،ایثارگری ایثارگران،صبرومقاومت آزادگان، حماسه آفرینی رزمندگان وبزرگواری خانواده های آنان هستیم وچه خوش گفته است شاعر که:
ای شهیدان عشق مدیون شماست هرچه ما داریم از خون شماست
هفته دفاع مقدس یعنی یادآوری خوبی ها،خوبی های کسانی که دردفاع از دین ،میهن،حیثیت،ناموس وشرف خود وملت خویش بر می خیزند .
هفته دفاع مقدس یعنی اگر جهانخواران بخواهند درمقابل دین ما بایستند درمقابل تمامی دنیای آنها خواهیم ایستاد.
هفته دفاع مقدس یعنی اینکه (( مادرجنگ به این نتیجه رسیدیم که باید روی پای خودمان بایستیم))
هفته دفاع مقدس یعنی رزمندگان،جانبازان،آزادگان وخانواده های معظم شهدا وجاویدالاثرهای آن سالهای حماسه اسوه های ایثار وپایمردی هستند وغفلت از آنها، همانا پشت پا زدن به ارزشهای دینی وملی می باشدو…
وسرانجام هفته دفاع مقدس یادآور حادثه ای عظیم وبه بار نشستن نتایجی عظیم تر در سیر انقلاب ملت ماست وهیچ گاه از ذهن ها محو نخواهد شد.
هفته دفاع مقدس گرامی باد.
(برگرفته از سخنان یک نماینده مجلس )